Quantcast
Channel: جهان زن
Viewing all 6328 articles
Browse latest View live

۲۰صفحه شاخص عدالت جنسیتی!! نه در دولت قبل اجرایی شد و نه در دولت امید اجرا می شود!!

$
0
0

1jensiat-300x262در حال حاضر ستاد ملی زن و خانواده یک نهاد فراقوه ای است که رئیس قوه قضاییه و رئیس مجلس شورای اسلامی در آن نماینده دارند. رئیس جمهور، رئیس این ستاد است اما در دولت یازدهم تاکنون ستاد ملی زن و خانواده تشکیل جلسه نداده است. این ستاد در دولت قبل ۵ بار با حضور معاون اول رئیس جمهور تشکیل شد اما مصوبات آن را هیچ نهادی اجرا نکرد.
شهیندخت مولاوردی در گفتگو با خبرنگار مهر، به تشریح موضوعاتی چون تشکیل نهاد فراقوه ای پیرامون مسائل خانواده، احکام برنامه ششم توسعه در مورد زنان و خانواده و … پرداخته است.

*یکی از انتقادات نمایندگان مجلس به ویژه فراکسیون زنان و خانواده به احکام برنامه ششم توسعه، مبهم بودن برخی مفاهیم است. به عنوان مثال مفهوم «عدالت جنسیتی» مورد حساسیت بالای نمایندگان قرار گرفته است. برای رفع این ابهامات چه برنامه ای دارید؟

لایحه احکام برنامه ششم توسعه ۳۰ ماده دارد که ماده ۲۶ آن مربوط به زنان و خانواده است. در این ماده تاکید شده است که «به منظور تحقق اهداف مندرج در اصول دهم، بیستم و بیست و یکم قانون اساسی، اهداف سند چشم‌انداز و سیاست‌های کلی برنامه ششم مبنی بر «تقویت نهاد خانواده و جایگاه زن در آن و استیفای حقوق شرعی و قانونی زنان در همه عرصه‌ها و توجه ویژه به نقش سازنده آنان» و نیز به منظور بهره‌مندی جامعه از سرمایه انسانی زنان در فرآیند توسعه پایدار و متوازن، کلیه دستگاه‌های اجرایی موظف‌اند با سازماندهی و تقویت جایگاه سازمانی امور زنان و خانواده در دستگاه، نسبت به اعمال رویکرد عدالت جنسیتی در سیاست‌ها، برنامه‌ها و طرح‌های خود و ارزیابی آثار تصمیمات خود در آن چارچوب، براساس شاخص‌های ابلاغی ستاد ملی زن و خانواده اقدام کنند.

شاخصهای گزارش پیشرفت در زمینه عدالت و تعادل جنسیتی همه ساله از سوی معاونت امور زنان ارائه می شود و مراقبت می کنیم که شاخص ها به طور مشخص ارتقا یابنداین احکام، برای اجرای برنامه ششم توسعه مورد نیاز است اما در برنامه پیش بینی شده که شاخص های مفهوم «عدالت جنسیتی» باید در فاصله ۶ ماه پس از تصویب احکام برنامه ششم در مجلس، تدوین و ارائه شود و هر سال این شاخص ها مورد ارزیابی قرار بگیرد. شاخصهای گزارش پیشرفت در زمینه عدالت و تعادل جنسیتی همه ساله از سوی معاونت امور زنان ارائه می شود و مراقبت می کنیم که شاخص ها به طور مشخص ارتقا یابند.

البته ما برنامه خود را در زمینه شاخصهای عدالت جنسیتی ارائه داده ایم و عدالت و تعادل جنسیتی در جای جای برنامه پیشنهادی دیده شده که نزدیک ۲۰ صفحه است. قرار است دولت این برنامه را برای اجرا به دستگاه های اجرایی ابلاغ کند.

قرار نیست برنامه ششم توسعه برای تصویب به مجلس برود و این نظر شخص رئیس جمهور بود که فقط احکام مورد نیاز برنامه را به مجلس ارائه دهیم. اما در اولین فرصت پس از تصویب احکام، برنامه ما در حوزه عدالت جنسیتی ارائه می شود.

*برخی کارشناسان معتقدند مسائل اصلی زنان مثل بیمه زنان خانه دار باید در اولویت برنامه ششم قرا می گرفت. جای برنامه های حمایتی از زنان خانه دار یا سرپرست خانوار در این برنامه خالی نیست؟

در مورد بیمه زنان خانه دار، ترجیح ما این است که بیمه این گروه از زنان در بیمه فراگیر اجتماعی دیده شود. در بیمه فراگیر اجتماعی پیش بینی شده است که افرادی که کارفرمای خاصی ندارند، مورد حمایت دولت قرار گیرند. یک گروه از این افراد که کارفرمایی ندارند همین زنان خانه دار هستند و ترجیح ما این است که بیمه آنها در طرح بیمه فراگیر باشد تا سازمان تامین اجتماعی در اجرای آن بهانه جویی نکند و در حال حاضر تامین اجتماعی با این شیوه اجرای بیمه زنان خانه دار موافق است.

نظام جامع رفاه و تامین اجتماعی سه لایه دارد که بخشی از آن همین است. در طرح بیمه فراگیر اجتماعی، لایه اول آن در دولت تصویب شده است که ارائه مساعدتهای اجتماعی به زنان سرپرست خانوار و افراد مستمند است. لایه دوم که پیش نویس آن آماده شده است، اگر در کمیسیون اجتماعی تصویب شود، به دولت می آید که همان ماده ۲۷ قانون برنامه پنجم توسعه است. این موضوع را دائمی هم کرده ایم اما چون هنوز نهایی نشده است، در صورت تصویب در دولت، در برنامه ششم آورده می شود.

*با توجه به گستردگی مسائل حوزه زنان و خانواده و همچین اختلاف سلایق در نگاه به موضوعات حوزه زنان، تشکیل نهاد فراقوه ای حوزه خانواده تا چه اندازه می تواند راهگشای این مسائل باشد؟

این همان چیزی است که مقام معظم رهبری چندین بار در بیاناتشان به آن اشاره کرده اند. در حال حاضر ستاد ملی زن و خانواده یک نهاد فراقوه ای است که رئیس قوه قضاییه و رئیس مجلس شورای اسلامی در آن نماینده دارند. رئیس جمهور، رئیس این ستاد است اما در دولت یازدهم تاکنون ستاد ملی زن و خانواده تشکیل جلسه نداده است. این ستاد در دولت قبل ۵ بار با حضور معاون اول رئیس جمهور تشکیل شد اما مصوبات آن را هیچ نهادی اجرا نکرد.

معتقدیم اگر این ستاد تشکیل شود و قوانین آن مورد احترام باشد و اجرا شود، این یک نهاد فراقوه است. اگر این نهاد کارکرد واقعی خود را به درستی انجام دهد، تمامی دستگاه ها از جمله قوه قضاییه موظفند مصوبات آنرا پیاده کنند.

*پراکندگی در مراکز تصمیم گیری در حوزه خانواده، سیاستگذاری ها در این حوزه را تا حدی منفعل کرده است به طوری که شاهدیم در تصویب و اجرای قوانین در حوزه های مختلف، از سیاسی گرفته تا اقتصادی و فرهنگی و به ویژه اجتماعی، تنها عنصری که به آن توجهی نمی شود همین نهاد خانواده است. برای رفع این مشکل چه باید کرد؟

در حال حاضر ۱۷ دستگاه و نهاد در زمینه کاهش آسیبهای اجتماعی بودجه و مسئولیت دارند اما باید پرسید جایگاه این دستگاهها در کاهش عوارض اجتماعی جرم که بر نهاد خانواده تجمیل می شود چیست؟اصل دهم قانون اساسی می گوید خانواده باید محور تمام قوانین باشد اما در حال حاضر چنین نیست. امروزه قوانین ما به گونه ایست که اگر مرد خانواده مرتکب خلافی شود، همسر و فرزندان وی باید مجازات شوند. موارد بسیاری سراغ داریم که مرد خانواده به دلیل مواد مخدر یا هر جرم دیگری به زندان افتاده و قانون اموال وی را مصادر کرده است در حالی که یک آپارتمان کوچک تنها سرپناه همسر و فرزندان وی است. قانون در مقابل زن و سه فرزندی که تنها سرپناه آنها مصادره می شود چه مسئولیتی دارد؟ دستگاه های اجرایی ما چه وظایفی دارند؟ در حال حاضر ۱۷ دستگاه و نهاد در زمینه کاهش آسیبهای اجتماعی بودجه و مسئولیت دارند اما باید پرسید جایگاه این دستگاهها در کاهش عوارض اجتماعی جرم که بر نهاد خانواده تحمیل می شود، چیست؟ خانواده ای که تنها یک واحد آپارتمان داشته را مصادره کرده اند و اصلا توجهی ندارند که یک زن با ۳ فرزند می خواهد چه کند؟ پاسخ این سوال به هیچ وجه مهم نیست برای دستگاه اجرای قانون. ما روستایی را در سیستان و بلوچستان داریم که تمامی مردان آن روستا اعدام شده اند. بازماندگان آنها امروز قاچاقچی بالقوه هستند هم از این نظر که بخواهند انتقام پدران خود را بگیرند هم برای تامین منابع مالی خانواده ها، اما هیچ حمایتی از این افراد نمی شود. در برنامه پنجم توسعه موضوع حمایت از خانواده معدومین به کل حذف شده بود که ما این را دوباره در برنامه ششم گنجانده ایم. معتقدیم اگر از این افراد حمایت نشود، اینها مستعد تکرار جرایم هستند پس جامعه در قبال این خانواده ها که قربانی جرم سرپرست خود هستند، مسئول است.

به طور خاص در موضوع مورد بخث، وظیفه ما در حوزه زنان و خانواده تقویت بنیان خانواده و کمک به استحکام و پایداری خانواده‌های زندانیان است. در همین زمینه تفاهم نامه ای را با سازمان زندانها امضا کرده ایم. برنامه‌ها و اهداف این تفاهم‌نامه کمک شایان توجهی به بهبود وضعیت خانواده‌های زندانیان کشور می‌کند. کاهش آسیب‌های اجتماعی به ویژه در قشر زنان و دختران به‌عنوان یکی از اولویت‌های جدی این معاونت است زیرا زنان زندانی و خانواده آنان دارای اهمیت زیادی هستند و در پی اجرای برنامه‌های متعدد و کارآمد برای ارتقای توانمندی‌های آنان و وضعیت خانواده آنها هستیم.

البته نهادهای فرادستی هم گامهایی در زمینه تحکیم بنیان خانواده برداشته اند. به عنوان مثال سیاستهای کلی خانواده در مجمع تشخیص مصلحت در حال بررسی است و بندهایی از آن هم به تصویب رسیده است اما تا زمانی که این مواد به قانون مشخص تبدیل و برای آن برنامه نوشته شود و در نهایت برای اجرا به دستگاههای مختلف ابلاغ شود، زمان می برد تا بتواند سیاستهای مرتبط با تحکیم خانواده را در جای جای قوانین و دستگاههای کشور جاری کند.



آمار کودک آزاری سال ۹۴ در کشور اعلام شد

$
0
0

کودک آزاریایلنا: معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی آمار کودک آزاری سال ۹۴ در کشور را اعلام کرد.

حبیب‌الله مسعودی فرید در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایلنا در خصوص آمار کودک آزاری در سال ۹۴ با بیان اینکه برآورد می‌کنیم که تا پایان سال جاری ۶۵۰ هزار تماس به اورژانس اجتماعی داشته باشیم، گفت: از این تعداد ۱۵۰ هزار تماس مرتبط با فعالیت اوژانس فعالیت اجتماعی است که ۵. ۸ درصد آن مربوط به مشکل کودک آزاری است که نسبت به سال‌های قبل تفاوت معناداری ندارد.

وی ادامه داد: این تعداد مربوط به موارد گزارش شده است و به معنای آن نیست که به میزان کودک آزاری ثابت است، بلکه آنچه به ما گزارش می‌شود؛ عمدتا کودک آزاری‌های شدید فیزیکی بوده و متاسفانه آزار روانی و تحقیر و توهین به کودکان به ما گزارش نمی‌شود.

مسعودی فرید با تاکید بر اینکه در حال حاضر ۶۰۰ مرکز نگهداری از کودکان بی‌سرپرست و بد سرپرست در کشور وجود دارد، اظهار کرد: ۸۵ درصد این کودکان فاقد سرپرست موثر بوده و ممکن است؛ والدین‌شان دارای بیماری مزمن روانی یا بیماری صعب‌العلاج باشد و سرپرست دیگری نیز نداشته باشد.

وی افزود: همچنین کودکانی که مورد کودک آزاری قرار گرفته یا در شرایط خطرآفرین زندگی می‌کنند نیز در مراکز نگهداری از کودکان بی‌سرپرست و بد سرپرست سازمان بهزیستی اقامت دارند.

معاون امور اجتماعی کودک آزاری اعتیاد و مجرم بودن والدین را عمده دلایل بد سرپرستی کودکان دانست و افزود: سرپرستی چنین کودکانی با حکم قوه قضاییه به سازمان بهزیستی واگذار می‌شود به بیان دیگر قوه قضاییه باید سلب صلاحیت والدین را به سازمان بهزیستی اعلام و ابلاغ کند.

وی با اشاره به تصویب آیین نامه فوریت‌های اجتماعی در سال ۹۲ توسط هیات دولت اظهار کرد: در این آیین‌نامه وظایفی در خصوص فوریت‌های اجتماعی به عهده دستگاههای مختلف گذاشته شده است. همچنین ما با قوه قضاییه تفاهم‌نامه همکاری داریم و اخیرا نیز بنا شده میان سازمان بهزیستی قوه قضاییه و نیروی انتظامی برای راهبری بهتر فعالیت‌های اوژانس اجتماعی از جمله کودک آزاری تفاهمنامه‌ای منعقد شود.

مسعودی فرید با مثبت ارزیابی کردن این ارتباط عنوان کرد: گاهی در مواقع بحرانی که کودک در خطر است همکاران ما در اورژانس اجتماعی از قوه قضاییه حکم غیابی می‌گیرند.

معاون امور اجتماعی با تاکید بر اینکه گاهی نسبت به در خطر بودن کودک یا صحت سخنان او ابهاماتی وجود دارد، گفت: یکی از راهکارهای پیش رو برای کمک به کودکانی که در شرایط نامطلوب زندگی می‌کنند؛ آن است که قاضی به طور موقت تصمیم مددکار اورژانس اجتماعی را تایید کند و کودک به طور موقت به مراکز مداخله در بحران سازمان بهزیستی سپرده شود و طی ۷۲ ساعت تا یک هفته قاضی به همراه همکاران ما در اورژانس موضوع را بررسی کرده و به تصمیم‌گیری نهایی برسند.

وی با اشاره به استقلال رای قضات خاطرنشان کرد: ممکن است؛ قاضی با مددکار بهزیستی به نتیجه همسان نرسد، اما بهتر است؛ قانونی تصویب شود یا ماده‌ای به لایحه‌ای حمایت از حقوق کودکان که در حال حاضر در کمیسیون قضایی مجلس است اضافه شود که بنا بر آن اگر مورد کودک آزاری به اورژانس اجتماعی ارجاع شد و گزارش مددکار مبنی بر آن بود که باید کودک از خانواده جدا شود؛ قاضی حکم موقت گرفتن کودک از خانواده را صادر کرده و مرحله تکمیلی بعدا انجام شود.

مسعودی فرید اضافه کرد: راه دیگر آن است که ارتباط همکاران ما با قوه قضاییه بیشتر شود که البته در برخی مواقع همکاری بسیاری خوب است و قاضی رای مددکار را می‌پذیرد.

وی با تاکید بر اینکه حتی یک روز تاخیر ممکن است؛ صدمات جبران ناپذیری به کودک وارد کند عنوان کرد: به همین علت پیشنهاد می‌دهیم قاضی تشخیص اولیه همکاران ما برای جدایی کودک از خانواده را بپذیرد و بعدا تصمیم گیری نهایی را انجام دهد.

معاون اموراجتماعی با بیان اینکه در خانواده‌ای که پدر یا مادر دچار اعتیاد هستند حتما اشکالاتی وجود دارد افزود: در برخی مواقع نیاز است کودک از خانواده جدا شود.

مسعودی فرید گفت: ما پروتکل کودک آزاری را با همکاری انجمن روانپزشکی کودکان ایران تدوین کرده‌ایم که در حال حاضر در حال اجرا است.

وی با بیان اینکه در ادبیات روان‌شناسی عبارت سوء رفتار با کودکان وجوددارد که کودک آزاری یکی از زیرمجموعه‌های ان است اضافه کرد: ۵۰ درصد سوء رفتار‌ها مربوط به غفلت از کودک و عدم رسیدگی به او است. لذا ضروری است به والدین آموزش داده شود که تنها ضرب و شتم کودک کودک آزاری محسوب نمی‌شود بلکه بی‌توجهی و تحقیر و توهین هم از مصادیق کودک آزاری است.

معاون امور اجتماعی با اشاره به سخن وزیر آموزش و پرورش مبنی بر اینکه ۹۸ درصد کودکان سن دبیرستان در مدارس حضور دارند خاطرنشان کرد: مدرسه بهترین جایی است که می‌توانیم به ۹۸ درصد والدین دسترسی داشته باشیم و شیوه‌های فرزند پروری رابه آن‌ها بیاموزیم و همچنین کودکان دارای مشکل را شناسایی کنیم.

مسعودی فرید ادامه داد در این رابطه تفاهم نامه کلان با آموزش و پرورش و قوه قضاییه و سازمان مدیریت داریم و نیز تفاهم نامه‌ای با معاونت تربیت و سلامت آموزش و پرورش انعقاد خواهیم کرد که این تفاهم نامه در راستای توسعه ارتقاء کیفیت مداخلات پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی و راهکارهای پرخطر در میان دانش آموزان است که محیط پیرامونی آن‌ها از جمله والدین و معلمان و مدیران را نیز شامل می‌شود.

وی درپایان خاطرنشان کرد: کودک آزاری‌هایی نیز وجوددارد که کسی متوجه آن نمی‌شود اما این موارد عوارض خود را در آینده نشان خواهند داد.


وزارت کار توجهی به کار کودکان ندارد/افراد دوجنسه به دلیل اختلالات جنسی و ترد شدن از خانواده های خود مجبور به کارتن‌خوابی شده‌اند.

$
0
0

کودکان کار ایرانحضور دوجنسه‌ها در میان کارتن‌خواب‌ها

رئیس کمیته اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران گفت: بازرسان وزارت کار توجهی به کار کودکان نداشته و در مناطق حاشیه‌ای شهر تهران حضور پیدا نمی‌کنند.

فاطمه دانشور در گفت‌وگو با موج بابیان این مطلب تصریح کرد: در مناطق حاشیه‌ای شهر تهران و در نقاطی که کوره‌های آجرپزی دایر است، کودکان زیر ۹ سالی هستند که به کار مشغول بوده و به‌سختی کسب درآمد می‌کنند.

وی افزود: در این شرایط، مسوولان وزارت کار هیچ توجهی به کار غیرقانونی کودکان نداشته و این روند طی سال‌های گذشته تاکنون ادامه داشته است.

رئیس کمیته اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران با اشاره به درآمد اندک کودکان شاغل در کوره‌پز خانه‌های اطراف پایتخت اظهار کرد: کارفرمایان بابت هر خشت در بهترین حالت مبلغی بیش از هزار تومان پرداخت نمی‌کنند و علاوه بر دستمزد اندک، هیچ یک از کودکان از شرایط بهداشتی مطلوبی نیز برخوردار نیستند.

دانشور فقر را اصلی‌ترین عامل بازماندن کودکان از تحصیل دانست و اظهار کرد: بسیاری از کودکان شهر تهران به دلیل اینکه باید کسب درآمد کنند از تحصیل بازمانده‌اند و متأسفانه در این رابطه نیز وزارت آموزش‌وپرورش همکاری خوبی با سازمان‌های مردم‌نهاد مشغول در این حوزه ندارد.
وی با تأکید بر لزوم راه‌اندازی نهاد حمایتی ویژه کودکان اذعان کرد: در شهر تهران به دنبال راه اندازی نهادی برای حمایت از حقوق قانونی کودکان هستیم و معتقدیم با به راه افتادن چنین نهادی، بسیاری از آسیب‌ها کاهش خواهند یافت.

رئیس کمیته اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران از غربالگری تعدادی از زنان کارتن‌خواب شهر تهران خبر داد و گفت: پس از غربالگری صورت گرفته‌شده، مشخص شد که در میان کارتن‌خواب‌ها، افراد دوجنسه نیز حضور داشته و به دلیل اختلالات جنسی و ترد شدن از خانواده های خود مجبور به کارتن‌خوابی شده‌اند.

عصر ایران


وحشت رژیم از اعتراضات مردم در حوزه های انتخابات:آماده باش ۲۵۰ هزار مامور نیروی انتظامی/ «۲۰هزار پلیس امنیت انتخابات تهران را بر عهده دارند»

$
0
0

انتخابات1جانشین فرمانده ناجا می‌گوید ۲۵۰هزار نفر و ۲۶هواپیما و بالگرد در تامین امنیت انتخابات حضور دارند. رئیس ستاد انتخابات تهران گفت شمارش آرا در پایتخت شاید سه روز طول بکشد. دولت در مورد «فضاسازی‌های غیراخلاقی» اطلاعیه داد.

سردار اسکندر مومنی، جانشین فرمانده نیروی انتظامی روز پنجشنبه ۶ اسفند گفت ۲۵۰ هزار مامور نیروی انتظامی در آماده‌باش هستند و این آمادگی از نقطه صفر مرزی تا همه یگان‌های انتظامی و راهنمایی و رانندگی را در بر می‌گیرد. برای تامین امنیت انتخابات تهران، ۲۰هزار مامور به کار گرفته شده‌اند.

مومنی افزود: «برای پوشش امنیت انتخابات ۱۸ فروند بالگرد و هشت فروند هواپیمای فوق سبک نیز بسیج شده‌اند.»

اطلاعیه دولت پیرامون فضاسازی غیراخلاقی

دبیرخانه شورای اطلاع‌رسانی دولت، اعلام کرد که پاسخگویی به «فضاسازی‌های غیراخلاقی» برخی نامزدها به زمان پس از انتخابات موکول می‌شود.

در اطلاعیه دولت آمده است: «دولت تدبیر و امید در اجتناب از ایجاد تشنج در جامعه و به منظور حفظ آرامش، روشنگری لازم و تفصیلی در خصوص انگیزه‌ها و ابعاد حمله به امید و اعتماد مردم را به زمان مناسب پس از انتخابات موکول می‌کند.»

در بخش دیگری از این اطلاعیه با ابراز تاسف از رویکرد تبلیغاتی پاره‌ای از نامزدهای مجلس در تهران و قم آمده است: «شاهد آن بودیم که معدودی از نامزدهای انتخابات مجلس در تهران و قم، در رویکرد تبلیغاتی خود به تهمت، افتراء و تضعیف دولت و نظام روی آوردند و با سوء استفاده از برخی رسانه‌ها که از بیت‌المال استفاده می‌کنند و ابراز مطالب وارونه و خلاف واقع، تهمت‌های بی‌پایه‌ای را به دولت و مسئولان و منسوبان مقامات وارد کردند.»

بیانیه یادآوری می‌کند که این تخلف‌ها جرم مشهود وقابل‌پیگیری قضایی بوده‌اند «اما از آنجا که تلاش سازمان یافته‌ای در نشر این مطالب سراپا دروغ در فضای انتخاباتی مشاهده می‌شود، لازم می‌داند این افترائات ساختگی و بی اساس را قویا تکذیب کند و روشنگری‌‌های لازم را به زمان مناسب واگذارد».

در روزهای گذشته، در میزگردها و همایش‌های ائتلاف بزرگ اصولگرایان، انتقادهای سختی علیه سیاست اقتصادی دولت، قراردادهای منعقده با سرمایه‌گذاران خارجی و موضوع تحریم و برجام مطرح شده‌اند.

چهار نماینده مجلس نیز که همسو با «جبهه پایداری» هستند، در نامه‌ای به حسن روحانی، جمعی از اطرافیان او را به دلالی و رانت‌خواری در قراردادهای تجاری متهم کرده‌اند. در این نامه، از اسحاق جهانگیری، معاون اول، حسن فریدون، برادر، محمدرضا نهاوندیان، رئیس دفتر روحانی و هم‌چنین بیژن زنگنه وزیر نفت و سیروس ناصریز عضو تیم مذاکره‌کننده‌ هسته‌ای نام برده شده است.

بازدید معاون روحانی از ستاد انتخابات

اسحاق جهانگیری، معاون اول روحانی، عصر پنجشنبه از ستاد انتخابات بازدید کرد تا امکانات و تمهیدات برگزاری انتخابات را از نزدیک مشاهده کند. وزیر کشور و رئیس ستاد انتخابات و جمعی از مدیران وزارت کشور، جهانگیری را در این بازدید همراهی کردند.

جهانگیری گفت: «باید حساسیت کشور و منطقه را در نظر بگیریم، چشم همه دوستان و دشمنان به مردم ایران است که فردا در انتخابات چگونه عمل می‌کنند و چه حماسه‌ای رقم می‌زنند».

«دوست داشتیم انتخابات الکترونیکی باشد»

رئیس ستاد انتخابات تهران در نشستی خبری گفت شمارش دستی آرا با انبوه داوطلبان در حد هزار و ۱۴۲ نفر کار سختی است: «اصرار ما بر برگزاری الکترونیکی انتخابات بود که میسر نشد. دوست داشتیم انتخابات حداقل در تهران الکترونیکی برگزار شود.»

شهاب‌الدین چاووشی گفت در کل استان تهران ۶ هزار و ۱۳۸ شعبه رای وجود خواهد داشت که در برخی شعبه‌ها دو صندوق گذاشته می‌‌شود: «چهار هزار و ۶۴۱ شعبه در حوزه انتخابیه تهران داریم.»

او احتمال داد که شمارش آرا در تهران دو تا سه روز طول بکشد و اشاره کرد که هیچ دانشگاه و مدرسه‌ای پس از انتخابات تعطیل نمی‌شود و تنها چند اتاق از مدارس برای شمارش در نظر گرفته می‌شوند.

به کانال تلگرام دویچه وله فارسی بپیوندید!

چاووشی پیش‌بینی کرد که مشارکت بالایی در تهران شکل بگیرد و افزود: «برای استان تهران ۱۸میلیون و ۴۵۰ هزار تعرفه توزیع شده است.»

عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور پیش‌تر گفته است که نتیجه انتخابات تا ظهر شنبه اعلام خواهد شد.

صدور المثنی و ارائه کد ملی

مدیرکل ثبت احوال استان تهران می‌گوید همه ادارات تابعه در تهران، ری و شمیرانات تا ساعت ۲۰ پنجشنبه باز خواهند بود تا خدمات مربوط به کد ملی و تعویض شناسنامه‌ها را ارائه دهند.

محمدمهدی اعلایی به خبرگزاری مهر توضیح داده که دفاتر ثبت احوال در شهرستان‌ها هم روز ۶ اسفند تا ساعت ۴ باز بودند. او هدف از تسریع صدور المثنی یا ارائه کد ملی را، کمک به آن دسته از شهروندانی عنوان کرده که شناسنامه یا کارت ملی خود را گم کرده‌اند.

در اطلاعیه‌ای که صبح پنجشنبه از سوی وزارت کشور منتشر شد، آمده که شرکت در انتخابات تنها با همراه داشتن شناسنامه یا کارت ملی میسر است.

پیام مولاوردی به زنان و دختران

معاون رئیس جمهوری در امور زنان و خانواده در کانال تلگرامی خودش، زنان و دختران را به حضور در انتخابات فراخواند. شهیندخت مولاوردی نوشته است: «باز باید سرنوشت را از سر نوشت»

مولاوردی از زنان خواسته که مانند آخرین انتخابات که به «آرامش در سیاست، اسایش در اقتصاد و امنیت در فرهنگ» رای دادند، این بار هم به امید آینده کشور و فرزندانشان به پای صندوق‌های رای بیایند.

معاون رئیس جمهوری، شعر معروفی را که تصنیف شده، ضمیمه پیام خود کرده است: همراه شو عزیز (رفیق) – تنها نمان به درد – کاین درد مشترک؛ هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود.

دعوت خانه موسیقی

خانه موسیقی با انتشار بیانیه ای از مردم درخواست کرد به پای صندوق‌های رای بروند. در این بیانیه ابراز امیدواری شده که افرادی در روز جمعه انتخاب شوند که دغدغه عزت ملی، اعتدال و توجه به مسائل فرهنگی را دارند. اعضای هیات مدیره خانه موسیقی گفته‌اند «همگام با مردم آگاه» در انتخابات هفتم اسفند شرکت می‌کنند.


تفکر از منظر هانا آرنت

$
0
0

هانا آرنترادیو فردا: هانا آرنت (۱۹۰۶-۱۹۷۵) نه تنها یکی از مهم‌ترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم است، بلکه فیلسوفِ «قرن بیستم» نیز هست. برای او قرن بیستم و حوادث آن مسئله بود. آثار مهم او مانند توتالیتاریسم، آیشمان در اورشلیم: گزارشی دربارۀ ابتذال شر، و حیات ذهن، همگی مرتبط به مسائل قرن بیستم هستند. جنگ جهانی دوم و کشتار یهودیان یکی از دغدغه‌های اصلی آرنت بود. او در کتاب آیشمان در اورشلیم، به ارتباط میان «بی‌فکریِ» آیشمان و مسئله شر اشاره کرده بود. از این رو، برای او این پرسش به وجود آمد که «تفکر» چیست که کسانی مانند آیشمان توانایی آن را نداشتند. نتیجه این پرسش، کتاب حیات ذهن بود که دو بخش آن با عنوان‌های «تفکر»، و «اراده» منتشر شدند، اما بخش سوم که قرار بود به مسئله «داوری» بپردازد، به علّت مرگ آرنت به سرانجام نرسید. آنچه در ادامه می‌آید، مقدمه‌ای برای ورود به مسئله «تفکر» نزد آرنت است.

اگرچه آرنت در کتاب وضع بشر گفته بود که توانایی تفکر خارج از موضوع این کتاب است، اما می‌توان دغدغه‌های آرنت در رابطه با «تفکر» را حتی پیش از وضع بشر نیز دید. او در ریشه‌های توتالیتاریسم با اشاره به ایدئولوژی که آن را دشمن تفکر می‌دانست، اهمیت مسئله تفکر را نشان داده بود. بعد از کتاب آیشمان در اورشلیم: گزارشی درباره ابتذال شر، مسئله تفکر برای آرنت با مسئله شر آمیخته شد. او در این کتاب، ابتذال شر را ناشی از بی‌فکری ‌دانست. از این رو، ارتباط میان مسئله شر و توانایی تفکر، مسئله محوری کتاب حیات ذهن شد. کتاب حیات ذهن قرار بود سه جلد باشد: جلد اول درباره تفکر، جلد دوم درباره اراده و جلد سوم درباره داوری. دو جلد اول چاپ شدند اما مرگ آرنت به جلد سوم حیات ذهن فرصت ظهور نداد.

هرچه از سمت تفکر به سمت وجدان و سپس داوری حرکت می‌کنیم، وابستگی این مفاهیم به همدیگر بیشتر می‌شود. به عبارت دیگر، برای روشن شدن منظور آرنت از تفکر، نمی‌توان تنها به این بخش اکتفا کرد، چرا که بخشی از ابعاد تفکر در وجدان خود را نشان می‌دهد و متعاقباً، این دو خود را از جهاتی در داوری دوباره به نمایش می‌گذارند.

آرنت در بخش درآمد جلد اول کتاب حیات ذهن (که ناظر به زندگی نظرورزانه است) دو دلیل اصلی را برای نوشتن این کتاب بر می‌شمرد. او می‌گوید اولین دلیل مهم و ضروری مسئله آیشمان بود. او در گزارش‌اش از دادگاه آیشمان از بی‌فکری وی صحبت کرده بود و آن را عامل اصلی ارتکاب چنان جنایتی می‌دانست. از این رو، آرنت تصمیم می‌گیرد به زوایای تفکر و بیفکری بپردازد. او می‌نویسد: «همین غیاب تفکر بود که علاقه مرا برانگیخت… آیا بدکاری (گناهانی که از نوع ارتکاب فعل‌اند و همین طور گناهانی که از نوع ترک فعل‌اند) نه فقط در نبود «انگیزه‌های پست» (تعبیری که قانون در مورد آنها به کار می‌برد) بلکه در نبود هرگونه انگیزه‌ای، هرگونه محرک خاص علاقه یا اراده، امکان‌پذیر است؟ آیا شرارت، به هرصورتی که تعریفش کنیم، «همین جزم کردن عزم خویش برای شریر بودن»، شرطی لازم برای بدکاری نیست؟ آیا ممکن است مسئله خیر وشر، قوه تشخیص درست از غلط در وجودمان، با قوه تفکر ما مرتبط باشد؟» سپس ادامه می‌دهد: «پرسشی که خود را تحمیل کرد از این قرار بود: آیا فعالیت تفکر بما هو تفکر، عادت بررسی هر آنچه پیش می‌آید یا جلب توجه می‌کند، قطع نظر از نتایج و محتوای خاص آن، می‌تواند در زمره شرایطی باشد که موجب می‌شوند انسان‌ها از بدکاری بپرهیزند یا حتی عملاً آنها را در برابر بدکاری «شرطی می‌کنند»؟»

دلیل دومی که آرنت ذکر می‌کند، ضرورت بررسی فعالیت‌های ذهنی ماست که او در اثر قبلی‌اش زندگی وقف عمل (که در واقع جانشین نام وضع بشر در چاپ آلمانی بود) به آنها نپرداخته بود. او یک بار در سال ۱۹۷۲ در یک سخنرانی در تورنتو اعلام می‌کند که: «وضع بشر نیاز به جلد دومی دارد و من هم‌اکنون در تلاش برای تألیف آن هستم.» به عبارت دیگر، چیستی تفکر و پاسخ‌هایی که به آن داده شده است برای آرنت مسئله بود. او می‌نویسد: «عامل برانگیزنده دوم این بود که آن مسائل اخلاقی، مسائلی برخاسته از تجربهٔ واقعی و خلاف جهت حکمت اعصار-نه فقط خلاف جهت پاسخ‌های سنتی گوناگونی که «اخلاق‌شناسی»، شاخه‌ای از فلسفه اخلاق، برای مسئله شر به دست داده است، بلکه علاوه بر آن خلاف سمت و سوی پاسخ‌های بزرگ‌تری که فلسفه برای پرسش بسیار کمتر مبرم چیستی تفکر مهیا دارد-توانست در من تردیدهایی را زنده کند».

اما آرنت پیش از کتاب حیات ذهن نیز به این مسائل اندیشیده بود. بنابر گفته دوست آرنت، گلن‌گری، مقاله «تفکر و ملاحظات اخلاقی»، طلیعه حیات ذهن است. آرنت در کتاب حیات ذهن، خطوطی را که در این مقاله رسم کرده است پی‌گیری می‌کند. او در این مقاله سه معیار روشن برای ارتباط درونی میان توانایی (یا ناتوانایی در) فکر کردن و مسئله شر مشخص می‌کند:

نخست، اگر اصلاً چنین ارتباطی وجود داشته باشد، آنگاه دانش تفکر، در تمایز با عطش دانش، را باید به هر کسی نسبت داد؛ چنین چیزی نمی‌تواند امتیاز عده‌ای معدود باشد. دوم، اگر حق با کانت باشد و قوه تفکر نوعی «اکراه طبیعی» از پذیرفتن نتایج خودش به عنوان «بدیهی‌ها یا اصول موضوعه صلب» داشته باشد، آن‌گاه نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که هیچ گزاره یا فرمان اخلاقی، یا هیچ مجموعهٔ قوانین رفتاری از تفکر به دست آید، چه رسد به اینکه تصمیمی تازه و نهایی درباره اینکه خیر چیست و شر چیست از تفکر حاصل شود. سوم، اگر راست باشد که تفکر به چیزهایی نامرئی می‌پردازد، پس نتیجه می‌شود که تفکر چیزی نا‌بجاست چون ما معمولا در جهان نمود‌ها حرکت می‌کنیم که در آن ریشه‌ای‌ترین تجربه از نبودن و محو شدن، مرگ است. استعداد پرداختن به چیزهای که ظاهر نمی‌شوند غالبا به اعتقاد عموم بهایی دارد-و بهای آن از دست رفتن پیوند متفکر یا شاعر با جهان مرئی است.

قبل از اینکه به معیار نخست بپردازیم، می‌توان به تمایزی که آرنت میان تفکر و دانش قائل است، اشاره کرد. دانش، نوعی توانایی است که ممکن است عدهٔ اندکی به آن دست یابند، مانند دانشمندان که تعداد آنها در تاریخ زیاد نیست. اما اگر قرار است تفکر برای پیش‌گیری از شر کارایی داشته باشد، باید به گونه‌ای باشد که همه بتوانند فکر کنند. از این رو، آرنت سعی دارد تا نشان دهد آن تفکری که او به دنبال تصویر کردن آن است از دانش متمایز است. در واقع این تمایز پیش شرط معیار نخست آرنت است.

از نظر آرنت تفکر نباید با دانستن اشتباه گرفته شود. تمایز بنیادین میان دانستن و تفکر را کانت با تمایز میان Verstand و Vernunft، دریافت و عقل نشان داد. قوه دریافت (یا فاهمه) دانش تحقیقی به بار می‌آورد و در جست‌و‌جوی واقعیات قابل دانستن است. اما عقل یا تفکر در جستجوی «معنا» ست و ما را فراسوی دانش و معلومات می‌برد و همواره پرسش‌هایی به میان می‌آورد که از نظر علمی ممکن است پاسخی نداشته باشند، ولی ما هم از مطرح کردن آنها چاره‌ای نداریم. در آرنت این نوع از تفکر مدنظر است. تفکر به معنای تلاش برای فهم معنای جهان و پرسش‌های بی‌وقفه درباره اموری است که در زندگی به آنها بر می‌خوریم. ما در هنگام فکر کردن در حالتی هستیم که: «تمایل داریم… فرا‌تر از محدودیت‌های دانستن فکر کنیم، تمایل داریم از قدرت هوش، توانایی مغزمان بیشتر بهره بریم، به جای این‌که از آنها تنها به عنوان ابزار دانستن یا انجام دادن استفاده کنیم.»
آرنت در کتاب حیات ذهن، جملات زیر از هایدگر را به عنوان سرلوحه می‌آورد:
تفکر، به مانند علوم مایهٔ شناخت نمی‌شود.
تفکر، حکمت عملی قابل استفاده پدید نمی‌آورد.
تفکر معماهای عالَم را حل نمی‌کند.
تفکر مستقیماً قدرت عمل به ما نمی‌بخشد.
در واقع آرنت با آوردن این جملات از‌‌ همان ابتدا نشان می‌دهد که به دنبال معنای جدیدی از تفکر است. مسئله تفکر، بر خلاف دانستن این است که نتایج مشخص (مانند فرمول‌های علمی یا حقایق درباره جهان) تولید نمی‌کند. اما باید هر روز از نو تکرار شود. تفکر برای آرنت درست نقطه مقابل منطق و ایدئولوژی است:

«ایده» ایدئولوژی، دیگر نه گوهر جاودانی افلاطون است که با چشمان ذهن دریافته شود و نه اصل خرد تنظیم کننده کانت است،بلکه به یک ابزار توجیه بدل شده است . . .آنچه ایده را برای ایفای این نقش تازه متناسب می سازد، منطق آن است، یعنی حرکتی که نتیجه خود ایده است و برای به حرکت درآمدن، به هیچ عامل خارجی دیگری نیاز ندارد. . . خطر افتادن از چاله ناامنی ضروری و اندیشه فلسفی به چاه تبیین تام یک ایدئولوژی و جهان‌بینی آن، تنها خطر سقوط به یک پندار معمولا عامیانه و نسنجیده نیست، بلکه خطر اصلی در این است که آزادی که امر ذاتی استعداد انسان اندیشنده است، با یک یوغ منطقی مبادله می‌شود.

بعد از این که تمایز میان تفکر و دانش مشخص شد، آرنت در معیار نخست می‌‌گوید که تفکری که او از آن صحبت می کند چیزی نیست که حق ویژه فیلسوفان یا «متفکران حرفه‌ای» باشد. بلکه نوعی از تفکر است که برای هرفردی ممکن است. با این صورت‌بندی از تفکر می‌توان گفت که آرنت این را در نظر دارد که هر ربطی میان تفکر و جلوگیری از عمل شر، وجود داشته باشد باید قابل دسترسی و فهم برای همه مردم باشد. آرنت می‌نویسد: «اگر، همانطور که قبلا گفتم، قابلیت تشخیص درست از نادرست لاجرم مرتبط با قابلیت تفکر از آب در می آید، آنگاه باید بتوانیم اعمال آن را از هر شخص عاقلی طلب کنیم،حال آن شخص هر قدر هم که می‌خواهد عالم یا جاهل، باهوش یا کودن باشد.»

معیار دوم،به این معناست که از رابطه میان تفکر و شر لزوماً دستورهای جزمی برنمی‌خیزد. در ادامه خواهیم دید که برای اجتناب از این پیامد، این ضوابط میان تفکر و شر باید از ذاتِ فعالیت تفکر برخیزد.

آرنت در کتاب حیات ذهن، به دنبال پاسخی برای این پرسش نیز هست که «چه چیزی ما را به تفکر وا می‌دارد؟». او سه پاسخ را در تاریخِ تفکر از هم باز می‌شناسد. نخست پاسخ افلاطون است. آرنت از افلاطون نقل می‌کند که «حیرت» آغاز فلسفه است: «زیرا حیرت(thaumazein) بیش از هرچیز تأثر و انفعال(pathos) فیلسوف است. فلسفه آغاز و اصلی(arche) جز این ندارد. وبه گمان من او[یعنی هسیود] تبارشناس بدی نبود که می‌گفت ایریس [رنگین کمان؛پیام آور خدایان] دختر تاوماس[حیران] است.» آرنت در توضیح این مطلب می‌نویسد:

حیرتِ پاسخ‌وار چیزی نیست که آدمیان خودشان بتوانند آن را برانگیزانند؛ حیرت از جنس انفعال است، چیزی که دستخوش آن می‌شویم، نه فعلی که خود انجام می‌دهیم… به عبارت دیگر، آن‌چه انسان‌ها را به حیرت ‌می‌اندازد چیزی است آشنا و در عین حال دیدارناپذیر، چیزی که انسان‌ها وادار به تحسین آن می‌شوند. این حیرت که سرآغاز تفکر است نه گیجی و سردرگمی است نه شگفت‌زدگی و نه سرگردانی؛ حیرتی است آمیخته با تحسین. آنچه از آن به حیرت در ‌می‌آییم با تحسینی که در قالب سخن-عطیهٔ ایریس، رنگین کمان، پیام‌آور عالم بالا-ابراز می‌شود تقویت و تأیید می‌گردد.

آرنت معتقد است که پاسخ افلاطون همچنان دارای اعتبار است و در دوران معاصر، هایدگر با پرسش «چرا اصلاً چیزی هست به جای آن‌که هیچ چیز نباشد؟» احیاگر آن بود. اما همان‌طور که اشاره شد، دغدغه آرنت، ارتباط تفکر با مسئله شر است، از این رو پاسخ افلاطونی رضایت‌بخش نیست، چراکه گره‌ مسئلهٔ شر را باز نمی‌کند:
حیرت تحسین‌آمیزی که سرآغاز فلسفه محسوب می‌شود جایی برای وجود واقعی ناهماهنگی، زشتی و سرانجام شر باقی نمی‌گذارد. هیچ‌کدام از مکالمه‌های افلاطونی به مسئله شر نمی‌پردازد و تنها در پارمنیدس… پارمنیدس می‌پرسد تکلیف «چیزهای» کاملاً «پیش‌پاافتاده و پستی» نظیر «مو و گِل و لای و کثافت» که هرگز زبان هیچ کس را به تحسین باز نکرده‌اند چیست. افلاطون، که از زبان سقراط سخن می‌گوید، توجیه متأخر شر و زشتی را به‌کار نمی‌برد، توجیهی که بر حسب آن، شر و زشتی اجزایی ضروری از کل هستند که تنها از دیدِ محدود آدمیان به هیئت شر و زشتی نمودار می‌شوند. به جای آن، سقراط پاسخ می‌دهد که نسبت دادن ایده‌هایی به این قبیل چیز‌ها خلاف عقل است.

دومین پاسخی که آرنت از تاریخ بیرون می‌کشد، پاسخ رومی است. فلسفه در اوایل دوره رومی، درست در تضاد با حیرت افلاطونی صورت‌بندی شده بود «از هیج چیز به شگفت میا، هیچ چیز را تحسین مکن». فایده فلسفه در دوره رومی، امکان فرار از دنیا و درمان ذهن و ضمیر بود. در ادامه، فلسفه به دست اپیکتتوس به هنر زیستن تبدیل شد. یعنی فلسفه به نوعی از فن و صناعت بدل شد که فایده «عملی» برای زندگی دارد. آرنت اشاره می‌کند که وقتی از فلسفه برداشتی «عملی» شود، نتیجه آن کمرنگ شدن واقعیت است. به عبارت دیگر به جای تمرکز بر عین خارجی، بر خود تمرکز می‌کنم و فیلسوف از جهان به سمت خود روی برمی‌گرداند. این روی‌گردانی از جهان با تسلای فلسفه بوئتیوس به اوج خود می‌رسد. الههٔ تسلی‌بخش به بو‌ئتیوس می‌گوید که هر آن‌چه نسنجیده به وجودش اعتقاد دارد، وقتی که شروع به فکر کردن دربارهٔ آن می‌کند وجود ندارد. رویکرد رواقی وجود شر در جهان را قبول ندارد و شر را به منزلهٔ توهم می‌داند. آرنت می‌نویسد: «رشتهٔ افکار راجع به شر، که در بوئتیوس هنوز نسبتاً ابتدایی است، پیشاپیش حاوی همهٔ آن عناصری است که بعداً در هیئتی بسیار موشکافانه‌تر و پیچیده‌تر در سراسر قرون وسطی پیدا می‌کنیم. و آن به این شرح است: خدا علت غایی همهٔ موجودات است؛ خدا از آن حیث که «خیر اعلی» است نمی‌تواند علت شر باشد؛ هر آن‌چه هست باید علتی داشته باشد؛ چون شر تنها عللی ظاهری دارد و نهایتاً آن را علتی نیست، پس نتیجه می‌گیریم که شر وجود ندارد. فلسفه خطاب به بوئتیوس می‌گوید که شریران نه تنها قدرتمند نیستند بلکه [اصلاً]وجود ندارند.

با توجه به مسئله آرنت که‌‌ همان رابطه تفکر و شر است و سه معیاری که آرنت برای آن تصویر می‌کند، این دو پاسخ نمی‌توانند برای سؤال او وافی به مقصود باشند، چر اکه «در هر دو، تفکرجهان نمود‌ها را ترک می‌کند». از این رو، در هردو شر به تفکر در نمی‌آید. چرا که در پاسخ یونانی، شر حیرت را بر نمی‌انگیزاند و در پاسخ رومی، شر وجود ندارد. آرنت دربارهٔ اشتراک دو پاسخ قبلی می‌نویسد: «تا به حال به این پرسش که چه چیزی ما را به تفکر وامی‌دارد… پاسخ‌هایی داده‌ام که فیلسوفان حرفه‌ای پیش کشیده‌اند… این پاسخ‌ها درست به‌‌ همان دلیل پاسخ‌هایی مشکوکند. پرسش یاد شده، وقتی بر زبان حرفه‌ای جاری می‌شود، از تجربه‌های خود او هنگامی که سرگرم تفکر است برنمی‌خیزد. این پرسش از بیرون طرح می‌شود… پاسخ‌هایی که آنگاه دریافت می‌کنیم همواره به قدری کلی و مبهمند که معنای چندانی برای زندگی عادی ندارند، زندگی‌ای که در آن تفکر، به هر حال پیوسته رخ می‌دهد و همواره روندهای عادی زندگی را مختل می‌کند-درست‌‌ همان طور که زندگی عادی، پیوسته مخل تفکر است.»

به عبارت دیگر، آرنت برای یافتن پاسخ سوم سراغ متفکری می‌رود که نقطه مقابل ویژگی‌های بالا باشد: «بهترین راه و در واقع یگانه راهی که می‌توانم برای پرداختن به این پرسش متصور شوم جستجوی نوعی سرمشق است، جستجوی نمونه‌ای از متفکری که حرفه‌ای نبوده و در شخصِ خودش دو اشتیاق ظاهراً متعارض، یعنی اشتیاق به تفکر و اشتیاق به عمل را وحدت بخشیده است… کسی که بیش از همه مناسبِ این نقش است کسی است که خود را نه در شمار بسیاران] یا عوام [می‌داند نه در شمار اندک‌شماران… متفکری که همواره انسانی میان انسان‌ها می‌ماند… متفکری که شهروندی در میان شهروندان است.»

آرنت می‌گوید این متفکر سقراط است. اما در تفکرِ سقراطی، با توجه به سه معیار آرنت در مورد ارتباط تفکر و مسئله شر، باید سه ویژگی را از یکدیگر متمایز کرد. ویژگی نخست، ناظر به تشبیهی است که سقراط در مورد خود به کار می‌برد. او خود را «سفره ماهی برقی» می‌خواند، ماهی‌ای که وقتی به آن دست می‌زنیم فلج می‌شویم: «سفره‌ماهی‌ برقی تنها به واسطهٔ اینکه خودش فلج است دیگران را فلج می‌کند…. این طور نیست که من خودم جواب‌ها را بدانم و دیگران را سرگردان کنم. بلکه حقیقت این است که من آن‌ها را به‌‌ همان سرگردانی‌ای که خودم آن را حس می‌کنم می‌کشانم.» آرنت می‌گوید که این، یگانه راه تعلیم تفکر است. سقراط، از یک سو، متفکری مانند سایر مردم است. بین آنها زندگی می‌کند و همواره با آنان در حال گفت‌وگوست. این ویژگی در مکالمه‌های سقراطی افلاطون مشخص است. آرنت می‌گوید که ویژگی مشترک همه این مکالمه‌ها این است که هیچ‌کدام به پایان مشخصی نمی‌رسند، یا به بن بست می‌انجامند و یا دچار دور می‌شوند. از سوی دیگر، همان‌طور که آرنت می‌نویسد: «سقراط، برخلاف فیلسوفان حرفه‌ای، میل شدیدی نسبت به سنجیدن و بررسی با همنوعانش در خود احساس می‌کرد تا دریابد که آیا سرگردانی او را دیگران هم دارند یا نه-و این کاملاً فرق دارد با تمایل به یافتن پاسخ‌های معما‌ها و سپس نشان دادن آنها به دیگران.» با توجه به معیار اول آرنت، می‌توان نتیجه گرفت که او معتقد است تفکرِسقراطی برای همه ممکن است. زیرا که نه خودش متفکر حرفه‌ای است و نه افکارش بدون دیگران ممکن است.

معیار دیگر آرنت این است که اگر تفکری، مانند شیوه افلاطونی و رومی، جهان نمود‌ها را به کلی ترک کند، از درک شر عاجز می‌نامد. با توجه به این معیار آرنت می‌توان دو ویژگی متفاوت را در تفکرِ سقراطی از هم تشخیص داد. نخست، اگرچه سقراط می‌گوید که تفکر با امور دیدارناپذیر سروکار دارد، اما آن را به باد تشبیه می‌کند: «باد‌ها خودشان به دید نمی‌آیند اما آن‌چه می‌کنند برای ما عیان است و ما به نحوی نزدیک‌شدنشان را احساس می‌کنیم.» سقراط می‌گوید که حداقل فایده این باد این است که شما را از خواب برمی‌خیزاند و این برای شهر خیر بزرگی است. این تشبیه تفکر به باد و بیدارگری آن برای آرنت بسیار مهم است. او می‌نویسد: «اگر موضوعات اخلاقی به واقع همان‌هایی باشند که ریشه کلمات ethical و moral بر آن‌ها دلالت دارد، تغییر آداب و رسوم (mores) و عادت‌های این گروه یا آن گروه از مردمان نباید دشوار‌تر از تغییر آداب غذا خوردنشان باشد. سهولت این باژگونی تحت پاره‌ای شرایط،در واقع حاکی از آن است که وقتی چنین شد همه در خواب عمیق بودند.اشاره‌ی من البته به واقعه‌ای است که در آلمان نازی و، تا حدی، در روسیه‌ استالینیستی نیز، رخ داد در آن هنگام که فرمان‌های اساسی اخلاق غربی به ناگهان باژگون شد.»

می‌توان گفت که اگرچه از نظر سقراط تفکر با امورنادیدنی سروکار دارد،اما فایده آن این است که هنگام وزیدن،انسان را از خواب بیدار می‌کند.

اما ویژگی دوم در این زمینه این است که از نظرسقراط، آدمیان در زندگی از این رو که در پی عشق هستند، دنبال دانایی می‌روند. به عبارت دیگر،«این که آدمیان به دانایی عشق می ورزند و بنابراین شروع به فلسفه‌ورزی می‌کنند از آن روست که دانا نیستند». نتیجه این سخن این است که موضوعات تفکر، اموری هستند که درخور عشق باشند، مانند زیبایی، دانایی، عدالت. با این حال، این در واقع محل نقد آرنت به سقراط است. چرا که در این صورت، اموری مانند زشتی و شر از دایره تفکر بیرون می‌مانند. به عبارت دیگر، زشتی فقدان زیبایی و، شر فقدان خیر است. از این رو زشتی و شر به تفکر درنمی‌آیند،چرا که ذاتی از خود ندارند. آرنت می‌نویسد: «به نظر می‌رسد که سقراط درباره‌ی ربط شر و فقدان تفکر حرفی بیش از این ندارد که کسانی که عاشق زیبایی، عدالت و دانایی نیستند از فکر کردن عاجزند،درست همان‌طور که برعکس،کسانی که عاشق بررسی و بنابراین«فلسفه ورزیدن»اند از ارتکاب شر عاجزند.»

بدیهی است که آرنت این را نمی پذیرد. چرا که بنابر معیار اول او،جلوگیری از شر باید برای همه ممکن باشد.او ادامه می‌دهد: «این مطلب ما را در مورد یکی از مسائل اصلی‌مان-به هم پیوستگیِ ممکن شر و فقدان تفکر-به کجا می رساند؟ما مانده‌ایم و این نتیجه‌گیری که تنها کسانی که ملهم از اروس سقراطی، ملهم از عشق به دانایی، زیبایی و عدالتند قادر به تفکر و قابل اعتمادند.»

با توجه به مسئله ای که در اینجا مطرح شد و معیار دوم آرنت، که نتایج برآمده از ارتباط میان تفکر و شر لزوماً جنبه‌ی تجویزی ندارد،او می‌نویسد: «اگر در تفکر چیزی باشد که بتواند آدمیان را از دست زدن به کردار شر بازدارد،آن چیز باید خاصیتی باشد در ذاتِ خود این فعالیت،قطع نظر از موضوعاتش.» این بحث آرنت را به ماهیت وجدان می‌کشاند.


بازداشت شهروندان و خشونت پلیس در تجمع حامیان حقوق حیوانات / ویدئو

$
0
0

 

حیوان ازاریخبرگزاری هرانا – جمعی از شهروندان در اعتراض به نبود قوانین مناسب برای حمایت از حیوانات، امروز مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند. این تجمع با دخالت پلیس، اعمال خشونت، پرتاب گاز اشک‌آور و بازداشت تعدادی از معترضین پایان یافت.

برخی منابع هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، تعداد افراد بازداشت شده را تا ۲۰ تن ذکر کرده و گفته اند که از محل نگهداری و وضعیت بازداشت شوندگان اطلاعی در دست نیست.

یکی از حاضرین گفته است که تجمع کاملا آرام بوده حتی شعار اعتراضی نیز در آن شنیده نشده است. نیروی انتظامی با حمله به حاضرین اقدام به ضرب و شتم و پاره کردن و ضبط پلاکاردهای معترضین کرده است.

طی روزهای گذشته انتشار ویدئویی که در آن یک سگ به شکل بی رحمانه ای مورد ضرب و شتم قرار می گیرد، اعتراض شهروندان و حامیان حقوق حیوانات را برانگیخته است.

اگر چه مرد حیوان‌آزار به اتهام «ارتکاب فعل حرام در انظار عمومی» بازداشت شد ولی حامیان حقوق حیوانات می گویند که قوانین جزایی ایران درباره حمایت حیوانات ناقص است و صرف آزار حیوانات جرم‌انگاری نشده است.

دیدن ویدئو در وبسایت هرانا:
https://hra-news.org/fa/thought-and-expression/a-4219
———–


چگونه به زنانی لوند و عشوه گر تبدیل شوید؟! اکرم احقاقی

$
0
0

21بیدارزنی: این روزها در سطح شهر تهران، شاهد برگزاری کلاس‌هایی با عناوینی همچون «رمز و راز جذابیت، دیالوگ‌های جذاب زنانه، هنر زن بودن، روابط خاص زوجین و…» از سوی برخی موسسات با مجوز و بدون مجوز به اصطلاح روانشناسی هستیم، کلاس‌هایی که به خاطر عناوین بعضا جذاب‌شان، معمولا مورد توجه و کنجکاوی تعداد قابل توجهی از زنان و دختران جوان واقع می‌شود.

یکی از موسساتی که مدتی است در سطح شهر تهران اقدام به برگزاری این کلاس‌ها می‌کنند و در خیابان ولیعصر تهران قراردارد، برای جذب مشتریان خود، ابتدا جلساتی را به صورت رایگان برگزار می‌کند، سپس از شرکت‌کنندگان می‌خواهد جهت آشنایی بیشتر با این مباحث، در کلاس‌هایی که در ارتباط با این موضوعات با هزینه‌های گزاف برگزار می‌شود، شرکت کنند.

در کلاسی که چندی پیش از سوی این موسسه برگزار شد، خانمی که خود را روانشناس می‌نامید و اولویتش را کاهش آمار طلاق و افزایش میزان ازدواج در جامعه بیان می‌کرد به زنان شرکت‌کننده در این کلاس می‌آموخت که چگونه زنانی لوند و جذاب برای شوهرانشان باشند.

او مباحث ابتدایی کلاس خود را به بیان رمز و راز جذابیت و دیالوگ‌های جذاب زنانه اختصاص داد و با تقسیم‌بندی زنان به زنان «آمازون، معشوقه، مادر و مدونا» مباحث خود را در این زمینه به پیش برد.

او در توصیف زنانی که آنها را آمازون می‌نامید، گفت: «زنان آمازون» زنانی هستند که می‌گویند همه کار را خودشان می‌توانند انجام دهند و به طور کلی مستقل هستند و مردها نیز عموما تمایلی ندارند که با این‌گونه زنان ازدواج کنند. «زنان مادر» نیز زنانی هستند که به همه محبت می‌کنند و سعی می‌کنند همه را در آغوش خود بگیرند، خصوصیات این‌گونه زنان به نحوی است که شوهرانشان بعد از مدتی به دنبال زنان دیگر می‌روند.

وی زنان «مدونا» را زنانی دانست که خود را پایین‌تر از مردها می‌دانند و حاضر نیستند که هم‌سطحی خود را با مردان قبول کنند. آنها افرادی فرمان‌بردار و مطیع هستند و مردها به طور کلی از این‌گونه زنان خوششان می‌آید.

وی دسته چهارم را زنان «معشوقه» عنوان کرد که دارای ویژگی‌های دلبری و لوندی هستند و می‌دانند که چگونه مردها را جذب خود کنند.

این به اصطلاح روانشناس خطاب به زنان شرکت‌کننده در این جلسه گفت: این زنان معشوقه، رگ خواب مردان را به خوبی می‌شناسند و بسیاری از دخترانی که در زندگی شما وارد می‌شوند و با همسر شما ارتباط برقرار می‌کنند همین زنان معشوقه هستند.

او با بیان یک مثال، به برخی از تفاوت‌های زن معشوقه، زن مدونا و مادر اشاره کرد و ادامه داد: زنان مدونا و مادر وقتی‌که همسرشان به تلفنشان جواب نمی‌دهد دائم به او زنگ می‌زنند؛ حتی شده ۱۵ بار و این حس را به مرد می‌دهند که کنترل‌گری بالای سر آنها است، ولی زنان معشوقه وقتی می‌بینند طرف مقابلشان به تلفن آنها جواب نمی‌دهد از زنگ زدن مجدد خودداری می‌کنند و منتظر می‌مانند که طرف مقابل تماس بگیرد و حتی تماس اول وی را جواب نمی‌دهند و بعد از چندین تماس، جواب طرف مقابل را با کلی منت و درعین حال ناز و عشوه می‌دهند.

او بخشی از سخنان خود را به موضوع «فمینیسم» اختصاص داد و با تعریفی ناقص و نادرست از فمینیسم، ادامه داد: فمینیست‌ها به دروغ می‌گویند «زن و مرد با هم برابرند»، آیا یک زن و مرد از نظر جسمی با یکدیگر برابرند؟ ممکن است شما تفکر فمینیستی پیدا کنید و این تصور را داشته باشید که قدرتمند هستید و در اثر این روحیه تصمیم بگیرید که به مردها رو ندهید، در حالی که این موضوع باعث می‌شود که نتوانید ازدواج کنید یا ازدواج موفقی داشته باشید.

او با رد این موضوع که زن و مرد از نظر عقلی یکی هستند، ادامه داد: این نیز یکی دیگر از دروغ‌های جریان فمینیستی است، تفکر فمینیسم می‌گوید زن هرچه موفق‌تر باشد برای مرد جذاب‌تر است در حالی که این‌گونه نیست.

او خطاب به زنان شرکت‌کننده در این جلسه، افزود: وقتی تحصیلات و طبقه اجتماعی‌تان عوض می‌شود افراد اطراف شما نیز تغییر می‌کنند و ممکن است برای ازدواج با مشکلات بیشتری روبرو شوید. چه عیبی دارد یک زن ازدواج کند و در خانه شوهر، تحصیلاتش را ادامه دهد. من باز هم به شما می‌گویم، موفقیت هرچه بیشترتان باعث جذابیت بیشتر شما در بین مردان نمی‌شود. آنها (فمینیست‌ها) می‌گویند زن و مرد از نظر آمیزش جنسی برابر هستند در حالی که این‌گونه نیست و هرچه مرد سکس بیشتری داشته باشد زودتر از کار می‌افتد، ولی هرچه زن، سکس بیشتری داشته باشد جذابیتش بیشتر می‌شود و از نظر روحی بهتر خواهد بود.

او به برخی از شرکت‌کنندگان در این جلسه که ازدواج نکرده بودند، تاکید کرد: ۹۵ درصد پسرانی که خارج از رابطه ازدواج با دختری رابطه جنسی دارند در هنگام ازدواج با او ازدواج نمی‌کنند و فقط ۵ درصد آنها اقدام به این کار می‌کنند که این ۵ درصد نیز به خاطر مسائلی چون آبروریزی، اجبار و حاملگی دختر است و معمولاً آنها می‌گویند که ما برای ازدواج سراغ دختری می‌رویم که پسری به آن دست نزده باشد.

وی خطاب به این افراد گفت: اگر پسری به شما علاقه‌مند باشد برای شما وقت و انرژی می‌گذارد. از طرف دیگر وقتی یک مرد از زنی سکس بخواهد، سعی می‌کند وابستگی روحی در او ایجاد کند تا زن به این رابطه تن دهد و بعد از استفاده، شما را رها می‌کند؛ چرا که آنها با این تفکر به دنیا ‌آمده‌اند که زن پاک، زنی است که اجازه ندهد دست مردی پیش از زمان ازدواج به او بخورد.

او که چندین بار در این جلسه به دختران توصیه ‌کرد با پسرها پیش از ازدواج رابطه جنسی نداشته باشند بار دیگر به موضوع فمینیسم برگشت و گفت: فمینیست‌ها به دروغ می‌گویند «زن و مرد با هم مساوی هستند»، در حالی که این‌گونه نیست. باید مرد این احساس و تصور را داشته باشد که زنش به حمایت او نیاز دارد چراکه مردها وابستگی زنان به آنها را دوست دارند.

او که از زنان می‌خواست معشوقه درونشان را فعال کنند، در ادامه سخنان خود گفت: مردها کودک درونشان فعال است و سعی می‌کنند که با کودک درونشان بعضاً‌ زنان را بازی دهند. مردها از تحقیر بدشان می‌آید و دوست ندارند که یک زن به آنها بگوید همه کار را خودم می‌توانم انجام دهم. قدرتمندترین سلاح در زن‌ها زبانشان است و ضعف مردها در سکس است. ۷۵ درصد از مردها اگر در رختخواب و خانه از سوی زنشان سیر شوند به سراغ زنان دیگر نمی‌روند. ۲۵ درصد از مردانی که دنبال زنان دیگری می‌روند بیمار هستند و مقداری از این موضوع نیز ناشی از تنوع‌طلبی است و اگر شما زنان بتوانید همسرتان را از نظر جنسی سیر کنید آنها به سراغ کس دیگری نمی‌روند.

این به اصطلاح روانشناس، خطاب به حاضرینی که ازدواج نکرده بودند، گفت: دخترها، با پسری که به او علاقه‌مند هستید، قبل از ازدواج رابطه جنسی نداشته باشید و این جمله را دائم با خودتان تکرار کنید که «مردها شکارچی هستند و تلاش می‌کنند برای شما دون بپاشند».

وی در مورد اهمیت آرایش زنان برای شوهرانشان نیز گفت: به خودتان برسید مردها به خط چشم، خط ابرو و خط لب علاقه‌مند هستند، سعی کنید همیشه با قیافه‌ای تمیز در برابر همسرتان حضور پیدا کنید؛ مثلاً صبح‌ها زودتر بیدار شوید و تا قبل از بیدار شدن همسرتان خود را مرتب کنید.

وی بهترین زن را نوع زنان «آمازون و معشوقه» توأم با هم عنوان کرد و افزود: مردها به دنبال زنان چموش در روابط جنسی هستند. البته یک زن حتی اگر استقلال مالی دارد، باز هم باید به نحوی رفتار کند که شوهرش احساس کند همسرش به او نیازمند است؛ از دیگر سو زنان نباید به نحوی رفتار کنند که مرد بفهمد زن نگران از دست دادنش است.

وی با بیان اینکه مردها از اینکه زنان در داشتن رابطه جنسی پیش‌قدم شوند، استقبال می‌کنند و این موضوع را دوست دارند، ادامه داد: اگر در یک رابطه‌ای عاشقانه قرار دارید، این‌گونه نباشید که هر وقت او به شما زنگ زد و از شما درخواست کرد که با او بیرون بروید، بلافاصله بپذیرید؛ بلکه به او بگویید که باید برنامه‌هایم را چک کنم و اگر زمان خالی داشتم به شما خبر می‌دهم. در موقعی که از همسرتان می‌خواهید که با شما بیرون بیاید و او این کار را انجام نمی‌دهد، عصبانی نشوید و نگویید «به دَرَک»، بلکه به او بگویید که این دفعه مثلاً با مامانم بیرون می‌روم و ان‌شاءالله دفعه بعد با تو.

به خانواده شوهرتان احترام بگذارید به نحوی که مرد احساس کند شما به خانواده‌اش علاقه‌مند هستید و برای آنها احترام قائلید. سرویس زیاد به مردها ندهید و با حس مادری‌تان، آنها را خفه نکنید. برای یکدیگر خاطره‌های هیجان‌انگیز ایجاد کنید و سطح هیجانتان در موقع تفریح دو نفره و یا خانوادگی بالا ببرید.

به نظر می‌رسد هدف اصلی در برگزاری این کلاس‌ها با عناوینی متفاوت و بعضا جذاب، بازتولید همان نگاه سنتی و مذهبی به زنان البته با ادبیات و شیوه‌های متفاوت نسبت به قبل است، همان نگاه ابژه محوری که زنان را در خدمت مردان می‌پندارد و از آن‌ها می‌خواهد شیوه‌های نوین ارائه خدمات به شوهرانشان را یاد بگیرند تا مبادا فیل مردانشان یاد هندوستان کند، تاکید بر این آموزه که مرد شکارچی است و زن به عنوان شکار باید خود را دور از دسترس شکارچی قرار دهد تا برای او ارزشمندتر جلوه کند، از دیگر سو تا زمانی که ازدواج نکرده‌اید، حقی بر داشتن هیچ‌گونه تجربه جنسی ندارید چرا که شکارچی تو را مانند کالایی دست‌نخورده می‌خواهد.

در این کلاس‌ها به عمد اندیشه‌های فمینیستی را به صورت ناقص و اشتباه به مخاطبانی که آشنایی چندانی با فمینیست ندارند ارائه می‌کنند تا از فمینیست‌ها غول‌هایی بسازند که با دروغ و نیرنگ قصد نابودی زندگی زنان را دارند و به نوعی ترس ناشی از بی‌اعتمادی به فمینیسم را در بین این زنان ایجاد کنند.


سکوت زنان در مقابل کاندیداهای زن‌ستیز پروانه حسینی

$
0
0

parwane hosseiniرادیو زمانه: در روزهای بعد از رد صلاحیت‌ها و تبلیغات انتخاباتی صدای رسایی از طرف فعالان حقوق زنان نشنیدیم؛ آن هم در حالی که در لیست اصلاح طلبان و اعتدال‌گرایان، چهره‌هایی با نگاه محرز زن‌‌ستیزانه دیده می‌شد و تبلیغ رای دادن به «تمام لیست» از سوی طرفداران دائم تکرار می‌شد. چگونه است که از طرف فعالان حقوق زنان صدای مخالفت با رای دادن به این افراد خاص شنیده نشد؟

اینجا به چند مورد از روش‌هایی که اغلب به کار می‌رود تا فعالان حقوق زنان به سکوت کشانده شوند اشاره مختصری می‌کنم و در آخر بلند شدن صدای مستقل فعالان حقوق زنان و تاکیدشان بر مشروط بودن و هدفمند بودن حمایت‌شان از نامزدهای انتخاباتی را پیشنهاد می‌کنم.

انتخابات هفتم اسفند

یکی از ابزار ساکت کردن فعالان حقوق زنان این است که آنها نه تنها از طرف حکومت و اصولگرایان دائم در معرض اتهام قرار دارند، بلکه از طرف غیر اصولگرایان هم به طور مستمر در معرض توهین و برچسب خوردن هستند. احزاب پیشروتر و دموکراسی‌خواه ما هنوز موفق نشده‌اند که در ادبیات مربوط به امور زنان از ادبیات اصولگرایان فاصله معنادار و کافی بگیرند. برای مثال، هنوز کلمه فمینیست مستدل معنا نمی‌شود و یک تابو محسوب می‌شود. در بحث‌های حول انتخابات این روز‌ها مشاهده می‌شود که یک فعال حقوق زنان نه تنها جرات نمی‌کند خود را فمینیست بنامد بلکه به محض اینکه حرف از اصول برابری خواهانه‌ش می‌زند به او برچسب‌هایی مثل تحریمی، جنگ طلبی، و ضدبرجامی‌زده می‌شود. حتی این روزها عبارت «حقوق بشری» خود تبدیل به یک اتهام شده و به راحتی به فعالان حقوق زنانی که مخالف رای دادن به نامزدهای زن ستیز هستند با طعنه گفته می‌شود.

این دوگانه سازی‌های ساختگی و بی‌اساس باری مضاعف است که به فعالان حقوق زنان تحمیل می‌شود و گاه آن‌ها را به سکوت می‌کشاند. برابری‌خواهی و پافشاری بر سر اصول و مطالبات زنان به معنی موافق بودن با تحریم و جنگ و مخالف بودن با برجام نیست. بسیاری از همین فعالان زن با تحریم و جنگ مخالف بوده و از حامیان سرسخت برجام هستند. آلوده کردن ادبیات مربوط به فعالیت‌های برابری خواهی و مطالبه محوری فعالان حقوق زنان روش اصولگرایان بوده و قرار نیست این روش از طرف گروه‌های دموکراسی خواه دنبال شده و دستاویزی برای ساکت کردن‌شان بشود.
پروانه حسینی

پروانه حسینی

یکی دیگر از روش‌هایی که به کار می‌رود تا فعالان حقوق زنان را از مطالبه محوری شان منصرف کنند، استدلالی مبنی بر این است که مسئله زنان یک مسئله زیرساختی نیست و اگر در کشور مسائل زیرساختی مهم‌تر درست شوند، مشکلات زنان هم تحت تاثیر آن حل می‌شود. برای مثال استدلال می‌شود که توجه به وضعیت اقتصادی جامعه، مسائل زنان را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد پس اگر به اقتصاد رسیدگی شود مشکلات زنان هم تحت پوشش آن قرار می‌گیرد.

در جواب به این استدلال باید گفت که موضوع زنان البته با موضوع‌های زیرساختی دیگر از جمله وضعیت اقتصادی ارتباط زیادی دارد ولی ارتباط نزدیک این دو به این معنا نیست که نیازی به توجه ویژه و تخصصی بر موضوعات مربوط به زنان وجود ندارد. بدون نگرش تخصصی در امور زنان تشخیص، تحلیل، و ارائه راه حل برای مشکلات مربوط به زنان امکان پذیرنیست. جای خالی دانش و تجربه فمینیستی را دانش‌ها و تخصص‌های دیگر نمی‌تواند پر کند. حتی فمینیست‌های سوسیالیست که بر تاثیر طبقه اجتماعی بر حقوق زنان تاکید دارند، برای کار تخصصی روی مسائل زنان اهمیت قائل هستند. در واقع مسئله زنان در عین حال که به مسائل بسیار زیاد دیگر کشور پیوند دارد، خود یک امر تخصصی است که به توجه و رسیدگی ویژه و حرفه‌ای با همکاری متخصصان امور زنان نیاز دارد و به خودی خود درست نمی‌شود.

یکی دیگر از دستاویزها برای ساکت کردن صدای فعالان حقوق زنان که از اول انقلاب شروع شد و تا همین امروز ادامه دارد، این توجیه است که اکنون شرایط «حساس» است و مسئله زنان در «الویت» نیست. آنقدر این حرف تکرار شده که اهالی جنبش زنان در شرایطی مثل این روزها از بیم اینکه بی‌ملاحظه و زیاده خواه تلقی نشوند، از طرح خواسته‌ها و انتظاراتشان منصرف می‌شوند یا حتی گاهی فکر می‌کنند که اگر خواسته‌شان را مطرح کنند به روند اصلاحات لطمه می‌زنند.

ولی واقعیت این است که زنان نیمی‌ از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و در ارتباط چندین جانبه با نیمه دیگر هستند و از این رو مسئله زنان نه یک مسئله فرعی، بلکه مسئله تمام کشور است. جنبش زنان تا کی باید تکرار کند که شرایط حقوقی، اجتماعی، و سیاسی زنان کم اهمیت تر از هیچ موضوع دیگری نیست و تا کی باید با مقاومت و توجیه روبه‌رو شود؟ توقع زیادی نیست که از اصلاح طلبان و اعتدال گرایان انتظار برود که از اشتباه الویت‌بندی گذشته درس بگیرند و به رسیدگی به حقوق زنان الویت دهند.

فراموش نکنیم که از سال ۷۶ تاکنون، یکی از مهم‌ترین هدف‌های تبلیغات در روزهای قبل از انتخابات برای اصلاح‌طلبان و بعد اعتدال گرایان، زنان بوده‌اند. ولی هر چه تاریخ می‌گذرد کمتر دیده می‌شود که این دو گروه غیر از نگاه به زنان به عنوان منابع رای توجه جدی و همدلانه و تاثیرگذاری به آنها کنند. متاسفانه بارها و بارها اصلاح طلبان و اعتدالگرایان بر سر مطالبات زنان با اصولگرایان معامله کرده‌اند. به نظر می‌رسد که ایشان به اندازه کافی در مورد رسیدگی به حقوق زنان احساس مسئولیت نمی‌کنند. گویا حساب می‌کنند که به هر حال زنان در انتخابات از ترس اصولگرایان به آنها رای می‌دهند و لزومی‌ ندارد که برای جلب رضایت‌شان هزینه ای متقبل بشوند و با اصولگرایان دربیفتند.

از همین روست که فعالان حقوق زنان لازم است در رابطه شان با جناح‌های سیاسی استقلال نظر داشته باشند. حمایت بی‌قید و شرط فعالان حقوق زنان از لیست‌های اصلاح‌طلبان و اعتدالگرایان روش مفیدی برای تضمین رسیدگی به وضعیت حقوقی و اجتماعی- سیاسی زنان نیست بلکه حمایت مشروط برابری خواهانه و مطالبه محور راهکاری سخت‌تر ولی در طولانی مدت هدفمند‌تر است. اگر فعالان حقوق زنان با تاکید بر مطالبات برابری خواهانه خود به رویکرد «رای به تمامی‌ لیست»، با وجود حضور نامزدهایی با سابقه محرز زن ستیزی، مخالفت می‌کردند و در مورد بعضی از اسامی‌لیست نظر مستقل داشتند، می‌توانستند این پیام را به این جناح‌های سیاسی برسانند که رای و حمایت آنها همیشه تضمین شده نیست و لازم است برای جلب حمایت آن‌ها اقدام‌های جدی برای سهم دهی به برابری خواهان در لیست‌ها پیش از انتخابات و توجه و رسیدگی به مطالبات و مسائل زنان بعد از انتخابات انجام شود.

حمایت هدفمند از نامزدهای انتخاباتی همچنین به دیگر نماینده‌ها این پیام را می‌رساند که عملکرد آنها در طول خدمت‌شان در انتخابات بعدی مهم است و میزان حمایت زنان از آن‌ها بستگی به میزان حمایت آنها از زنان دارد.



هر ٢۴ ساعت یک مادر باردار می‌میرد

$
0
0

1bardariشهروند: «در هر شبانه‌روز، یک مادر باردار جانش را از دست می‌دهد.»

این خبر را مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت اعلام کرد و درعین حال گفت که پیش از انقلاب، در هر ٢۴ساعت، ٢۴٠ مادر باردار جانشان را از دست می‌دادند که اکنون این عدد به یک مورد کاهش یافته است.

محمد اسماعیل مطلق که درهمایش ازدواج آگاهانه در دزفول صحبت می‌کرد، به موارد مرگ‌ومیر نوزاد هم اشاره کرد و گفت: «تعداد مرگ‌ومیر نوزادان در هر یک‌هزار تولد پیش از انقلاب ٢۴۵ مورد بود که اکنون این آمار به ۵/٩ مورد در‌هزار تولد رسیده که باید تا‌ سال ٢٠٣٠ این تعداد به صفر برسد.»

مطلق ادامه داد: «در ‌سال بیش از یک‌میلیون و٧٠٠ مورد بارداری درکشور اتفاق می‌افتد که از این تعداد یک‌میلیون و۵٣٠‌هزار مورد به فرزندآوری منجر شده و مابقی سقط می‌شوند، به همین دلیل هم پیشگیری از سقط جنین نیز در برنامه‌ها و اهداف وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی قرار گرفته است.»

مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت، از ناباروری به‌عنوان یک ناهنجاری و بیماری پنهان یاد کرد: «سه‌میلیون زوج نابارور درکشور وجود دارد که برنامه‌هایی برای فرزندآوری آنها در دست اقدام است.»

او ناآگاهی از زندگی زناشویی را عمده‌ترین مشکل زوج‌های جوان درکشور بیان کرد و افزود: «برای حل این مشکل و با توجه به این‌که بیشتر طلاق‌ها در سال‌های اول زندگی رخ می‌دهد، ١٧ دانشگاه کشور اعلام آمادگی کرده‌اند تا آموزش‌های لازم را به زوج‌های جوان ارایه کنند.»

مطلق، نرخ فرزندآوری درکشور را ١,٨‌درصد اعلام کرد و گفت: «برای رسیدن به میزان استاندارد آن‌که ٢.١‌درصد می‌باشد، فعالیت‌ها و برنامه‌های فراوانی مورد نیاز است.» مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت، به نقش ویژه ازدواج در سلامت افراد نیز اشاره کرد و گفت: «افرادی که ازدواج مناسبی دارند طول عمر بیشتر و سلامت روانی بهتری نسبت به افراد مجرد دارند و از زندگی شادتر وضع جسمی و ارتباطات اجتماعی بهتری نیز برخوردار هستند.» او رشد اخلاقی و معنوی، رشد اجتماعی، رفع نیازهای فطری، معنوی و درونی، مسئولیت‌پذیری و احساس امنیت را از فواید ازدواج مناسب توصیف کرد: «افرادی که از ازدواج خود ناراضی هستند، از نظر سلامت ضعیف‌تر از مجردها هستند، لذا باید به مقوله ازدواج با اهمیت بیشتری توجه کرد.»

این مقام وزارت بهداشت با اشاره به این‌که سن ازدواج در ١٠‌سال اخیر بین ۴ تا ۶‌سال افزایش یافته است، گفت: «در شهرستان دزفول در‌سال ٩٢، ٨‌هزارو۶٢٣ مورد ازدواج و یک‌هزارو٢٧ مورد طلاق اتفاق افتاده، درحالی ‌که در‌ سال ٩٣ تعداد ازدواج‌های ثبت‌شده در این شهرستان ٨‌هزارو٩۶ مورد و تعداد طلاق‌ها ٨٩٨ مورد بوده است که بیانگر کاهش قابل ملاحظه طلاق در این شهرستان است.

در این شهرستان، در‌سال ٩٢ از هر ۵,۵ ازدواج یک مورد طلاق و در‌سال ٩٣ از هر ۶.٨ مورد ازدواج یک مورد به طلاق منجر شده است.» او افزود: «پیش از این از هر ١٠ ازدواج یکی به طلاق منجر می‌شد، درحالی ‌که اکنون از هر چهار ازدواج یکی به طلاق منجر می‌شود، ضمن این‌که در شمال تهران از هر ٢.۵ ازدواج یک مورد به طلاق منجر می‌شود.»

مطلق با اشاره به آمارهای کشوری تأکید کرد: « در‌سال ٩٣ با کاهش ۶,۵‌درصدی ازدواج نسبت به‌ سال ٩٢ مواجه بودیم، درحالی‌ که طلاق ۵.٣ افزایش یافت.» به گفته این مسئول در وزارت بهداشت، تعداد طلاق‌های ثبت‌شده درکشور در‌سال گذشته ١۶٣هزارو۵٧٢ مورد عنوان کرد.


افزایش ۲برابری زنان معتاد

$
0
0

اعتیاد99شرق: در نشست «زنان و روان‌گردان‌ها» بر آسیب‌پذیری بالای زنان در مقابل اعتیاد و لزوم برخورد با تبلیغات نادرست رسانه‌ها در زمینه مواد محرک و داروهای لاغری اعتیادآور تأکید شد. معاون کاهش تقاضا و توسعه مشارکت‌های مردمی ستاد مبارزه با مواد مخدر در نشست «زنان و روان‌گردان‌ها» که با حضور پرویز افشار، معاون کاهش تقاضا و توسعه مشارکت‌های مردمی ستاد مبارزه با مواد مخدر، مریم مهرابی، پژوهشگر اجتماعی و کارشناس ارشد وزارت بهداشت و صوفیه مرادی، روان‌شناس بالینی برگزار شد، گفت: زنان نسبت به مواد مخدر به‌ویژه مواد محرک، شکنندگی و آسیب‌پذیری بیشتری نسبت به مردان دارند. ثابت شده است که اگر پنج‌سال طول بکشد تا مردان معتاد، مهارت‌هایشان را از دست بدهند و به کف خیابان بیایند، این مدت در زنان بسیار پایین‌تر است. پرویز افشار با اشاره به سیر رو به افزایش استفاده خانم‌ها از مواد روان‌گردان، گفت: حقیقت امر این است که طرح‌های ارزیابی که در کشور ما انجام شده است، حکایت از این دارد که شیوع سوءمصرف مواد در زنان رو به افزایش است.

آمار اعتیاد زنان ۲ برابر شده است

وی خاطرنشان کرد: در سال ۱۳۸۰ نزدیک به پنج درصد از کل رقم معتادان کشور، خانم‌ها بودند، در سال ۱۳۹۰ این رقم به ۹ درصد رسیده، یعنی نزدیک به دو برابر شده است. سخنگوی ستاد مبارزه با مواد مخدر ریاست‌جمهوری گرایش دانسته یا نادانسته زنان به سوی مواد محرک جدید را یک نگرانی مهم قلمداد و اظهار کرد: نادانسته به این دلیل است که خانم‌ها در پاره‌ای از محیط‌های زنانه تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند. متأسفانه در محیط‌های زنانه مانند آرایشگاه‌ها، میهمانی‌ها و باشگاه‌ها، بعضی از افراد برخی خانم‌ها را به مصرف این‌گونه از مواد ترغیب می‌کنند. افشار با بیان اینکه در این ترغیب‌کردن‌ها برای مصرف مواد، نامی از آن برده نمی‌شود، گفت: به‌عنوان مثال می‌گویند اگر این قرص را مصرف کنید، باعث لاغری و تمرکز می‌شود. آنها با این نام وارد گود می‌شوند و افراد را به سمت یک‌سری از مواد شیمیایی می‌برند که عمدتا مواد محرک هستند که باعث کاهش اشتها و لاغری می‌شوند ولی عوارض جدی آنها تخریب‌های روانی واقعا مشکل‌ساز است. معاون کاهش تقاضا و توسعه مشارکت‌های مردمی و سخنگوی ستاد مبارزه با مواد مخدر، از طرح ارزیابی سوءمصرف مواد گفت و بیان کرد: این طرح برای آخرین‌بار در پنج سال پیش انجام شد که آمار زنان معتاد را ۹ درصد بیان کرده است. طرح جدید در کشورمان در حال انجام است و امیدواریم نتایج آن حداکثر در سه‌ماهه اول سال آتی منتشر شود. وی درباره سن اعتیاد خاطرنشان کرد: در این یک دهه، سن اعتیاد تغییر زیادی نکرده است، اما معتقد هستیم با افزایش مواد محرک حتما سن اعتیاد پایین خواهد آمد زیرا تمرکز مواد محرک در گروه زنان، نوجوانان و جوانان است.

مراجعه کمتر زنان به کمپ‌های ترک اعتیاد

مریم مهرابی نیز با بیان اینکه آمارهایی که در این زمینه در همه دنیا منتشر می‌شوند، قطعی نیستند، گفت: البته این آمار می‌تواند راهبردی برای طرح استراتژی‌ها باشد. واقعیت این است که ماهیت اعتیاد به شکلی است که برآورد دقیق از آن خیلی مشکل است و در همه جوامع به این شکل است. وی ادامه داد: برخی از آمارها به مراجعانی که در حوزه درمان هستند، بر می‌گردد، زیرا مراجعه زنان معتاد برای درمان به کمپ‌های اعتیاد بسیار کمتر است، چون امکانات برای درمان در حوزه زنان به صورت تخصصی کمتر بوده است. ضمن اینکه زنان در صورت رفتن به این کمپ‌ها دچار مشکلاتی می‌شوند و انگ اعتیاد برای یک زن به‌عنوان سقوط اخلاقی شناخته می‌شود ولی برای یک مرد پذیرفته شده که یک بیماری است. کارشناس ارشد وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نگاه به زنان در جامعه ایران را این‌گونه توصیف کرد و گفت: نگاه ما به زنان به عنوان یک موجود مقدس، پاک و مراقب خانواده است و همیشه جایگاه زن را به گونه‌ای می‌دانیم که حتی فکر تخطی که توسط زن انجام شود در ذهنمان نمی‌گنجد. ولی واقعیت این است که بیماری اعتیاد ترکیبی از عوامل ژنتیکی، روان‌شناختی و اجتماعی است که متأسفانه برخی از زنان در بعضی از این حوزه‌ها آسیب‌پذیرتر هستند.

زنان شاد، عامل توسعه اجتماعی

صوفیه مرادی در ادامه این نشست گفت: چینی‌ها می‌گویند در جامعه‌ای که زنان شاد باشند، آن جامعه پیشرفت می‌کند. مواد صنعتی به دلیل سهل‌الوصول‌بودن، همچنین ارزان‌تربودن و البته تبلیغاتی که انجام می‌شود، بیشتر قربانی می‌گیرد. وی به مسئله تبلیغات اشاره و بیان کرد: تبلیغات در برخی رسانه‌ها که بیشتر در رسانه‌های غربی است، به‌شدت زیاد است و تبدیل به معضل اساسی شده است. این روان‌شناس بالینی درخصوص مصرف مواد در زنان به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه اظهار کرد: نخست باید بدانیم کجا مصرف مواد آگاهانه اتفاق می‌افتد و کجا ناآگاهانه است. آن قسمتی که ناآگاهانه رخ می‌دهد، ماحصل تقویت‌های پنهانی است که در رسانه‌ها و رفتارهای افرادی که شاخص هستند، رخ می‌دهد. همچنین برخوردهای ریزی که والدین در خانواده یا اقوام نسبت به یکدیگر انجام می‌دهند نیز در گرایش به این مواد مؤثر است.


در خانه مستقل امن زنان،‌ تصمیماتمان مشورتی است

$
0
0
Sitzung-Stadt-Köln-swگفت‌وگو با هما مرادی، مشاور خانه امن مستقل زنان در کلن

خشونت بس: خانه امن یا سرپناه[۱]، مکانی محرمانه است که برای پناه گرفتن افراد از عواملی که برای آنها خطرساز هستند مانند خشونت خانوادگی استفاده می‌شود. خانه امن زنان، خانه‌هایی است برای حفاظت از زنان در برابر خشونت خانوادگی. در آلمان بیش ۱۲۳ خانه مستقل زنان و ۴۰۰ خانه امن زنان به‌طور کل وجود دارد. هما مرادی یکی از فعالان جنبش مستقل زنان است که در یکی از خانه‌های مستقل زنان بیش از ۱۶ سال است که فعالیت می‌کند.

 

مرادی زمانی که در ایران بود به مدت ۱۱ سال در جنوب تهران (میدان اعدام، جوادیه، انتهای شاهپور، فلکه چهارم خزانه، نازی‌آباد و خانی‌آباد نو) و یک سال هم در شیراز معلم و دبیر فیزیک و ریاضی‌ بود. او لیسانس علوم سیاسی و اقتصادی خود را از دانشگاه ملی‌ ایران گرفت. سپس دو سال دوره فشرده دبیری در رشته ریاضی‌ و فیزیک را گذراند؛ دوره‌ای که به همراه آن به‌صورت تمام‌وقت در مدارس کار می‌کرد. وی که از فعالان سازمان‌های سیاسی چپ بوده و در کمیسیون زنان و دختران جوان کار می‌کرد، قبل از دستگیری وسیع شهریور ۶۵، در همین سال موفق به خروج از ایران شد و زندگی در تبعید را آغاز کرد.

به گفته وی، در آلمان ۱۰ سال‌ طول کشید که لیسانسش پذیرفته شود، اما منتظر نشد و به تحصیل در رشته علوم تربیتی در دانشگاه کلن پرداخت. وی که در کنار تحصیل به صورت تمام‌وقت هم کار می‌کرد، سرانجام در سال ۲۰۰۵ دوره فوق‌لیسانس خود را به پایان رساند. موضوع پایان‌نامه او «خشونت خانگی؛ خانه مستقل امن زنان کلن، تجربه موفق در تئوری[۲]» بود. هما دو فرزند ۲۳ و ۲۲ ساله دارد و از ۱۷ سال پیش سرپرستی انها را به‌تنهایی عهده‌دار است. آنها او را از همان کودکی، در آغاز کودکانه و هم‌اکنون نیز بسیار همراه و همیار بوده‌اند. موضوعی که به فعالیت او در خانه امن مستقل زنان در کلن مربوط بود.

پیش از این، متن گفت و گو با منیژه مرعشی، مشاور «آپنا غار» (یکی از خانه های زنان در شیکاگو) را درباره تجربه او در زمینه کار با زنان خشونت دیده و عملکرد خانه زنان، منتشر کردیم. اکنون با هما مرادی به گفت‌وگو نشستیم تا تجربه‌ی او را از فعالیت در خانه مستقل زنان بشنویم.

از چه زمانی به کار در زمینه‌ی خشونت خانوادگی علاقه‌مند شدید و خواستید در یک خانه امن کار کنید؟ چند سال است کار می‌کنید و چه مسئولیتی در این خانه دارید؟

من از سال ۱۹۹۲ عضو انجمن زنان ایرانی-آلمانی کلن هستم که این انجمن هم طبق اساسنامه‌اش، خود را بخشی از جنبش جهانی مستقل زنان  می‌داند و در جهت رهایی زنان علیه زن‌ستیزی مبارزه مستمر می‌کند. ازجمله فعالیت‌های سال‌های اخیر انجمن، همکاری برای برپایی ۲۴ امین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی در دانشگاه کلن، ۲۰۱۳، با عنوان «زن، تن و اختیار» که حدود ۵۰۰ نفر از سراسر جهان در آن شرکت داشتند و همچنین چهلمین سمینار سراسری تشکل‌ها و زنان مستقل در کلن، تحت عنوان «تاثیر رشد بنیادگرایی بر وضعیت زنان و نقش جنبش زنان». انجمن زنان ایرانی-آلمانی به دنبال برقراری ارتباط پویا و برابر با زنان آلمانی و غیر آلمانی بیش از ۱۵ سال است که یکی از موسسین زنان بنفش در کلن است که حاوی ۱۰ پروژه زنان مستقل علیه خشونت بر زنان و دختران در کلن، کار تبلیغاتی-سیاسی مستمر دارد.

از سال ۱۹۹۶ به مدت دو سال در پروژه‌ زنان مستقل المانی با نام «زنان علیه بیکاری» مشاوره می‌دادم. در همین پروژه به همراه سیما راستین (که همچنان در این پروژه فعال است)، بخش مشاوره را برای زنان خارجی ‌(مهاجر و پناهنده) بنیان‌گذاری کردیم. از سال ۱۹۹۹ در خانه امن مستقل زنان کار می‌کنم. محورهای کارم مشاوره، کار سیاسی‌_تبلیغاتی و سازمان‌یابی‌ تشکل‌ها با فرم سازمانیِ مسطح است. به مدت ۱۵ سال است که دو بار در سال دوره‌های آموزشی را با پروفسور درتی فرینگس می‌گذرانم که در این دوره‌ها او ما را در جریان همه تغییرات حقوق زنان خارجی می‌گذارد.

به دلیل تربیت در فضا و تربیت زن ورانه در خانوده، بخصوص پدرم، یادم نمی‌آید کی مساله زنان و مبارزه علیه خشونت برایم مهم نبوده است.

پرفسور ماریا میس
پرفسور ماریا میس

اولین خانه مستقل امن زنان کلن در نوامبر ۱۹۷۶ با داستانی بسیار جذاب توسط پرفسور ماریا میس و ۱۵ زن دانشجویش تاسیس شده است. در سال‌های ۶۸ میلادی به بعد فضای اروپا در تب‌وتاب جنبش‌های ایمانسیپاسیون بود. از جمله جنبش جوانان و جنبش‌های مستقل زنان. زنان از جایگاه درجه دوی خود در احزاب ناراضی بودند و در یکی از تظاهرات حزبی در اوایل دهه‌ی ۷۰ در فرانکفورت به‌سوی سخنران‌هایی که همه مرد بودند، گوجه‌فرنگی و تخم‌مرغ گندیده پرتاب کردند و اکثرا از احزاب خارج شده و جنبش مستقل زنان را پایه‌گذاری کردند. در همین سال‌ها ماریا میس استاد مدرسه عالی کلن بود و در یک سمینار دانشگاهی در رابطه با تاریخچه مبارزات زنان با دانشجویانش بحث‌هایی درگرفت. زنان جوان با برسی این تاریخچه، دیدند که چگونه است پس از این‌همه مبارزه، زنان تقریبا به هیچ‌کدام از خواسته‌هایشان دست نیافته‌اند. بخصوص در ارتباط با مبارزه علیه خشونت بر زنان. در همین سال، فکر کنم بهار ۱۹۷۶ اولین خانه امن زنان در لندن و پس از آن در تابستان ۱۹۷۶ در برلین با تصرف یک ساختمان دولتی بنیان گذاشته شد. ۱۵ زن دانشجوی جوان به همراه ماریا میس تصمیم گرفتند خانه امنی را هم در شهر کلن تاسیس کنند. نامه‌ای به مسئول شهری نوشتند. او پاسخ داد که ما در کلن مشکل خشونت علیه زنان نداریم و تعداد مردان خشونت گر آن‌قدر کم است که می‌توان آنها را در یک گاری کوچک جمع کرده و به بیرون شهر راند! از همین‌جا زنان این مبارزه را به خیابان‌ها منتقل کردند. در مرکز شهر شروع به جمع‌آوری امضا کردند: آیا شما مورد خشونت واقع شده‌اید؟ آیا شما زنی را می‌شناسید که مورد خشونت قرار داشته باشد؟ در عرض چند ساعت بالای سه هزار امضا جمع شد و درهمان روز، همگان به سالن اصلی شهر دعوت شدند: «وعده ما امشب ساعت ۸ شب در سالن گورتزنیش!». با اینکه شاید این داستان را بارها تعریف کرده‌ام، بازهم از یادآوری آن از شدت شوق اشک از چشمانم جاری می‌شود.

آن شب انجمن زنان به زنان کمک می‌کنند … در کلن متولد شد؛ انجمنی که تمام خانه‌های مستقل زنان را در شهرهای گوناگون تشکیل داده است و در سراسر آلمان مدیریت حدود ۱۲۳ خانه مستقل امن زنان را به شیوه سازمان‌یابی مسطح به عهده دارد. بقیه ۲۷۷ خانه‌های زنان، یا دولتی‌اند و یا کلیسایی. آنها خیلی هم خوب کار می‌کنند ولی اساس کارشان با خانه‌های مستقل بسیار متفاوت است. این تفاوت‌ها به لحاظ نگاه به مسئله خشونت علیه زنان، به لحاظ تئوری، اجتماعی-سیاسی و عملی است. این مهم‌ترین مسئله است که در آغاز تاسیس خانه زنان در بستر تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می‌باید به بحث گذاشته شود. توضیح این تفاوت در مجال کوتاه نمی‌گنجد.

دومین خانه مستقل امن زنان کلن که من آنجا کار می‌کنم، سال ۱۹۹۱ بنیان‌گذاری شده است. متاسفانه در حال حاضر به دلیل تقاضای بالای زنان خشونت دیده، پنج سالی است که تلاش می‌کنیم خانه سوم را هم تاسیس کنیم.

جلسه زنان، 1976
جلسه زنان، ۱۹۷۶

خانه‌ای که شما تحت آن کار می‌کنید تحت نظر چه نهادی کار می‌کند و در کجا قرار دارد؟ در تجربه شما آیا تا به حال شده کسی از مکان خانه خبردار شود یا آسیبی به شما و دیگر مسئولان خانه یا مددجویان وارد کند؟

خانه‌های مستقل زنان که زیرمجموعه‌ی‌ انجمن زنان به زنان کمک می‌کند، غیردولتی است و به هیچ حزب سیاسی وابستگی ندارد. خانه‌های زنان دیگری هم در آلمان موجودند که کلیسایی یا دولتی هستند، اما شکل کارشان با خانه مستقل زنان کاملا متفاوت است. آدرس خانه مخفی است و خوشبختانه تا کنون موفق شده‌ایم که آن را همچنان مخفی‌ نگاه داریم.

متاسفانه یک‌بار شوهر یک زنی که ۴ تا بچه هم داشت، آن زن را در سالن دادگاه به قتل رساند! یکی‌ دو بار هم مردی با تعقیب زنش موقع دیدار بچه‌ها، جلوی خانه [زنان] آمده بود، اما ما بلافاصله آن زن و فرزندانش را به آدرس دیگری فرستادیم.

تحت چه شرایطی افراد به خانه امن سپرده می‌شوند؟ چگونه ارجاع داده می‌شوند؟

زنان باید حتما با تصمیم خودشان به یک شماره تلفنی که در دسترس همگان هست به ما زنگ بزنند، هیچ شرطی، به غیر از آنکه تحت خشونت و تهدید هستند برای پذیرش آنها نداریم. فقط آدرسشان نباید در نزدیکی‌ ما باشد، فرزند پسرشان را فقط تا ۱۲ سالگی می‌پذیریم. اگر بیماری اعتیاد و یا روانی‌ داشته باشند، چون ما همکار پزشک نداریم، نمی‌توانیم آنها را بپذیریم.

مهم‌ترین چالش شما در مدت فعالیتی که داشتید چه بوده؟

چالش من در تمامی‌ مدت فعالیتم؛ روابط و مناسبت قدرت، تمرکز قدرت، هیرارشی[۳] با ابزار سوسیالیزاسیون[۴] و خشونت در تمامی‌ سیستم‌های توتالیتر از جمله سیستم پدر-‌مردسالار (نه فقط در رابطه با زنان بلکه در مجموع)؛ درآمیختگی تئوری و عمل و تلاش برای تکوین تئوری‌های نوین برآمده از عمل؛

توانمندسازی و خروج از جایگاه فرودستی، سازمان‌یابی‌ (به‌خصوص فرم مسطح سازمان‌یابی) و ایجاد شبکه‌های همکاری برابرحقوق، تلاش برای ایجاد ارتباط پویا، خلاق و برابر حقوق میان جنبش‌های مدنی (جنبش‌های زنان، جوانان، ستم ملیتی و کارگری و عدالت اقتصادی و اجتماعی، به‌مثابه ارکان اصلی‌ جنبش مقاومت و تغییر)؛

زنان: بخشی از نیرو‌های تولید و بازتولید سیستم پاتریاشال (نظام پدر-مردسالاری)؛

و یکی‌ از مهم‌ترین چالش‌ها: تلاش برای پیوند جنبش زنان خارجی‌ با هم و با زنان فمینیست و ضدّ نژادپرستِ آلمانی اروپایی و جهانی.

Frauenmarsch 2 sw
تظاهرات زنان، ۱۹۷۶

گزارش خانه امن آیا در دادگاه به‌عنوان مدرک پذیرفته می‌شود؟

گزارش ما در دادگاه تاثیر دارد. دادگاه رسما فقط مدارک و گزارش‌های اداره‌جات دولتی را از جمله اداره جوانان و کودکان، پلیس و یا پزشک قانونی و یا اداره خارجیان را می‌پذیرفت. اما در سال‌های اخیر و با موج تبلیغاتی علیه خشونت خانگی، تمامی گزارش‌های ما تقریبا مثل مدرک ارزش‌گذاری می‌شود. حتی قبل از این ماجراها هم، من و همکارانم هرگاه گزارشی از وضعیت زن دادهایم با تلاش برای جمع‌آوری شاهدان، از جمله معلم مدرسه و یا مهدکودک، همسایه و… خلاصه آنچه گرفتنی بود، گرفته‌ایم.

بودجه خانه امن توسط چه نهادی تامین می‌شود؟

۹۰ در صد بودجه خانه زنان را شهر و ایالت می‌پردازد و ۱۰ در صد آن را باید خودمان از طریق کمک‌های مالی جمع کنیم، اگر نتوانیم، بودجه کسر می‌شود. یکی‌ از تفاوت‌های خانه‌های مستقل با دیگر خانه‌های امن این است، که ما تمامی‌ تصمیماتمان مشورتی است، پذیرش زنان و سیاست و تبلیغات را فقط خودمان در اختیار داریم و هیچ ارگانی‌ اجازه دخالت در کار و سیاست ما را ندارد. به همین دلیل خاری محسوب می‌شویم در پوست سیاست‌های اداری. اما به دلیل قوت جنبش زنان (که به‌شدت هم پراکنده و غیرسازمان‌دهی شده است)، همچنان می‌توانیم این سیاست را به‌پیش ببریم.

خدمات خانه امن براساس قانون مقابله با خشونت خانوادگی چه چیزهایی است؟ مثلا آیا اشتغال‌زایی برای فرد خشونت دیده هم از وظایف آن است؟

زن و فرزندانش در درجه اول می‌بایستی احساس امنیت کنند، بعد تلاش می‌کنیم شرایطشان را از هر نظر پایدار نگه داریم، به‌خصوص به لحاظ اقتصادی و حقوقی. زنان خارجی‌ می‌بایستی طبق قانون سه سال همسر مردی باشند و با او زندگی کنند تا بتوانند در آلمان اقامت خود را دریافت کنند. اما از قدم‌های اولیه، ما می‌بایستی مدارکی را جمع کنیم که بتوانیم خشونت بر او را ثابت کنیم. ما در تمامی این سال‌ها موفق شده‌ایم این کار را انجام دهیم. کار بسیار سختی است.

خانه‌های [امن] دولتی و کلیسایی معمولا به خاطر این دشواری، از پذیرش زنانی که مشکل اقامت دارند یا به زبان آلمانی مسلط نیستند، «غیرمستقیم» و گاه مستقیم سر باز می‌زنند. به‌شدت به این سیاست خانه‌های امن مستقل مغرورم.

ما تلاش می‌کنم زنان را در فرصتی که در خانه امن زندگی می‌کنند، به توانایی‌‌های نهفته در خودشان و امکان رشد این توانایی‌‌ها واقف کنیم. اکثر زنان وقتی‌ به خانه‌های خود می‌روند، از این زمان به‌خوبی‌ یاد می‌کنند و آن را به‌نوعی مدرسه خودباوری می‌دانند.

تظاهرات زنان، 1976
تظاهرات زنان، ۱۹۷۶

شما آیا به کسی که بدون اوراق هویت باشند (پناهنده، بدون کارت و …) خدمات ارائه می دهید؟ تحت چه شرایطی و چگونه؟ از چه مقطعی به بعد به اداره پناه‌جویان یا مهاجران سپرده می‌شود؟

ما اصلا کارت شناسایی و پاسپورت  هیچ کسی‌ را کنترل نمی‌کنیم. هر چه او به ما بگوید حتی اگر نامش را هم درست نگوید، می‌پذیریم. مگر آنکه خودش [اوراق هویتش] را به ما نشان بدهد که اگر مشکل اقامتی دارد ما به آن بپردازیم. ولی اوراق را کنترل نمی‌کنیم. ما بخشی از جنبش زنان هستیم که معتقدیم دولت و ما وظیفه داریم از زنان با‌ هر ملیت، یا با اقامت و بی‌ اقامت، و … در مقابل خشونت محافظت کنیم، تمام! باقی‌اش برای ما دیگر فرمالیته است.

خانه امن به‌صورت قانونی تا چه زمانی از بازمانده خشونت خانوادگی حمایت می‌کند؟ آیا حداکثر زمانی برای آن مشخص شده است؟ مثلا بعد از دادگاه هم ممکن است خشونت دیده در خانه امن باقی بماند؟ وقتی دستور حمایتی[۵]تمام بشود یا بعد از حکم دادگاه چنانچه زن از خانه امن بیرون آمده باشد، آیا مددکار موظف وی در خانه امن، وظیفه سرکشی به زندگی زن را دارد یا نه؟ اگر بله تا چه زمانی این سرکشی ادامه دارد؟

مدت‌زمان در خانه مستقل محدود نیست. البته دولت سال‌هاست که سعی می‌کند آن را محدود کند، اما ما آن را نمی‌پذیریم. با این وجود، به دلایل گوناگون، اقامت در خانه امن دیگر لازم نیست. وقتی‌ زنان ترسشان از بین می‌رود، وقتی‌ می‌بینند که تهدید‌های [شوهرانشان] از قبیل بدون من هیچی‌ نیستی! بچه‌ها را از تو می‌گیرم و برمی گردونمت به کشورت!تو زن ناتوان و بیماری هستی… و … مزخرف و پرت بوده، وقتی‌ می‌بینند اگر بخواهند، می‌توانند! دیگر وقت رفتن است و حتی لحظه‌ای هم در این جای تنگ و پر جمیعت و مشکل نمی‌خواهند بمانند! ۳ تا ۶ ماه، حد متوسط تغییر زنی‌ قربانی و بی‌پناه و غمگین به زنی‌ توانا و شیرِ بیشه است.

وقتی دستور حمایتی تمام بشود یا بعد از حکم دادگاه چنانچه زن از خانه امن بیرون آمده باشد، آیا مددکار موظف وی در خانه امن، وظیفه سرکشی به زندگی زن را دارد یا نه؟ اگر بله تا چه زمانی این سرکشی ادامه دارد؟

برای پذیرفتن زنان در خانه امن، هیچ دستوری لازم نیست! زنان به ما تلفن می‌کنند و چنانچه زنی خود را در خطر خشونت و تعقیب بداند، ما او را، اگر جا داشته باشیم خواهیم پذیرفت.

ما تلاش می‌کنیم، زنان را در نزدیکی آدرس زندگی‌شان به مرکز مشاوره و انجمن‌های کمک‌رسان در نزدیکی آدرسشان، وصل کنیم. دو تا سه ماه بعد از رفتنش، مرتب به ما سر می‌زنند. آنها به دلیل اعتمادشان، خصوصی‌‌ترین مشکلاتشان را همچنان گاه فقط با ما در میان می‌گذارند. حتی اگر سال‌ها هم از رفتنشان گذشته باشد، اجازه دارند تلفنی یا با وقت قبلی‌ بیایند و مشاوره بگیرند.

حدود ۵۰ درصد زنان فراری آلمانی‌ هستند، و در این جمع رنگ‌ووارنگ… بهترین امکان را دارند که با زنان از ملیت‌های گوناگون آشنا شوند و دوستانی‌ برای همراهی یکدیگر برای تمام عمر شوند.

 

اگر زنی خودخواسته خانه امن را ترک کند، آیا حمایت‌ها از او قطع می‌شود؟ چه تغییری در حمایت‌ها صورت می‌گیرد؟

اگر زنی‌ خودخواسته خانه را ترک کند، اگر بخواهد می‌تواند از امکان مشاوره استفاده کند. اما ما مرکز مشاوره نیستیم، امکان زمانی‌ ما محدود است، برای همین هم تلاش ما وصل زنان به یک مرکز مشاوره دیگر هست.

تظاهرات زنان، 2012
تظاهرات زنان، ۲۰۱۲

یکی‌ از اصول کاری ما این است: آموزش و پرورش، خودباوری و خروج از نقش قربانی است (از آینه بپرس نام نجات‌دهنده‌ات را…) و هنگامی‌که زن، نقش فاعلیت خود را بیاموزد و یا دوباره به یاد آورد، می‌داند که تصمیم و پاسخگویی به عهده فرد اوست! ما تلاش می‌کنیم، زنان تصمیم زندگی‌شان را خودشان بگیرند. در نتیجه مسئولیت تصمیم با خودشان است. این پروسه بسیار مهم است، زن را از حالت مفعول و قربانی خارج می‌کند، به او امکان فعالیت می‌دهد، با موفقیت حتی قدمهای کوچک، او به آنچه که می تواند روز به روز بیشتر باور میکند، و او به آنچه که میکند افتخار میکند، در این مرحله رشد فردی و توانایی او آنچنان سرعتی می یابد، که کار ما تقریبا پایان یافته است. بسیاری از انها حتی آغاز می کنند به دیگرانی که کم و بیش سر گذشتی چون او داشته اند کمک کنند، بعضی از آنها در این مرحله به “دعوت” ما برای همکاری در کارهای سیاسی و تبلیغاتی با علاقه جواب مثبت می دهند و اینجا بار دیگر نام “انجمن اولیه: زنان به زنان کمک می کنند” به هدف خود در عمل سیاسی و اجتماعی خود هم دست می یابد . وظیفه ما فقط آن است که با اطلاعات همه‌جانبه، او را از نتایج تصمیمش و آلترناتیو‌های دیگر با اطلاع کنیم. تصمیم، نتایج و مسئولیت با اوست!

آیا حضور پلیس در خانه‌های امن اجباری است؟ چه نهادی وظیفه حمایت از خانه‌های امن در مقابل هجوم مردهای ناراضی دارد؟ ضمانت اجرای قانون در زمینه‌ی تخلف مردی که به خانه امن نزدیک یا وارد می‌شود چیست؟

اصلا پلیس در خانه [زنان] ما اجازه حضور ندارد. گاه که ما خودمان به آنها نیاز داریم، موظف‌اند با لباس شخصی‌ بیایند که خاطرات بد حضور آنان، زنان و کودکان را نیازارد.

کودکان هم از این خدمات بهره‌مندند یا فقط زنان؟ اگر زنی خشونت ببیند حق دارد بچه‌اش را هم همراهش به خانه امن ببرد؟ اگر بچه قربانی هم مورد کودک‌آزاری واقع شود آیا نهادهای حمایتی می‌توانند به خانه امن معرفی‌اش کنند؟ اگر نه، تکلیف کودک چه می‌شود؟

کودکانِ زنان هم با آنها می‌آیند و درست همان‌قدر جدی گرفته می‌شوند که مادران آنها. همکاران من در بخش کودکان و جوانان، در واقع حکم وکیل را عهده دارند و آنها را همه‌جا همراهی می‌کنند حتی در برابر مادران خودشان. ما نمی‌توانیم کودکان بی‌سرپرست را بپذیریم، اما آنها خانه‌ی جداگانه دارند.

اصولا باید خانه امن در محلی مخفی باشد تا امکان دسترسی برای مرد وجود نداشته باشد؛ اما آیا امکانات ارتباطی مثل تلفن‌ در آن وجود دارد؟ اگر مردی از این طریق از مکان مطلع شد چه راهکاری برای مقابله با آن هست؟ مثلا در این صورت آیا محل خانه امن زن تغییر می‌کند؟

زنانی که خانه [زنان] را ترک کنند به‌اجبار یا آگاهانه، گاه از روی بی‌مسئولیتی و گاه بی دقتی(آنها چون ترس خود را از دست میدهند، حفظ آدرس مخفی، بطور اتو ماتیک دیگر از ذهنشان پاک میشود ) آدرس ما را مخفی‌ نگاه نمی‌دارند. در این صورت در عرض ۲۴ ساعت باید خانه را ترک کنند، البته به آنها کمک می‌کنیم جای دیگری را پیدا کنند. در خانه امن ما همه گونه وسایل ارتباط از جمله تلفن، اینترنت (امن شده )، موجود است. البته داشتن موبایل با کارت و شماره جدید، حتی لپ تاپ دیگر جز وسایل روز مره زنان است. اگر همسر(و یا پدر، مادر، برادر ) خشونت گر آدرس او را به دست بیاورند، ما می توانیم به سرعت او را به آدرس خانه امن دیگری منتقل کنیم.

پخش اعلامیه، ۱۹۷۶
پخش اعلامیه، ۱۹۷۶

برخی معتقدند که خانه امن، مکان مناسبی برای حمایت از زن خشونت دیده نیست و ممکن است او را در انزوا نگه دارد. چه گونه حمایتی می‌تواند جایگزین آن باشد؟

با ۶ ماه و تا ۱ سال زندگی در خانه زنان، که حداقل شانس زندگی با حداقل ۱۵ زن و ۲۰ بچه در سنین مختلف  با فرهنگ و ملیت گوناگون همه‌چیز هست به غیر از ایزولاسیون! البته به نظر من هم، خانه امن زنان فقط بیشترین بازدهی‌اش ۶ ماه است، که زنان ترسشان را از دست بدهند. اصلا برای درازمدت راه‌کار خوبی‌ نیست. در آخر اینکه، من به‌شدت مخالف «این‌همانی» هستم. حتی اگر به دنبال استفاده از تجارب برای حتی هدف مشترک (مثلا تاسیس خانه امن زنان) هستیم، بهتر آن است، که تجارب را در نقاط گوناگون جمع کنیم، شرایط خودمان را، وسایل و ابزار و امکاناتمان را (از جمله؛ شرایط و قرارهای مابین خودمان را برای کار مشترک) و به‌خصوص محدودیت‌ها و کمی‌ها و نیازهایمان را برآورد کنیم، هرچند ماه یک‌بار آن را به‌روز کرده، کار سیاسی تبلیغاتی و جمع‌آوری و وسعت بخشیدن شبکه‌های کمک‌رسانی به این کار را سامان داده و جزء اولویت‌هایمان قرار بدهیم. همان‌طور که می‌دانیم، خشونت علیه زنان ساختاری ست و در سیستم نهفته است، برای مبارزه با آن نیز می‌باید ساختاری عمل کرد، عمل را به تئوری و راهکارهایی جدید تبدیل کرد. والا با آنکه حتی رها شدن یک زن و فرزندان او از چنگال خشونت بسیار ارزشمند است؛ اما چاره کار نیست. نظریه‌ها و تجارب گوناگون را اگر خواستیم به کار بگیریم، زمانی کارساز خواهد بود که بر بستر تاریخی، سیاسی، شرایط حقوقی و قانونی و آمادگیِ پذیرش فرهنگی منطبق کنیم. یک مفهوم مناسب خلق کرده و مراتب آن را با تجربه روزمره صیقل دهیم. از صمیم قلب برای همه انسان‌هایی که با معضل خشونت علیه زنان، این یادگار دوران بربریت تاریخ بشری، که مدام لباس روز به تن کرده و به همین دلیل همچنان موجود است، از جمله شما، آرزوی موفقیت می‌کنم.

ما هم برای شما آرزوی موافقیت داریم و سپاس از وقتی که گذاشتید


FootNotes:

[۱] shelter

[۲] systemische, konstruktivistische und interkulturelle Pädagogik

[۳] Hierarchy سلسله مراتب

[۴] Socialization جامعه‌پذیری، اجتماعی کردن

[۵] protection order

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

وبسایت


رشد 14.6 درصدي صدور مجوز سقط درماني در 10 ماهه امسال

$
0
0

seght janin dar ieranدر ده ماهه سال جاري صدور مجوز سقط جنين درماني در مراكز پزشكي قانوني كشور 14.6 درصد رشد داشت. اين رقم از پنج هزار و 68 مجوز در ده ماهه سال گذشته به پنج هزار و 806 مجوز در ده ماهه امسال رسيده است.

به گزارش اداره كل روابط عمومي و امور بين‌الملل سازمان پزشكي قانوني كشور، در ده ماهه سال جاري به طور كلي هشت هزار و 131 متقاضي براي دريافت مجوز سقط جنين درماني به مراكز پزشكي قانوني در سراسر كشور مراجعه كرده‌اند كه براي پنج هزار و 806 نفر از اين افراد مجوز سقط جنين درماني صادر شد. مابقي متقاضيان يا بنا به دلايلي خود موضوع را پيگيري نكرده‌اند و يا آنكه پس از بررسي و معاينات لازم شرايط اخذ مجوز سقط درماني را نداشته‌اند.

بر اساس اين گزارش تعداد مجوزهاي صادر شده در موضوع سقط جنين درماني 71.4 درصد از كل مراجعين بوده است.
در اين مدت استان‌هاي تهران با 873، خراسان رضوي با 635 و خوزستان با 482 مجوز بيشترين و استان‌هاي سمنان با 24، خراسان جنوبي با 47 و ايلام با 51 مجوز كمترين آمار را در صدور مجوزهاي سقط جنين درماني داشته اند.

تأكيد بر مراجعه به موقع متقاضيان سقط درماني به پزشكي قانوني

يكي از مهم ترين شروط صدور مجوز سقط درماني در پزشكي قانوني سن بارداري است كه بر اساس قانون بايد قبل از چهار ماهگي (ولوج روح در جنين) و يا پيش از 19 هفتگي بر اساس سونوگرافي هاي معتبر دوره اي باشد. در صورتي كه مادر مهم ترين شرط كه همان سن بارداري كمتر از 19 هفته است را داشته باشد، موارد ديگر يعني وجود ناهنجاري در جنين كه موجب حرج مادر شود و يا بيماري مادر كه ادامه بارداري را براي او با خطر جاني توأم مي سازد، مورد بررسي قرار مي گيرد. همچنين بايد توجه داشت كه همه ناهنجاري هاي جنيني موجب صدور مجوز سقط درماني نمي شود و تنها ناهنجاري هايي كه موجب حرج مادر باشد و اين موضوع به تأييد سه پزشك متخصص و معتمد برسد، يكي از شروط صدور مجوز سقط درماني خواهد بود.


زنان انقلابی دنیا: ورا زاسولیچ برگردان: نیکزاد زنگنه

$
0
0

veraبیدارزنی: ورا زاسولیچ[۱] (۱۹۱۹-۱۸۴۹) روشنفکر رادیکال و انقلابی کمونیست روسی است. او در خانواده‌ای فقیر در شهر میخائیلوفکا[۲] روسیه متولد شد. ورا زمانی که ۳ سال داشت، پدرش را از دست داد و مادرش که نمی‌توانست از او نگهداری کند، ورا را به بستگان مرفه خود سپرد. ورا پس از اتمام مدرسه به سنت پترزبورگ نقل ‌مکان کرد و به عنوان کارمند مشغول کار شد. او از طریق همکاری با جنبش نهیلیستی انقلابی سرگئی نچایف[۳] وارد فعالیت‌های سیاسی رادیکال شد. «هرگز هیچ چیز را لذت‌بخش‌تر از خدمت به انقلاب نیافتم. تا به امروز تنها رویای آن را در سر داشتم اما حالا دیگر دارم به خدمت این جریان درمی‌آیم.»

در اواخر دهه ۱۸۷۰، احساسات علیه رژیم سرکوبگر تزاری به اوج رسید. حدود ۲۰۰ کنشگر انقلابی بدون محاکمه رسمی در زندان‌ها بودند. یکی از آشنایان ورا به نام بوگولیوبوف[۴] برای شرکت در یک تظاهرات، به ۱۰ سال بردگی اجباری محکوم شده بود. در خلال یکی از بازرسی‌ها از زندان، ژنرال ترپوف[۵] (رئیس پلیس وقت) دستور داد تا بوگولیوبوف را به دلیل پوشیدن کلاه در زمان نادرست، در مقابل دیگر زندانیان شلاق بزنند. در پی این رویداد ورا تصمیم گرفت ژنرال ترپوف را ترور کند.

«ژنرال ترپوف و همراهانش به من نگاه می‌کردند. دستانشان پر از کاغذ و وسایل دیگر بود و من تصمیم گرفتم کار را زودتر از چیزی که برنامه‌ریزی کرده بودم، تمام کنم… اسلحه در دست من بود. ماشه را چکاندم اما گلوله‌ای شلیک نشد. قلبم از حرکت ایستاد. دوباره ماشه را فشار دادم و یک گلوله رها شد. آن‌ها به سوی من آمدند و شروع به زدن کردند. این اتفاق‌های متوالی را بارها و بارها در افکارم مرور کرده بودم.»

ترپوف نجات پیدا کرد و ورا دستگیر و به جرم اقدام به قتل محاکمه شد. او به شلیک اقرار کرده بود و شاهدان زیادی در صحنه حاضر بودند. با این حال فروتنی و رفتار محترمانه ورا در کنار شواهدی از خشونت وحشیانه پلیس باعث شد هیات ژوری او را تبرئه کند. پلیس تلاش کرد تا او را در خارج دادگاه دستگیر کند اما جمعیت حاضر در محوطه شورش کردند و فرصتی برای ورا فراهم شد تا فرار کند. تا دو سال بعد، ورا مجبور شد پنهان شود و به سوئیس مهاجرت کند. سپس ورا به صراحت از فضای تروریستی که پس از اقدام او به ترور ترپوف ایجاد شد بود و منجر به ترور تزار الکساندر دوم در ۱۸۸۱ شد، انتقاد کرد.

ورا در ۱۸۸۳ و در سن ۳۴ سالگی در تاسیس اولین گروه روسی برای ترجمه آثار مارکس به زبان روسی همکاری کرد. بعدها او به فعالیت در حزب سوسیال دموکرات (SDLP) روی آورد و هیات تحریریه نشریه ایسکرا[۶] را با همکاری جوان‌هایی مانند لنین بنیاد گذاشتند. او چندین مقاله مارکسیستی درباره سیاست و اقدامات اعتصابی روسی نوشت.

او در ۱۹۰۵ برای پیوستن به انقلاب به روسیه بازگشت اما تعهد او به سیاست‌های انقلابی با شکست این جریان تضعیف شد. ورا در طی جنگ جهانی اول با انقلاب بلشویکی مخالفت می‌کرد. با این حال او تا لحظه مرگش در سال ۱۹۱۹ همچنان یک روشنفکر خواهان تغییر باقی ماند.

«زنده ماندن در گرمای تابستان دشوار است اما زنده ماندن در سرمای سخت چگونه است؟ این مبارزان بی‌باک آزادی چه درخواستی دارند؟ درخواست ۳ ساعت اوقات فراغت بین زمان کار و زمان خواب به عنوان یک انسان؟!»

[۱] Vera Zasulich

[۲] Mikhaylovka

[۳] Sergi Nechayev

پسر دهقانی (که بر خلاق دیگر شخصیت‌های نیهیلیستی بود که از طبقات اجتماعی بالاتر می‌آمدند) که عاشق بحث در مورد تغییر اجتماعی بود. استدلال نچایف این است که همان‌طور که پادشاهان اروپا نظریات ماکیاولی را به کار بستند و همان‌طور که یسوعیون کاتولیک از راه‌هایی ناپسند برای رسیدن به اهدافشان استفاده می‌کردند، در مورد انقلاب مردم هم از هیچ کاری نباید روگردان بود.

[۴] Nikolay Bogolyubov

نیکولای بوگولیوبوف (زاده ۲۱ اوت ۱۹۰۹ – درگذشته ۱۳ فوریه ۱۹۹۲) یک دانشمند در زمینه فیزیک نظری، فیزیک ریاضی و ریاضیات اهل شوروی بود.

[۵] General Trepov

[۶] Iskra


۸۰ درصد پناهجویان راه بالکان، زنان و نوجوانان هستند

$
0
0

زنان پناهنده سوری و کرد و...ایسنا: در پی تصویب «بسته دوم پناهندگی» در پارلمان آلمان، شمار زنان پناهجو و نوجوانانی که قصد ورود به آلمان را دارند، افزایش یافته است.

به گزارش سرویس زنان خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این افراد در حال حاضر در یونان پشت مرز مقدونیه و در گذرگاه مرزی «ایدومنی» بلاتکلیف مانده‌اند.

به نوشته‌ اشپیگل به نقل از صورت‌جلسه‌ کنفرانس تلفنی وزرای داخلی ایالات شانزده‌گانه‌ آلمان، اکثریت این پناهجویان را زنان و نوجوانان تشکیل می‌دهند.

به گزارش دویچه‌وله، در این صورت‌جلسه آمده است: وزارت امور خارجه تایید می‌کند، بیشتر پناهجویانی که در حال حاضر راه بالکان را در پیش می‌گیرند، زنان و نوجوانان تنها هستند. گفته می‌شود که شمار این پناهجویان به ۸۰ درصد رسیده است.

اشپیگل می‌نویسد در صورت‌جلسه همچنین تایید شده که افزایش شمار زنان و نوجوانان واکنشی به تشدید محدودیت‌های شرایط پناهندگی در آلمان در رابطه با جلوگیری از پیوستن اعضای خانواده‌ نوجوانان پناهجو به آنان است.

بر اساس قانون جدید پناهندگی که روز ۲۵ فوریه به تصویب رسید، پناهجویانی که نیاز مبرم به حضور اعضای درجه‌ یک فامیل خود در آلمان را ندارند، ابتدا پس از دو سال مجاز به ارائه‌ تقاضای اقامت برای خانواده‌ خود می‌شوند و در این مدت باید به تنهایی در آلمان زندگی کنند.

سازمان‌های مدافع حقوق بشر و انجمن‌های حمایت از پناهجویان، ضمن انتقاد از تصویب این قانون می‌گویند که نوجوانان بدون سرپرست در درازمدت، می‌توانند به طعمه‌ای برای خلاف‌کاران تبدیل شوند.

تاکنون تنها نوجوانان پسر بودند که به تنهایی راهی آلمان می‌شدند. در سال گذشته (۲۰۱۵) تنها ۱۸ درصد پناهجویان، زن بودند. پناهجویان دختر زیر ۱۸ سال، نزدیک به ۳۱ درصد از این تعداد را تشکیل می‌دادند.

بنا بر آمار اداره‌ پلیس مرکزی یونان، در حال حاضر بیش از ۲۵ هزار پناهجو به سوی مرزهای این کشور در حرکت‌اند. این افراد اغلب در پارک‌ها و میدان‌های شهرهای مختلفِ سرِ راه، شب را به صبح می‌رسانند.

شرایط پناهجویان در یونان هر روز دشوارتر می‌شود. با وجود مسدود بودن راه بالکان، هزاران پناهجو همچنان می‌کوشند خود را به مرزهای مقدونیه برسانند.


کار خانگی؛ کار بی‌مزد

$
0
0

کار خانگی فرهنگتامین ۲۴/ نیکزاد زنگنه: «کار» می‌تواند به عنوان انجام وظایفی تعریف شود که متضمن صرف کوشش‌های فکری و جسمی بوده و هدفش تولید کالا‌ها و خدماتی است که نیازهای انسان را برآورده می‌سازد. «شغل» کاری است که در مقابل مزد یا حقوق منظم انجام می‌شود (۱).

بنا بر این تعاریف «کار خانگی» در جامعه امروز شغل محســوب نمی‌شود. کار خانگی به مجموعه‌ای از فعالیت‌های فرد خانه دار برای تنظیم و رسیدگی به امور منزل و خانواده، اطلاق می‌شود. این فعالیت‌ها مشتمل بر فعالیت‌های درون زا برای یک خانواده است که معمولا از سوی افراد خانواده که عموماً زنان هستند برای دیگر اعضا خانواده که متشکل از همسر و فرزندان و در برخی موارد والدین خود یا همسر را نیز شامل می‌شود، انجام می‌شود (۲).

تقسیم کار در واحد خانواده

اگر بتوانیم خانواده را بخشی از فرآیند توسعه سرمایه داری ببینیم، شاید امکانی فراهم شود که جریان خاص شکل گیری برتری مردانه در طول تاریخ دریابیم. در مراحل آغازین سرمایه داری صنعتی، خانواده همچنان واحدی تولیدی باقی ماند.

خواه از طریق نظام «تولید خانگی» و خواه نقل مکان کل خانواده به نزدیکی نهادهای اولیه تولید کارگاهی اما تا آغاز سده ۱۹، نظام کارگاهی بسیاری از وظایف تولیدی خانواده را حذف کرده بود. وظیفه خانواده بورژوا به حفظ و انتقال مالکیت سرمایه داری محدود شد و نقش تولیدی خانواده پرولتاریا به بازتولید نیروی کار منحصر شد (۳).

سلطه اقتصادی مرد بر زن نقطه شروعی برای نابرابر شدن عملکرد اجتماعی و تولیدی دو جنس محسوب می‌شود. خانواده سازمانی است که در آن برتری اقتصادی مرد نسبت به زن بالفعل می‌شود. پدر به دلیل اینکه به طور سنتی نان آور محسوب می‌شود، ریاست خانواده را بر عهده دارد.

در مقابل زن با انجام کار خانگی مرد را برای رفتن به بازار کار و فروش نیروی کار خود آماده می‌کند. مرد در هنگام بازگشت از محیط کار قبل از هرچیزی نیاز به محیطی دارد که بتواند خستگی کار روزانه را –که معمولا به بهای ناچیزی فروخته- از تن به در کند و صبح روز بعد بتواند با آمادگی کامل دوباره به محیط کار برگردد.

بدون تصور حضور «زن خانه دار» در سازمانی به اسم خانواده، عمل ارائه خدمات مستمر مجانی به مرد به منظور آماده سازی او برای فروش مجدد نیروی کار خود، دشوار به نظر می‌رسد و بازدهی مرد را با نقصان مواجه می‌کند.

یکی از جنبه‌های علاقه نظام سرمایه داری به حفظ ساختار و مناسبات کنونی خانواده از همین جا ناشی می‌شود. در واقع کار خانگی زن عملی است که در وهله اول در خدمت مرد قرار می‌گیرد تا او قادر به ادامه نقش اجتماعی خود – صرف نظر از نوع و کیفیت آن- باشد و به همین دلیل نوعی کار فرعی و حاشیه‌ای محسوب می‌شود که به چشم نمی‌آید.

در حالی که فعالیت مرد در زمره تولید اجتماعی قرار می‌گیرد. به بیانی دیگر نظام سرمایه داری برای بازتولید نیروی کاری که در خدمت تولید ارزش اضافه است به مرد مزد می‌دهد اما این مزد آنقدر ناچیز است که توانایی برگرداندن انرژیی گرفته شده از او را ندارد. از این رو کار خانگی زنان در خانه به مثابه کار بدون مزدی است که در چارچوب شیوه تولید سرمایه داری نیروی کار را به طور رایگان بازتولید می‌کند.

در این میان، نظام مردسالاری به کمک سرمایه داری می‌شتابد و با استفاده از علومی مانند زیست‌شناسی، روان‌شناسی، تاریخ و… و ابزار سنت و عرف برای ذاتی نشان دادن الگوی تقسیم کار جنسیتی از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند.

در ‌‌نهایت این تصویر ارائه می‌شود که اساساً انجام کارهای خانگی از خصایص زنان است و قابلیت‌های مردان متناسب با انجام کارهای بیرون از خانه است. دوگانه زن دارای طبع لطیف که باید منحصرا به خانه داری و فرزندداری بپردازد و مرد قوی که می‌تواند در بیرون با سختی‌ها مواجه شود و بار معیشت را به دوش بکشد، برآیند این فرآیند محسوب می‌شود. برآیندی که در طی سالیان طولانی چنان بازتولید و تثبیت شده که ازلی و ذاتی به نظر می‌رسد.

فعالیت‌های حوزه کار خانگی

پخت و پز، شستن ظروف، نظافت منزل (گردگیری، جاروکشیدن، شستن سرویس بهداشتی و…)، شستشوی لباس و اتوکشی، بچه داری و مدیریت تحصیلی فرزندان از مهم‌ترین و عمده‌ترین مصادیق کار خانگی هستند.

کارهای دیگری از جمله مراقبت از سالمندان، خیاطی و تعمیر لباس، تولید فرآورده‌های غذایی و لبنی مانند ترشی، مربا و ماست خانگی، مه‌مان داری، تفکیک زباله و… نیز در زمره کار خانگی دسته بندی می‌شوند.

ویژگی‌های کار خانگی

کار خانگی اساسا نقشی زنانه است که بر سایر نقش‌های تعریف شده برای زنان (به جز نقشِ مادری) اولویت دارد. کار خانگی فاقد مزد است و در سفر و مهمانی به قوت خود باقی است. این کار تحت پوشش قوانین کار از جمله سندیکا، حق مرخصی، بیمه، ساعت کاری مشخص، وظایف مشخص و… نیست.

برای مثال براساس ماده ۸۷ قانون خدمات کشوری ساعت کار کارکنان دولت ۴۴ ساعت در هفته است و بر اساس ماده ۶۲ روز جمعه، روز تعطیل هفتگی کارگران با استفاده از مزد است (۴).

این در حالی است که کار خانگی ساعت کاری مشخص و روز تعطیل ندارد زیرا انجام این کار براساس روابط شخصی صورت می‌گیرد و مبتنی بر قرارداد نیست.

از سوی دیگر انجام کار خانگی برای زنان مزیت محسوب نمی‌شود اما سرباز زدن از انجام آن در اکثر موقعیت‌ها فشار هنجاری را در پی دارد. کارخانگی کاری مداوم و فرسایشی و فاقد منزلت اجتماعی است و از آنجا که به طور سنتی زنانه تعریف شده است، برای زنانی که در بیرون از خانه شاغل هستند، موجد فشار نقشی شدیدی است.

حذف کار خانگی از مشاغل تولیدی

فعالیت زنان خانه دار در تعاریف رسمی اشتغال و بیکاری تعریف نشده است. کلیه مراکز آماری زنان خانه دار را در محاسبات اقتصادی لحاظ نمی‌کنند زیرا آن‌ها دارای درآمد نیستند. این تعریف مبتنی بر تعاریف سازمان بین المللی کار (ILO) و متاثر از نظام سرمایه داری است.

در این نظام فعالیت‌ها زمانی ارزشمند محسوب می‌شود که به طور مستقیم در تولید ارزش اضافی نقش داشته باشد. تعریف کنونی کار خانگی، تعریف ارائه شده از سوی نظام سرمایه داری است که همه چیز با مقیاس «سرمایه» می‌سنجد و نظام ارزشی دیگری ندارد.

اهمیت کار خانگی

تامین هریک از فعالیت‌های حوزه کار خانگی از بازار مستلزم صرف هزینه بسیاری است اما در واقعیت تمامی (یا اکثر) این فعالیت‌ها به طور رایگان توسط زنان خانه دار تامین می‌شود. اگر یک یا چند مورد از این فعالیت‌های مداوم متوقف شود، زندگی روزمره افراد از حرکت باز می‌ماند و تداوم و نظم زندگی دستخوش مشکلات متعددی می‌شود.

از سوی دیگر تمامی فعالیت‌هایی که در حوزه کار خانگی ارائه می‌شوند، در بازار عرضه نمی‌شوند و قابل خرید نیستند. در مواردی که این فعالیت‌ها از بازار خریداری شود، تضمینی نیست که با کیفیت کار خانگی که توسط زن خانه دار صورت می‌گیرد، ارائه شود.

با فرض اینکه تمامی فعالیت‌های کار خانگی قابل خرید باشد، اگر بخواهیم خدمات ناشی از این فعالیت‌ها را از بازار آزاد تهیه کنیم، برای به دست آوردن هر کدام باید مبالغ بسیاری پرداخت کرد. تا جایی که می‌توان ادعا کرد حتی اگر همه این خدمات در بازار آزاد عرضه شوند، خرید مجموع آن‌ها عمدتاً از میزان درآمد یک خانواده فزون‌تر است (۵).

کار خانگی در آیینه آمار

نتایج تحقیقی در زمینه «ارزش افزوده کار خانه داری زنان» که در سال ۱۳۸۹ به سفارش معاونت پژوهشی دانشگاه تربیت معلم و وزارت کار و امور اجتماعی بر روی نمونه ۲۰۰۰ نفری از زنان خانه دار تهرانی انجام شد، حاکی از آن است که ارزش افزوده اقتصادی کار خانه داری زنان (شامل ۶ موردِ پختن غذا، شستن ظروف، نظافت منزل، شستشوی لباس و اتوکشی، مراقبت از کودکان و مدیریت تحصیلی فرزندان) به طور متوسط در هر ماه معادل ۶۴۰ هزار تومان است (۶).

این در حالی است که حداقل دستمزد کارگران در‌‌ همان سال برابر ۳۳۰ هزار تومان بوده است. در واقع، اگر قرار بود خدمات خانه داری زنان از بازار آزاد تامین شود، با حقوق پایه وزارت کار برای یک خانواده امکان پذیر نبود.

براساس یک فعالیت آماری که از سوی دفتر مطالعات فرمانداری تهران در سال ۸۲ انجام شده است، اگر به طور متوسط هزینه تنها یک بخش از چهار حوزه کارخانگی که مربوط به تمیز کردن منزل و رسیدگی به امور مربوط به خانه همچون لباسشویی و جمع آوری منزل و شستشوی ظرف‌ها و… معادل ۶۰۰۰ تومان در روز در نظر گرفته شود، سهم ۱۵ میلیون خانوار ایرانی براساس سرشماری مرکز آمار در سال ۱۳۷۹ حدود ۳۳۰ میلیارد ریال است که با توجه به تولید ناخالص ملی کشور در‌‌ همان سال حدود ۵۰ درصد آن است.

بدیهی است میزان کار تعیین شده برای این قسمت تنها برای ۸ ساعت کار در روز است. اما اگر به طور واقع بینانه بررسی شود سهم کارخانگی بطور متوسط حدود ۱۰ ساعت از وقت زن خانه دار به خود اختصاص می‌دهد (۷).

در تحقیق دیگری که از سوی دانشگاه شیراز انجام شده است در محاسبات اقتصادی مربوط به تعیین نرخ تولید ناخالص ملی بخشی تحت عنوان خدمات اجتماعی شخصی و خانگی مورد بررسی قرار گرفته که سهم کارخانگی را به شکل مستقل در آن منظور نداشته‌اند.

براساس این تحقیق هر یک از گروه‌های اقتصادی که در تولید یا هزینه سرمایه نقش داشته‌اند، مورد توجه قرار گرفته‌اند به جز کارخانگی. طرفه آنکه این تحقیق در سال ۱۳۷۶ از سوی دانشگاه شیراز به سفارش کمیسیون امور بانوان برای زنان خانه دار این شهرستان صورت گرفته است.

در این تحقیق ارزش افزوده ایجاد شده توسط زنان در منزل در ۸ بعد نگهداری از فرزندان زیر ۶ سال، بردن و آوردن فرزندان، تدریس به فرزندان، تهیه غذای روزانه، تمیز کردن منزل و لباس، خیاطی و تعمیر لباس، فعالیت‌های هنری و صنایع دستی و بالاخره تولید فرآورده‌های غذایی و لبنی مورد بررسی قرار گرفته است که نتایج حاصل از آن بر ۲۰۰۰ زن نمونه در شهر شیراز و ۴ شهر دیگر کوار، زرقان، خرامه و سروستان بیانگر این است که کل ارزش افزوده ایجاد شده توسط اعضای خانواده‌های مورد بررسی در سال ۱۳۷۸ بالغ بر ۹۴۵/۳۲۳/۱۶ هزار ریال می‌باشد که در حدود ۴/۸۴ درصد آن توسط زنان خانه دار (۵۷۷/۷۸۵/۱۳ هزار ریال) و ۸/۴ درصد توسط مردان خانه، ۱/۶ درصد توسط فرزندان، ‌۷ درصد توسط خدمتکاران خانگی و ۴ درصد بقیه توسط سایر اعضای خانواده ایجاد شده است.

از میان ۸ فعالیت مورد بررسی در این تحقیق، پخت و پز و تهیه غذای روزانه بیشترین سهم را در ارزش افزوده تولیدی توسط اعضای خانواده دارد به طوری که ۷/۶۲ درصد از کل ارزش افزوده ایجاد شده است، مربوط به این فعالیت است که پس از آشپزی روزانه، شستشوی لباس و تمیز کردن منزل بیشترین سهم را در ارزش افزوده ایجاد شده دارد.

این فعالیت ۲/۳۱ درصد از ارزش افزوده ایجاد شده را سبب شده است میانگین ارزش افزوده ایجاد شده توسط زنان مورد مطالعه در حدود ۷۸۸/۸۹۲/۶ ریال در سال است که از میانگین درآمد زنان شاغل بیشتر است.

اهمیت نقش زنان در اقتصاد کشور زمانی بهتر درک خواهد شد که اگر با تسامح این میانگین را برای کل زنان ازدواج کرده ایرانی تسری دهیم، کل ارزش افزوده ایجاد شده در سال ۱۳۷۸ به قیمت سال ۱۳۷۶ برابر ۵۸۶۹۳ میلیارد ریال می‌شود که از ارزش افزوده تولیدی در بخش‌های نفت و کشاورزی که در سال مورد اشاره بیشتر است (۸).

تحدید زنان به فضای خصوصی

قانون گذاری همواره یکی از ابزار قدرتمندی است که حاکمیت‌ها می‌توانند از آن برای مشروع ساختن و تحمیل کردن ایدئولوژی خود بهره بگیرند. قوانینی که در سال‌های اخیر به ویژه دهه گذشته در ایران تصویب می‌شود موید این ایده غالب است که روحیه زنان با حضور و فعالیت در محیط خانه همخوانی دارد و به عهده گرفتن نقش‌های اقتصادی مولد زنان را از ماهیت ذاتی آن‌ها دور می‌کند.

جدید‌ترین لایحه‌ای که در این راستا تصویب شده است، کلیات لایحه «کاهش ساعت کاری زنان با شرایط خاص» است. براساس این لایحه، زنان شاغل با شرایط خاص بر اساس قانون کار و تأمین اجتماعی با تأیید مراجع مربوطه ۳۶ ساعت در هفته کار می‌کنند اما حقوق و مزایای ۴۴ ساعت را دریافت می‌کنند.

این لایحه پیشنهاد مرکز امور زنان دولت دهم است که با همکاری نمایندگان زن مجلس آماده شد و در اواخر دولت گذشته و اوایل مجلس نهم به مجلس داده شد. این لایحه در مجلس تصویب شده است و اگر شورای نگهبان به لحاظ بار مالی ایرادی به این لایحه وارد نکند، به دولت ابلاغ می‌شود و از آن پس به وزارتخانه‌های مختلف ابلاغ خواهد شد (۹).

این لایحه یک ماده واحده دارد که بر اساس آن ساعت کار هفتگی زنان شاغل اعم از رسمی، پیمانی و قرار دادی که سرپرست خانوار هستند یا اینکه فرزند زیر هفت سال دارند، یا فرزند معلول دارند یا همسر یا فرزند آن‌ها مبتلا به بیماری‌های صعب العلاج است هم در دستگاه‌های اجرایی ماده ۲۲۲ قانون برنامه پنج ساله که شامل کلیه وزارتخانه‌ها و نهادهای عمومی و هم شامل بخش‌های غیردولتی می‌شود و بر اساس قانون کار و تأمین اجتماعی با تأیید مراجع ذیربط ۳۶ ساعت در هفته کار می‌کنند اما حقوق و مزایای ۴۴ ساعت را دریافت می‌کنند.

گرچه در نگاه اول این قانون می‌تواند در ارتقای کیفیت زندگی زنان و کاهش فشار نقش‌های چندگانه ایشان نقش مثبت داشته باشد اما در دراز مدت موجب کنار گذاشته زنان از مشاغل رسمی و راندن آن‌ها به سمت اشتغال غیررسمی یا خانه نشینی خواهد شد. باید دید کدام کارفرما حاضر می‌شود برای ۳۶ ساعت کار در هفته، حقوق و مزایای ۴۴ ساعت را پرداخت کند؟ این سوال زمانی جدی‌تر می‌شود که مقررات و مناسبات کاری کاملا «سود محور» بخش خصوصی را نیز مد نظر قرار دهیم.

پایان بندی

وابستگی اقتصادی زن به مرد در چارجوب زندگی خانوادگی، عدم مشارکت در تولید اجتماعی و رشد اقتصادی و محدود شدن به میدان اندیشه و عمل مرد از پیامدهای کار خانگی روزمره است. کار خانگی به دلیل ابتدایی بودن، تکراری بودن و خدماتی بودن قابل مقایسه با کار تولیدی و متنوع مرد در فضای جامعه نیست. در واقع کار خانگی در خدمت کار دوم قرار می‌گیرد.

یکی از وجوه مهم و بنیادی برابری جنسیتی این است که کار خانگی در زمره کارهای تولیدی قرار بگیرد و یا تقسیم کار خانگی/ نان آوری بر اساس جنسیت تغییر کند. در نگاه اول به نظر می‌رسد نظام سرمایه داری با تسهیل حضور زنان در تمامی عرصه‌ها منزلت انسانی ایشان را تامین می‌کند.

اما با گسترش استثمار کارِ مزدی زنان کارگر، گرچه زمینه‌های مادی استقلال اقتصادی زنان فراهم می‌شود اما پیامدهای این استقلال اقتصادی که باید در قالب برابری کامل زن و مرد در تمامی شئون و عرصه‌ها و نیز برداشته شدن بار کار خانگی از دوش زنان عینیت یابد، نه تنها تضمین نمی‌شود بلکه به اشکال و شیوه‌های متنوع بازتولید می‌شود. از این رو دگرگونی تقسیم کار به ویژه در خانواده یکی از ضروریات رفع انواع تبعیض و ستم علیه زنان است.

پانویس:

۱. معید فر، سعید، ۱۳۸۰، «فرهنگ کار»، موسسه کار و تأمین اجتماعی، تهران ص ۳و ۵۱۷

۲. ماهنامه اقتصاد ایران سال سوم شماره بیست و سوم – دی ۱۳۷۹ ص
۸
۳. زارتسکی، ایلای، ۱۳۹۰، «سرمایه داری، خانواده و زندگی شخصی»، نشر نی

۴. فصل سوم: شرایط کار (وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی)

۵. کار خانگی، کاری که دزدیده می‌شود، سایت جهان زنان

۶. باقری، شهلا. (۱۳۹۰) «ارزش افزوده کارخانگی زنان و عوامل موثر بر آن»، نشریه زن در توسعه و سیاست، مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران، دوره ۹، شماره ۳، صفحات ۸۹-۱۰۷

۷. حساب‌های منطقه‌ای تولیدی استانهای کشور ۱۳۷۹ مرکز آمار ایران

۸. بررسی نقش اقتصادی کار خانگی زنان در خانواده، تابناک

۹. تصویب لایحه کاهش ساعت کاری زنان شاغل، سایت ایران زنان



آسیب شناسی اشتغال زنان

$
0
0

خانواده فقرتأمین ۲۴/ فریبرز رئیس دانا*: زنانه‌تر شدن فقر و محرومیت و تبعیض شغلی محصول بد جنسی مردان نیست، هر چند در مواردی باشد. این آموزه فمینیستی سطحی را از دل برون کنیم. راه حل نیز در کامیابی شخصی و جبران محرومیت با توسل به کالایی شدن زنان نیست و چانه زنی مجزای زنان برای تأمین حقوق سطحی کافی نیست. در جامعه سرمایه داری می‌توان، و باید، با همه‏ تبعیض‌های دولتی و بازاری و خانوادگی و علیه انواع ستم بر زنان مبارزه کرد. اما توقف در جنبه‌های فرهنگی، نادیدن ریشه‏‌های تاریخی و زمینه‌های اساسی جامعه سرمایه داری، معمولاً ابزار شدن است برای تأئید کالایی کردن زن که چیزی نیست جز تلاش با معیارهای سودبری و دریافت «پاداش زن بودگی».

ریشه‌های ستم علیه زنان

ریشه اصلی ستم علیه زنان تاریخی – اجتماعی است. تفاوت‌های جنسیتی بر پایه دریافت‌های زیست‌شناختی نمی‌تواند تمامیت و واقعیت ستم علیه زنان را توضیح دهد. گر چه این دریافت از گذشته‌های دور تا کنون رایج بوده است اما در جنبش‌های بعد از جنگ جهانی دوم و زیر تأثیر انقلاب سوسیالیستی روسیه کم رنگ شده است.

نظام آموزش و تحلیل بورژوایی از این تحلیل‌های گمراه کننده استقبال می‌کند زیرا نمی‌تواند ستمگری و تبعیض جنسیتی را به طور اساسی از میان بر دارد.

متوسل شدن بورژوازی و شعبه‌های ملی گرا و دین گرا و اصلاح گرای آن به بهبود ظرفیت‌های حقوقی، برای دفاع از حقوق زنان، که جای توصیه‌های اخلاقی مدارا با زنان را می‌گیرد، به خصوص وقتی زیر فشار مداوم و قاطع خواست توده و جنبش زنان و دعوای روشنفکران قرار گرفته است، توانسته است دستاوردهای مهم و ماندگاری برای زنان داشته باشد، اما اصل ستمگری پا بر جا مانده است.

گاه تدبیرهای حقوقی مانند اعطای امتیازهای مالی (مانند تملک و ثبت دارایی، مهریه، شرایط عقد و…) به عوض حل ساختاری ستمگری نوعی امتیازخواهی، زیرکی، زرنگ بودگی در معاملهٔ عقد، تضاد آفرینی و نگرش ابزاری و مالی به تشکیل خانواده را موجب شده‌اند.

در جامعه سرمایه داری مبارزه علیه ستم بر زنان را باید با شناخت ریشه‌های انواع ستم و نارشد یافتگی در همین جامعه شناسایی و دستور بندی کرد. دستور بندی بورژوایی معمولاً می‌خواهد نوعی ریاکاری، زدوبند، قرارداد تجاری، ادعاهای محکمه پسند، فردگرایی، گروگان گیری خانواده و جز آن را جانشین حرکت اجتماعی ضد ستم کند.

خیلی از این دستور‌ها ریشه در جوامع طبقاتی پیشین دارند که به صورت سنن و عرف‌های پذیرفته و اخلاقی شده و اعتقادی درآمده‌اند. در مثل موضوع جهیزیه و مهریه در هند و ایران از همین نوع‌اند در حالی که اصول حقوق برابر در همه عرصه‌های اجتماعی به فراموشی سپرده شده‌اند.

این گونه بینش‌ها از آن حیث انحرافی‌اند که می‌خواهند این نتیجه را تثبیت کنند که دشمن اصلی زنان مردان موازین حقوقی حامی آن‌ها است و راه چارهٔ زنان نیز فقط دستیابی به حقوق فردی و شناسایی کالایی و پولی خودشان است.

ستم علیه زنان در جوامع کهن و نظام اقتصادی غیرطبقاتی، جامعه برابری، مادر تبار و مادر سالار وجود نداشته است. برقراری تدریجی شیوه تولیدی پیچیده‌تر در کشاورزی و دامداری و شهرنشینی مرادف با آن، ناگزیر تقسیم کار را ضروری ساخت که در آن به مردان نقش رهبری و بالاسری داده شد و انباشت دارایی در دست آنان قرار گرفت.

از آن زمان تاکنون قرن‌ها گذشته است و جوامع مختلف تحولات ناموزون و گونه گونی را به خود دیده‌اند. چیزی که برای نظام سرمایه داری به میراث ماند این بود که نهاد خانواده به گونهٔ فعلی پدید آمد و زنان به موقعیت تقسیم کار «خانه دار» شدن در افتادند و خدمت به خانواده، شوهر، نیروی کارمردانه، تولید مثل و بقای آن بر عهده‌شان قرار گرفت. دولت‌ها نیز این حراست قاطع از این شکل بندی خانواده و مالکیت خصوصی را عهده دار شدند.

آنچه در شکل بندی تقسیم کار زنانه – مردانه پدید آمد یک جریان منحصر به فرد نبود در واقع پا به پای آن، حتی قدرتمند‌تر از آن، فروپاشی زندگی مساوی و برادرانه و ایل یارانه در میان مردان بود.

جامعه طبقاتی انبوه مردان را نیز به بند مردان معدود‌تر رده بالای اجتماعی، یا‌‌ همان طبقه مسلط، درآورد. در خانواده‌های کشاورزی پیشین زنان جایگاه اجتماعی بالاتری داشتند (و نگفتم حقوق مدنی، چرا که مدنیتی به شکل امروز وجود نداشت).

زنان در آن زمان نسبت به زنان در خانواده مصرف زدهٔ شهری از جایگاه ضروری در تولید (صنایع دستی، کشاورزی و دامداری) برخوردار بودند و به اصطلاح امورات بدون آنان نمی‌گذشت.

در جامعهٔ سرمایه داری صنعتی که انواع انحصارهای پیدا و ناپیدا برقرار شدند مردان کارهای پیشین و مالکیت زمینی را از دست دادند و به مزد بگیران تبدیل شدند و زنان هر چه خانه نشین‌تر شدند تا در خدمت اداره امور منزل قرار گیرند.

زنان در این روند در واقع به شوهران خویش وابسته شدند. اما در عین حال بخشی از زنان در مسیر پرلتری گام نهادند – که تا حد زیادی از فقیر شدن جامعه آنان ناشی می‌شد.

آنان به کارگران دستمزد بگیر تبدیل شدند و همراه با آن در کنار مردان به ستیز اجتماعی برخاستند. در مقایسه‌ای تاریخی در نظام سرمایه داری که در واقع برده داری نوین با پنهان کردن ریاکارانه انقیاد ستم‌گری است، ارزش زنان به کمترین میزان رسید.

ابتدا آن‌ها به مزدبگیرانی تبدیل نشدند که مستقیماً کالا برای بازار تولید کنند بلکه به کارهایی نگهداری فرزند، سرایداری، خرید مایحتاج، نظافت و همانند آن‌ها گمارده می‌شدند. آنان اجیر شدهٔ زنان ثروتمند شدند.

اما‌‌ همان طور که اشاره کردم زنان توانستند از این تقسیم کار تحمیلی به لحاظ اجتماعی، بیرون بیایند و به زنان کارگر صنعتی، کارگر کشاورزی، زنان طبقه متوسط و شاغل در خدمات تبدیل شوند.

واضح است که رشد و تحول نظام سرمایه داری و جهانی شدن آنکه منجر به افزایش تقاضا و نیز به نیروی کار صنعتی روز متکی می‌شد یک سوی این تحول تاریخی را نشان می‌دهد.

اما سوی دیگر رشد آزادیخواهی عمومی و سرایت آن به زنان بود. زنان خواهان ایفای نقش در جامعه، حضور در تولید، استقلال مالی، اصلاحات حقوقی، بهبود شرایط کار، امنیت، برابری و جز آن بودند.

زنان در یک کلام در جنبش اجتماعی‏‌ای شرکت می‌کردند که وجهی از آن ویژه زنان در عرصه کار و جامعه بود. اگر انقلاب فرانسه نوید دهنده خواست آزادی‌های سیاسی فراگیر بود، انقلاب اکتبر ره نمود و ره گشای مبارزات عمیق مردان و زنان برای حقوق انسانی جامع، عدالت، حذف یا مهار بهره کشی و ستمگری شد.

حقوق زنان پس از جنگ جهانی دوم

پس از جنگ دوم به خصوص سیر تحولات اجتماعی نشان داد که زنان نه یک کاست و نه یک طبقه و نه یک ویژگی جنسیتی اجتماعی‌اند بلکه به همه لایه‌های اجتماعی تعلق دارند. زنان به یک کاست یا طبقه فرو دستِ بسته تعلق ندارند. زنان طبقه هم نیستند زیرا که در فرایند تولید نقش‌های متفاوت ایفا می‌کنند و منافع آن‌ها در سرمایه و دارایی متفاوت است.

در جامعه‏ سرمایه داری امروزین بخشی از زنان به بالا‌ترین رأس هرم و مالکیت سرمایه و قدرت تعلق دارند، بخشی خانه دارند، بخشی در طبقه متوسط جای دارند و کارهای خدماتی یا اداری می‌کنند – و در خدمت قدرت و سرمایه قرار می‌گیرند یا کمتر قرار می‌گیرند یا نمی‌‏ گیرند – بخشی از زنان زارع‌اند و در انواع فعالیت‌های کشاورزی به کار اشتغال دارند، بخشی از زنان نیز که شمارشان رو به فزونی است عضو طبقهٔ کارگراند.

هم پیشرفت‌های فنی و جنبه‌های وابسته به آن و هم نظام ستمگری و بهره کشی، به گونه‌ای ناموزون – البته در کنار هم – متوجه زنان می‌شود. بیشترین پیوند زنان را در عرصه اجتماعی به گونه زن بودن آنان، بلکه وابستگیشان به طبقات – هر چند این مقولهٔ اجتماعی دقت فیزیکی را نداشته باشد – تشکیل می‌دهد.

اگر زنانی از طبقه متوسط بالایی یا از اقشار بالایی برای حقوق زنان فداکاری و هزینه می‌کنند، به جای خود می‌تواند مفید باشد، اما این هرگز نه لزوماً به معنای پشتیبانی از آزادی واقعی همگانی، یعنی رهایی از سلطهٔ سود و سرمایه است و نه به معنای عمومیت آن.

زنان در رده بالای قدرت و ستمگری و بهره کشی و جنگ افروزی در ایجاد جامعه ناعادلانه و نا‌امن است، دست کمی از مردان هم طبقه خود ندارند.

مقایسه نمونه‌هایی چون، مارگارت تاچر، مادلین آلبرایت، هیلاری کلینتون، کاندالیزا رایس و آنگلا مرکل با زنان مقاومت مستقل کوبانی علیه ستمگری و تجاوز انواع دواعش، استدلال مرا کامل می‌کند.

جامعهٔ طبقاتی از گهوارهٔ تاریخی‌اش تاکنون مرد سالار بوده است اما در یک صد سال اخیر سلطه مردانه از سوی جنبش زنان زیر سئوال رفته کاهش یافته است گر چه ساختار اقتصاد سیاسی جهان نمی‌تواند از این سلطه دست بر دارد و ناگزیر آن را پنهان می‌‏ سازد.

این ساختار دستاوردهای سطحی و سرگرم کنندهٔ زنان بورژوازی، کالایی کردن ازدواج و عشق و رابطه و انسانی، واگذاری بخشی از مشاغل ردهٔ بالا (تا حد وزارت و ریاست جمهوری) را به زنان برای کنترل زنانهٔ زنان در سرمایه داری را جایگزین «رهایی زن» می‌سازد.

وقتی زنان به مراحل آگاهی بالاتری می‌رسند از اینکه زنانی در رأس هرم سلطه و جنگ افروزی و جنایت و تجاوز داخلی و بین المللی قرار می‌گیرند و به تمشیت امور سیطرهٔ اقلیت محدود بر منافع انسانی می‌پردازند نه تنها خوشحال نیستند و آن را دست آورد نمی‌دانند بلکه بیشتر به این حقیقت پی می‌برند که آزادی در گروی آزادی واقعی بشر از قید قدرت و سرمایه است.

دموکراتیسم پدیده‌ای مردانه یا زنانه نیست، پدیده‌ای انسانی است که در برابر سلطه و انحصار می‌ایستد.

آمارهایی از زندگی اقتصادی زنان در ایران

در سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۲ جمعیت فعال مناطق شهری ایران از ۳۵/۸ به ۳۶/۹ درصد رسیده است. به هر روی در سال ۱۳۸۰ حدود ۶۰/۸ درصد از مردان فعال بودند در حالی که ۹/۹ درصد از زنان فعال به شمار می‌آمدند.

این دو رقم در سال ۱۳۹۲ به ترتیب به ۶۱/۸ و ۱۱/۸ درصد رسید. می‌بینیم جمعیت فعال مردان تقریباً همیشه ۶ برابر جمعیت فعال زنان بوده است (در سال‌های گذشته نیز تقریباً همین نسبت، بلکه بیشتر از آن، وجود داشته است).

در مناطق روستایی نسبت کل جمعیت فعال در سال ۱۳۸۰ معادل ۳۹/۱ درصد و در سال ۱۳۹۲ معادل ۳۹/۷ درصد بود. رقم برای مردان به ترتیب ۶۴ و ۶۶ و برای زنان۱۴/۴ و ۱۳/۸ درصد بود.

در مناطق روستایی زنان فعال تراند زیرا باید در کار زراعت و نگهداری دام و تأمین معیشت کار کنند. در این مورد جمعیت فعال در مردان تقریباً ۵ برابر جمعیت فعال زنان است.

نرخ بیکاری مردان در سال ۱۳۸۰ در مناطق شهری کشور ۱۲/۶ و در سال ۱۳۹۲ معادل۹/۴ درصد گزارش شده است. این ارقام با محاسبه‌های نگارنده نمی‌خوانند.

نرخ بیکاری متوسط در حال حاضر (۱۳۹۴) بیش از ۱۸/۵ درصد است. به هر روی بنا به آمارهای رسمی نرخ بیکاری زنان در مناطق شهری به ترتیب ۲۸/۵ و ۲۴/۷ درصد گزارش شده است (نرخ بیکاری زنان ۲/۵ برابر مردان است که تا سال ۱۳۹۴ این نسبت بیشتر هم شده است).

در مناطق روستایی نرخ بیکاری مردان از ۱۳/۹ درصد در سال ۱۳۸۰ به ۶/۷ درصد در سال ۱۳۹۲ کاهش یافته (که به نظر من نرخ بیکاری واقعی بیشتر از این رقم است. اما نرخ بیکاری برای زنان به ترتیب ۱۱/۸ و ۸/۶ درصد بوده است).

اما نرخ بیکاری عبارت است از:

(نرخ اشتغال) – ۱ = (جمعیت شاغلان تقسیم بر جعیت فعال) – ۱

اگر عدد داخل پرانتز زیاد شود نرخ بیکاری کم می‌شود برای آنکه این عدد داخل پرانتز زیاد شود باید صورت کسر به نسبتی بیش از مخرج کسر افزایش یابد مثلاً اگر شمار شاغلان ۲۰ درصد افزایش یابد در مقابل جمعیت فعال فقط ۱۰ درصد افزایش یابد مقدار این کسر افزایش می‌‏ یابد و بر عکس (اگر صورت و مخرج به یک نسبت کم و زیاد شوند تغییری حاصل نمی‌‏ شود).

آنچه در مورد زنان (و اساساً نرخ بیکاری) در آمارهای ایران اتفاق می‌افتد این است که شمار شاغلان زیاد و شمار جمعیت فعال کم نشان داده می‌شود. وقتی زنان را، که بیکار شده‌اند، خانه دار در نظر می‌گیرند، شمار جمعیت فعال (که زنان خانه دار در آن به حساب نمی‌آیند) کم می‌شود و نرخ اشتغال زیاد نشان داده می‌شود و در نتیجه نرخ بیکاری هم کمتر از واقع نشان داده می‌شود.

زنان بیکار شده‌اند و رکود اقتصاد سال‌های اخیر بیشتر از همه زنان و زنان جوان و کارگران زن را در آماج قرار داده است. شرایط کار برای زنان سخت و نا‌امن‌تر است.

تبعیض، بد شدن محیط اخلاقی، پایین بودن شدید دستمزد و رواج دستمزدهای کمتر برای زنان در واحدهای تولیدی و خدماتی وضع زنان را بد‌تر کرده ‏است.

صرف نظر از بخش محدودی از زنان طبقه بالای جامعه و اخلاقیات اشرافی‌گری و نوکیسگی بورژوایی که یقه زنان در طبقهٔ بورژوای مرفه را گرفته است، زنان در ایران به شدت مایل به کار و مشارکت اجتماعی وحضور در زندگی انسان و سالم‌اند.

آن‌ها را خانه نشین کرده‌اند و با بازی با ارقام و شاخص‌ها، آن‌ها را «خانه دار»، یعنی عنوان پر طمطراتی که گویا به تنهایی بیانگر ارزش زن بودن است، قلمداد می‌کنند.

با آنکه سهم زنان در ورودی‌های دانشگاه‌ها در سال‌های اخیر رو به افزایش است و با آنکه اشتیاق و آگاهی زنان، به رغم تمامی فشار‌ها و تضییقات افزایش می‌یابد، باز به رغم دشمنی‌ای که شماری از صاحب منصبان و به ظاهر نمایندگان زنان، به گونه‌ای سیستماتیک علیه حقوق فردی و اجتماعی زنان به کار می‌اندازند، زنان در تکاپوی جدی اما کمتر سازمان یافته و کمتر نمود یافته اجتماعی‌اند. با این وصف مشاغل اصلی و مهم از آنان دریغ می‌شود.

بنا به نتایج سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ داریم:

– کل شاغلان کشور (و با بیش از ۱۰۰ هزار شغل اظهار نشده) بیش از ۲۰/۵۵ میلیون نفر بوده است که از آن میان تقریباً ۱۸/۱۶ میلیون باسواد و بیش از ۲/۲۸ میلیون نفر بی‌سواد بوده ‏اند.

– از کل شاغلان با سواد ۱۵/۷۸ میلیون مرد و ۲/۳۸ میلیون نفر زن بوده‌اند. به عبارت دیگر شاغلان زن با سواد ۱۵ درصد از کل شاغلان با سواد را تشکیل می‌داده‌اند.

– از کل شاغلان بی‌سواد ۱/۹۶ میلیون نفر مرد و ۳۲۲ هزار نفر زن بوده‌اند بدین ترتیب از کل شاغلان بی‌سواد ۱۴ درصد زن بوده‌اند.

به طور نسبی زنان بی‌سواد و کم سواد، بسیار بیشتر از مردان در مشاغل، نامشخص، بسیار کم درآمد و پر فشار و نا‌سازمان یافته، مانند کار در خانه‌ها و نظافت محوطه‌ها و جز آن، به کار گرفته می‌شوند.

– از کل شاغلان زن و مرد کشور معادل ۲/۶۴ میلیون نفر دوره‌های بالای مدیریت اجرایی، قانونگزاری و مشابه آن و دوره‌های تخصصی به کار اشتغال داشته‌اند که ۹۳۷۰۰۰ آنان (۳۵ درصد) را زنان تشکیل می‌دادند.

محدودیت ورود زنان به برخی از مشاغل و تبعیض اجتماعی نهفته شده اساساً زنان را از ورود به این رده‌ها باز می‌دارد. با این وصف در ایران تلاش زنان برای رسیدن به رده‌های بالا قابل توجه و بیشتر متعلق به همت خودشان است که به ویژه در مشاغلی مانند معلمی و پرستاری سابقه و برجستگی اجتماعی داشته است.

– از کل شاغلان کشور رقم ۳/۱۴ میلیون نفر کارگر ساده‌اند که ۱۴۰۰۰۰ نفر آنان مرد و (۴/۵ درصد) را زنان تشکیل می‌دهند. این رقم آشکارا کم برآوردی دارد، زیرا معمولاً این کارگران خود را خانه دار معرفی می‌کنند.

– از کل شاغلان شمار ۱/۲۳ میلیون نفر کارهای نامشخص و اظهار نشده معرفی شده‌اند که ۱/۸هزار نفر از آنان زنند. در این مورد نیز به صحت آماری به طور جدی تردید دارم.

– شمار کل کارگران ماهر صنعتی بیش از ۶/۱۱ میلیون نفر گزارش شده است که تنها ۲۷۶ هزار نفر از آنان (یعنی ۴/۵ درصد) زن بوده است.

– از ۲/۳۶ میلیون کارکنان ماهر کشاروزی نیز فقط ۲۶۵ هزار نفر زن بوده‌اند.

– از کل شاغلان کشور شمار ۷۶۹ هزار کارفرما به حساب می‌آمدند که تنها ۳۷۶۰۰ نفر از آنان زن بوده‌اند.

– از میان بیش از ۸۶۱ هزار کارکنان اصلی بدون مزد ۲۹۱ هزار نفر از آنان (یعنی ۳۴ درصد) زن بوده‌اند.

نزدیک به ۱ میلیون نفر از ۴/۳۲ میلیون کارکنان بخش عمومی زن بوده‌اند

– از نزدیک به ۱۹ میلیون خانه دارد ۱۸/۸۴ میلیون نفر زن بوده‌اند

– از ۲۴ میلیون نفر جمعیت فعال فقط ۳/۱۴ میلیون نفر زن بوده‌اند و از ۳/۵۶ میلیون نفر بیکار (که بسیار کمتر از واقع گزارش شده است) چیزی بیش از ۸۶۴ هزار نفر زن بوده‏اند.

– نرخ بیکاری در میان مردان ۱۳/۱ درصد و در میان زنان ۲۴ درصد گزارش شده است.

– مجدداً تأکید می‌کنم که اگر نرخ بیکاری عبارت باشد از:

(جمعیت فعال) ÷ (شمار بیکاران)

در مورد زنان و مردان، و به ویژه در مورد زنان، رقم دست چپ کم و رقم دست راست زیاد برآورد شده است و در نتیجه نرخ بیکاری کمتر از واقع نمایش داده می‌شود.

جمعیت فعال زنان، که خانه داران در میان آن قرار دارند، بیش از رقم گزارش شده است زیرا این خانه داران به واقع نیروی کار بیکار شده یا نیمه بیکار شده محسوب می‌شوند.

* * *
آوردن زنان به عرصه تولید و فعالیت در همین نظام‌های سرمایه داری مرکزی و پیرامونی فقط از یک دریچه نگاه، به معنای رشد و رهایی زنان است. اما از دریچهٔ نگاه دیگر همین دستاورد با فشار و تبعیض و بهره کشی همراه بوده است.

در ایران در شرایط مشابه زنان به طور متوسط ۳۵ درصد کمتر از مردان دریافتی دارند. ورود زنان به عرصه کار با تعارض اقتصادی داخلی‌ای رو به روست و آن اینکه این ورود هزینه‌های دیگر را متوجه رفت و آمد، مراقبت‌های بیماری و جز آن.) با این وصف تلاش برای دور کردن زنان از کار و فعالیت و پای در بند کردن آنان به امور خانه مورد تأئید جنبش‌های مترقی آزادی خواه و برابری خواه اجتماعی نیست. وظیفه این جنبش ارتقای جنبش زنان و افزایش آگاهی‏‌ها است که اصلیترین آن پیوند دادن جنبش زنان به جنبش ریشه‌ای اجتماعی و دور کردن حرکت زنان از راستای محدود درخواست‌های بورژوایی است.

از نمونه‌های این خواست‌ها مهریه، الگوسازی زنان طبقات بهره کش و وابستگان قدرت و سلطه در هر مقام و به هر دلیل، فمینیسم سطحی، برابری خواهی ساده انگارانه حقوقی بی‏ توجه به ریشه‌ها، وابستگی به سنت‌ها و قواعد بازدارنده پیشین و بازاری معاصر و جز آن است.

امتیاز انسان – زن و مرد – این است که ابزار ماندگاری و ادامه حیات انسانی را خود تولید می‌کند. هستی ما نتیجه فعالیت و کار ما است. انسان‌ها از روی غریزه عمل نمی‌کنند (بجز موارد مشخص زیستی) بلکه با آگاهی، واقعیت اجتماعی و تاریخی، برنامه ریزی و کنش برای دگرگونی می‌‏توانند هستی انسانی داشته باشند.

کنش‌های فردی البته موجوداند اما سازنده‌های تاریخ بشر نبوده و نیستند و بنابراین انسان در کنش جمعی خود، و حتی نه به صورت جدا گانه مرد و زن، می‌تواند و باید خود را بسازد و از همه مهم‌تر ریشه‌های ستم و نا‌آزادی را دریابد و با آن بر مبنای اراده و خرد بستیزد.

در جامعه سرمایه داری دو نیروی اصلی (به جز نیروهای بینا بینی) وجود دارد: آنان که در تقسیم کار مولد کالا‌ها و خدماتند و آن‌ها که مالک ابزارهای تولیدند.

آنان که از طریق کار معیشت می‌کند و آنان که بر انباشت و مالکیت سرمایه متکی هستند. مناسبات سرمایه داری به بازار، و بازاری که بهره کشی را متحقق می‌کند، متکی است اما در این بازار برابری و عدالت و آزادی وجود ندارد.

تبعیض علیه کارگران و محرومان و البته زنان (در بسیاری از جوامع) در این بازار شکل می‌گیرد اما این بازار وابسته و پیوسته به مناسبات قدرت است و قدرت بر انباشت سرمایه، تملک اضافه ارزش و قدرت سیاسی متکی است.

قدرت مردانه، که از اعماق تاریخ می‌‎‏آید، در سرمایه داری حفظ می‌شود. مبارزه با آن نمی‌تواند و نباید در محوری مستقل صورت گیرد. زنان و مردان استثمار شده و در بند در برابر زنان و مردان استثمارگر و صاحب قدرت قرار دارند. معمولاً جدا کردن راه راهایی زنان از راه رهایی اجتماعی یا محصول نا‌آگاهی و انحراف بینشی است و یا محصول خودِ مناسبات سلطه و قدرت.

* اقتصاددان


این چه وضع رای دادن است؟/ گزارش بهاره هدایت از انتخابات در زندان اوین

$
0
0

بهاره هدایتچکیده :انگار ما که تا دیروز همبند بقیه بودیم، تا مدتی می‌شویم همدست زندانبان؛ همدست رکب‌خوردهٔ حکومت. موقع رفتن به اتاق از کنار کسی رد می‌شوم، او که انگار ماجرای فحاشی سر صندوق را شنیده ریشخند می‌کند که: «اینم آخر عاقبت رأی دادن! من که شناسنامه‌م سفیده!» کس دیگری کنارش می‌گوید: «اینا سوپاپ اطمینانن…» خاری در گلویم می‌خلد….

کلمه – بهاره هدایت:

اینجا اوین است. زندان اوین. جمعه هفتم اسفند ۹۴.

ساعت ۹/۵ صبح _ من و ریحانه و نرگس از اول صبح پیگیر صندوقیم. گفته‌اند صندوق سیار و یک هیأت بزرگ از مقامات به زندان آمده‌اند. مقرر شده امروز همه پرسنل دو شیفت در زندان حضور داشته باشند. پرسنل و پاسیارهای شیفت‌های دیروز و امروز در دفتر بند هستند. این موضوع کمی عجیب است، یادم نمی‌آید انتخابات ۹۲ اینطور بوده باشد.

ساعت ۱۱/۵ صبح _ به ما گفتند چون فقط سه نفرید که میخواهید رأی بدهید صندوق را به بند نمی‌آورند، برای رأی دادن شما را می‌بریم اجرای احکام زندان.

ساعت ۱۲/۵ ظهر _ هر نیم ساعت می‌گویند آماده باشید تا یک ربع دیگر می‌رویم. پرسنل روز قبل حدود ساعت دوازده رفته‌اند در همین صندوق سیار رأی داده‌اند و از همانجا برگشته‌اند خانه‌هایشان… اجرای احکام را تصور می‌کنم، و کادر اداری زندان که می‌روند و تعرفه می‌گیرند و پر می‌کنند و در صندوق می‌اندازند. فکر می‌کنم اینها قرار است جلوی چشم هم رأی بدهند؟! و تازه این‌بار مثل انتخابات ریاست‌ جمهوری نیست که قضیه فقط نوشتن یک اسم باشد، اسم چهل و شش نفر را باید بنویسند و ناچارند لیستی را به همراه داشته باشند. یعنی اگر وضعیت حوزه‌های اخذ رأی همانی باشد که من آخرین بار حدود هفت سال پیش دیده بودم _ یعنی آدم‌ها دور هم بنشینند و بنویسند و دیدن رأی کناردستی امری عادی یا حتی اجتناب‌ناپذیر باشد _ قضیه پیچیده‌تر می‌شود.

نگران می‌شوم. پرسنل زندان آدم‌های معمولی‌اند با دغدغه‌های متعارف یک فرد معمولی در این جامعه. حقوق‌بگیر دولت‌‌اند، کارمند سازمان زندان‌ها با همه مشخصات محافظه‌کارانه این قشر از جامعه؛ نگران تمدید قرارداد، نگران ترفیع، نگران از دست دادن پست، نگران نگاهِ چپِ رئیس و دغل‌کاری مرئوس، یا حتی نگران مرخصی شب عید. اینجا _شاید به خاطر جنس کار_ بعضاً بدگویی و رد کردن گزارش‌های آنچنانی بین خود پرسنل مرسوم است و طبیعی قلمداد می‌شود. مهم «گزکی» است که نباید به دست رئیس، همکار، یا زیردست داد چون آن‌وقت دیگر خلاصی از ماجرای پیچیده‌ای که دفعتاً خلق می‌شود کار ساده‌ای نیست… کدام‌شان می‌تواند جلوی چشم آن دیگری با فراغ‌بال رأی بدهد؟ اصلا چرا امروز احضارشان کرده‌اند اینجا؟ می‌رفتند سر صندوق محله‌شان رأی می‌دادند. فکر می‌کنم چرا سنت رأی دادنِ مخفی بین ما جا نیفتاده و انگار کسی به یادش نیست… و یاد کابین‌های اخذ رأی افغانستان می‌افتم که تلویزیون نشان می‌داد. دلم شور می‌زند…

ساعت ۱/۵ بعدازظهر _ لباس پوشیده آماده‌ایم. از آن اتاق صدای تیز یکی از همبندیانم را می‌شنوم که با ریشخند می‌گوید: «آقاتون گفته برید رأی بدید..؟» و صدای کر کر خنده استهزاآمیزش در گوشم می‌پیچد. بقیه اما انگار آرامند. نمی‌دانم در ذهنشان چه می‌گذرد. یک چند نفری «سیاسی» به آن معنا نیستند، موضع‌شان اغلب آمیخته به همان کدورتی است که تو در تاکسی، سوپری سر محل، یا مغازه فلان پاساژ می‌شنوی؛ گلایه‌های شهروندان عادی از فساد و گرانی، و دل‌هایی که از حوادثی که بهشان رفته نرم نمی‌شود.

هفت هشت نفر بهایی‌اند. اینها نگاه‌مان می‌کنند؛ همان‌طور که اگر کسی اینجا آشپزی کند، ورزش کند، کتاب بخواند یا بافتنی ببافد نگاهش می‌کنند و لبخند می‌زنند، به ما هم نگاه می‌کنند و لبخند می‌زنند: «چطوری؟» «خوبم. مرسی». یک چند نفری هم هستند که نمی‌دانم در کدام دسته‌بندی می‌گنجند و به نظرم هنوز زیرپایشان سفت نیست. اینها موضع‌شان این است که سیستم سرتاپا جانی است و «شما هم بزدل و ترسو و جیره‌خوارید» و «شجاعت زدن حرفی که ما میزنیم را ندارید».

سازمانی‌ها هم بدون استثنا از خانواده‌های زندانیان دهه شصت‌اند. رفتارشان کاملا طبیعی و دوستانه است و نسبت به رأی دادن ما _جز یک جمله عصبی_ هیچ واکنش منفی‌ای بروز نداده‌اند. با خودم فکر می‌کنم ما داریم می‌رویم به صادرکنندگان حکم اعدام خواهر و برادر و پدر و مادر اینها و دوست و خویشاوند بهایی‌ها رأی بدهیم… تنم می‌لرزد. در مقابل حکایت رنج‌هایشان هیچ حرفی نمی‌ماند. و امروز هم مدام جلوی چشمم می‌آیند، دلم می‌خواهد بهشان بگویم «شاید این راه بهتری باشد…» اما به زبانم نمی‌آید. آخر به راهی که آنها نشان می‌دهند هم باور ندارم. نه به دیانتی نو باور دارم، نه به سیاه و سفید دیدنِ ایدئولوژیک هواداران سازمان. اساسا دیگر به شکافتن سقف فلک و درانداختن طرحی نو خوش‌بین نیستم. البته که جنایت، جنایت است و باید آمران و عاملانش در دادگاه صالحه محاکمه شوند… اما باید به دادگاه صالحه رسید، و ما هنوز نرسیده‌ایم و در افق میان‌مدت هم دود سفیدی به چشم نمی‌آید. باز خودم را راضی می‌کنم که ما داریم هیمه‌ای جمع می‌کنیم که در درازمدت دود سفید صلح و توافق از آن به هوا بلند شود، دودی که به چشم هیچ بنی‌بشری نرود، در اطراف و اکناف حتی به انتقام خونی نریزد و تاریخ‌مان را به عقب برنگرداند… و به یاد مادر سهراب می‌افتم.

ساعت ۲/۱۵ دقیقه بعدازظهر _ هنوز خبری نیست. هیچ کدام‌مان نمی‌دانیم صندوق سیار تا کی در محل می‌ماند. نگرانیم صندوق را ببرند.

ساعت ۳/۵ بعدازظهر _ یک ساعت پیش من و نرگس و ریحانه با دو مأمور رفتیم برای رأی دادن. حدسم درست بود. در راهروی عریض اجرای احکام میز چیده‌اند. چند نفر با کارت مشخصات روی سینه شناسنامه‌ها را تحویل می‌گیرند و تعرفه می‌دهند. دورتادور مسئولین زندان ایستاده‌اند یا در رفت و آمدند. یکی دو متر آن‌طرف‌تر سه چهار صندلی دور یک میز پایه کوتاه گذاشته‌اند که احتمالا همان‌جا باید نشست و رأی‌ها را نوشت. سربازهای وظیفه سه چهارتایی و زندانیان عادی زردپوش در دسته‌های هفت هشت نفری می‌آیند و همانجا گوشه‌ای گعده می‌کنند و اسم‌ها را توی تعرفه‌ها می‌نویسند. هیچ حفاظ و محل جداگانه‌ای وجود ندارد، بلکه برعکس سه چهار نفر در همان فضای کوچک می‌پلکند و توی برگه‌ها سرک می‌کشند و با ایما و اشاره با آدم‌ها حرف می‌زنند.

رأیم را می‌نویسم و به صندوق می‌اندازم. «شما ناظر صندوق‌اید؟» دو نفری که پست صندوق نشسته‌اند می‌گویند بله، ماییم. «چرا اتاقی، اتاقکی، حفاظی درست نکردید آدمها بیان رأی‌شون رو مخفی بدن و برن؟… آخه شما بگید، سرباز و پرسنل حقوق بگیر رو احضار کنند بیارند جلوی چشم رئیس رؤساشون رأی بدن؟! اصلا می‌شه؟! طرف اصلا احساس امنیت می‌کنه؟!» «خانوم شما اگه مشکلی داشتید می‌گفتید می‌بردیم‌تون تو یه اتاق تنها رأی بدید.» «من که مشکلی ندارم. به خاطر رأی هشتاد و هشتم اینجام، سرم رو هم بالا می‌گیرم می‌گم به کی رأی دادم! پرسنل اینجا رو می‌گم، سرباز رو می‌گم، زندانی عادی رو می‌گم…» به حرف‌هایم گوش دادند و ان‌شاالله ماشااللهی گفتند و تمام شد. ریحانه و نرگس هنوز داشتند می‌نوشتند. آمدم کناری ایستادم و فکر کردم اصلا چرا گفتی؟ چه فایده؟ در تمام مملکت دارند همینطور رأی می‌گیرند. یادم آمد شنیده بودم که در سربازخانه‌ها… «به تو چه ربطی داره؟ تو چه کاره‌ای؟» مرد تنومندی داشت به طرفم می‌آمد. صدایش را بلند کرده بود و دست‌‌هایش را در هوا تکان می‌داد. می‌گویم: «مگه دروغ می‌گم؟ این چه وضع رأی دادنه؟ خب طرف می‌ترسه بالای سرش وایستن نگاش کنن.» طرف پرخاش می‌کند: «حرف نزن! رأیت را بده برو!». «من.‌..». « حرف نباشه!!». نگاهم به جلوی سینه‌اش می‌افتد؛ کارتی روی آن نیست: «شما اصلا چه کاره صندوقی؟!» اما مرد راهش را کج کرده و برگشته است. دستی در هوا تکان می‌دهد و مشغول سرک کشیدن می‌شود. حرف‌هایم را باز رو به ناظرین تکرار می‌کنم و با یکی از مأمورینی که ما را آورده می‌روم سه چهار متر دورتر، توی محوطه. چند لحظه بعد ریحانه هم می‌آید. منتظر نرگسیم. ناگهان از پشت سر فریادهای نرگس را می‌شنویم: «حق نداری توهین کنی! اون اسمش بهاره هدایته، تو اسمت چیه؟…» بیست سی نفری دورش جمع شده‌اند. مرد تنومند سینه به سینه او ایستاده و تقلا می‌کند در آن شلوغی از در بزند بیرون. رئیس حفاظت زندان، رئیس صندوق و ناظرها همه آمده‌اند نرگس را آرام کنند و حق را به او می‌دهند و قول رسیدگی می‌دهند. ما فقط در آن شلوغی جسته و گریخته می‌فهمیم که بعد از بیرون آمدن ما، مرد رفته سراغ مأمور دومی که بالای سر نرگس ایستاده و از او دو بار اسم مرا می‌خواهد: «اسم این دختره چی بود؟» مأمور جواب نداده. مرد می‌گوید: «نمی‌گی؟…خودم پیداش می‌کنم و …» این سه نقطه آخر نرگس را آشفته کرده آنقدر که از عصبانیت سرپا بند نیست. هر چه می‌پرسیم مرد چه گفته، جواب نمی‌دهد، در عوض سر مرد فریاد می‌زند: «تو حق نداری به یه زن فحش رکیک جنسی بدی، مگه چی گفت؟!!…»

ساعت ۴ بعدازظهر _ حالا توی بندیم. نرگس تلاش می‌کند بخوابد تا بلکه آرام بگیرد. از اینکه مرد لحظه آخر از دستش در رفته عصبانی است. همه مسئولین و ناظرین و مأمورین و کادر سر صندوق گفتند: «کی؟! او؟! اسمش؟… نه، ما نمی‌شناسیم!» حدس‌مان این است که طرف مأمور امنیتی بوده باشد. لحظه آخر، مرد که دو سه نفر زندانی آبی‌پوش* را با خود آورده بود، در میان شلوغی گم شد.

ساعت ۴/۵ بعدازظهر _ سه نفری مشورت می‌کنیم که درباره درگیری امروز سر صندوق و فحاشی‌ای که نرگس هنوز از به زبان آوردنش ابا دارد، چه کنیم. تصمیم بر این می‌شود که شکایت کنیم، که خب، می‌دانم به جایی نمی‌رسد.

ساعت ۵/۵ بعدازظهر _ بند آرام است. مراسم چای بعد از ظهر برقرار است و خوش و بش‌های معمول. انگار هیچ اتفاق مهمی در جریان نیست. یکی از هم‌اتاقی‌ها می‌پرسد: «چی شد؟ رفتین؟» «آره، دو و نیم بردنمون» صورتش را لبخندی مصنوعی چروک می‌اندازد و دیگر چیزی نمی‌گوید. انگار گناهی از من سر زده و او بزرگوارانه دارد با لبخندش آن را نادیده می‌گیرد. فرار می‌کنم به گوشه دیگر بند.

ساعت ۶/۵ غروب _ سکوت همچنان برقرار است. هر از گاهی با ریحانه می‌رویم گوشه‌ای و حس شور و شیرینی را که سراپایمان را فراگرفته، می‌تکانیم. بعد نفس عمیقی می‌کشیم و همراه اکسیژن، هیجان و اضطراب‌مان را فرو می‌خوریم و برمی‌گردیم توی اتاق. فضا اینطور اقتضا می‌کند، انگار ما که تا دیروز همبند بقیه بودیم، تا مدتی می‌شویم همدست زندانبان؛ همدست رکب‌خوردهٔ حکومت. موقع رفتن به اتاق از کنار کسی رد می‌شوم، او که انگار ماجرای فحاشی سر صندوق را شنیده ریشخند می‌کند که: «اینم آخر عاقبت رأی دادن! من که شناسنامه‌م سفیده!» کس دیگری کنارش می‌گوید: «اینا سوپاپ اطمینانن…» خاری در گلویم می‌خلد.

ساعت ۱۲ شب _ تمام شد. کلنجار رفتن‌ها تمام شد، لرزش دست‌ها موقع نوشتن بعضی اسامی هم تمام شد… فقط کاش همین حداقلی را که اراده کردیم، برآورده شود.

بهاره هدایت

زندان اوین

* زندانیان آبی‌پوش، زندانیان بند امنیتی سپاه یا وزارت اطلاعات هستند.


زن های ایرانی خلع سلاح نمی شوند نويسنده Florence Beaugé فرستاده ویژه لوموند دیپلو ماتیک

$
0
0

zan-docharkheچه گشایشی پس از رفع تحریم ها ؟

مراعات مفاد موافقت نامه ی منع گسترش تسلیحات اتمی بوسیله ی ایران، برداشته شدن تدریجی تحریم های بین المللی را بدنبال خواهد داشت. برقراری مجدد مبادلات و نتایج سیاسی آن بر انتخابات قانون گذاری پیش رو در ماه فوریه تأثیر خواهد گذاشت. زنان ایران با آگاهی از این تحولات سهمی فزاینده در جمهوری اسلامی بازی می کنند و به راهی که در پیش رو دارند می اندیشند

یک گروه دختر نو جوان شادمانه وارد واگن شده وبه دلیل نبودن صندلی خالی براحتی در کف واگن مستقر می شوند، روسری هایشان روی شانه هایشان غلط می خورد و موهایشان را آشکار می کند. اهمیتی ندارد: اینجا مخصوص زنان است. در متروی تهران که در اواخر سالهای ۱۳۹۰ بکار افتاده، واگن های ابتدا و انتهای خط به زنان اختصاص دارد. زنان می گویند « برای راحت بودن » سوار این واگن ها می شوند.اینجا فضا آرامش بخش است. در واگن های دیگر که مختلط هستند، زوج های جوان بدون مشکلی دست در دست هم دارند.

متروی مدرن و تمیز تهران تنها وسیله است برای پرهیز از راه بندان ها و هوای آلوده. در حال حاضر ۵ خط مترو مورد بهره برداری قرار گرفته. ایستگاه ها پشت سر هم با نام« شهدای» جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸ـ۱۹۸۰) نام گذاری شده اند. با وجود گذشت ۲۷ سال از پایان جنگی که در مجموع نزدیک به نیم میلیون کشته بر جای گذاشت، حکومت دست از بهره برداری از یادآوری آن بر نداشته است.

مترو بازتاب دهنده ی تناقضات جمهوری اسلامی است. لباس های شیک با رنگهای روشن و یا معمولی کنار هم دیده می شود. بطور متوسط برای هر ۵ زن با چادر سیاه یکدست، پوششی که برای کارمندان زن در ادارات اجباریست، ۲ زن با روسری رنگی می توان دید، پوشش کامل صورت وجود ندارد، ضمن آنکه صحنه های غیر قابل تصوری را می توان مشاهده کرد: فروشنده های دوره گردی که پستان بند، شورت های زنانه و کیف های دستی می فروشند.

۳۶ سال پس از انقلاب اسلامی، صرف نظر از قوانینی که به زنان حقوق کمتری نسبت به مردان می دهد، زنان نقش عمده ای در ایران ایفا می کنند. آنها با وجود اینکه اغلب پست های حساس اداری برویشان بسته است جای خود را در همه ی بخش های دیگر جامعه باز می کنند.

بر اساس یک حدیث ( به نقل از پیامبر) که صحت آن مورد تردید است، زنان از حق قضاوت محرومند و با وجودی که می توانند به عالی ترین درجه از سلسله مراتب روحانیت شیعه یعنی آیت اللهی برسند، بخشی از مراجع مذهبی آنها را از تفسیر متون مقدس ( قرآن ) منع می کنند، ولی می توانند آرشیتکت، مدیر شرکت، وزیر…..باشند. مجلس شورای اسلامی ۹ نماینده ی زن (همه از جناح محافظه کاران) دارد و خانم مرضیه افخم به عنوان اولین سفیر زن ایرانی در ماه نوامبر ۲۰۱۵، پست سفارت ایران در کوالالامپور را کسب کرد.

هیچ چیز ساده بدست نمی آید: زنان برای مطرح بودن و بخصوص برای شناساندن حقوقشان در کشوری که در همه زمینه ها از تبعیض رنج می برند، باید مبارزه کنند.

آنها برای ازدواج کردن، اشتغال به کار، مسافرت کردن، ارث بردن مجبور به تحمل قوانین غیر قابل قبول و وابسته به تمایل رئیس خانواده هستند. به عنوان مثال یک زن برای طلاق گرفتن بر خلاف شوهرش می باید در برابر قاضی دلیلی برای درخواستش ارائه دهد و منتظر اجازه او باشد. نگهداری فرزندان تا سن ۲ سالگی برای یک پسر و ۷ سال برای دختر به مادر سپرده می شود، پس ازآن پدر حق نگهداری فرزندان را خواهد داشت مگر اینکه خود او از این وظیفه سر باز زند. مسئولیت سرپرستی فرزندان بعهده ی پدر است حتی اگر آنها با مادرشان زندگی کنند.

آزاده کیان استاد جامعه شناسی در دانشگاه پاریس ۷ چنین نتیجه می گیرد « مرد از نظر قانون شاه است »

سواد آموزی : دستاورد عمده انقلاب اسلامی

مطابق آمار رسمی تنها ۱۴ در صد زنان به کار اشتغال دارند، این رقم کمتر از واقعیت است، در حقیقت با در نظر گرفتن کارهای غیر رسمی و فعالیت های کشاورزی بین ۲۰ تا ۳۰ در صد آنها فعالیت متداوم دارند و این فقط یک آغاز است. تقاضای زنان برای وارد شدن به بازار کار سریعاً افزایش می یابد. در دانشگاه ها ۶۰ در صد دانشجویان دختر هستند. امیر نیک پی کارشناس زیست شناسی پیش بینی می کند «آنها در نبرد کارشناسی و کارشناسی ارشد پیروز شده اند، بزودی پیروزی در رده ی دکترا را نیز کسب خواهند کرد». از دید او زنان ایرانی در وضعیتی مشابه آنچه زنان فرانسوی در سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ داشته اند قرار دارند: حضور در همه ی بخش های جامعه، ولی بجز چند مورد استثنائی، بدون قدرت واقعی و اغلب در رده های پائین توانائی اقتصادی.

زنان سال به سال موانع تازه ای را تسخیر می کنند، آزاده کیان خاطر نشان می کند « ایران کشوری است که بیشترین تعداد مهندسان را پرورش می دهد» و به این نکته اشاره می کند که اولین زنی که نشان فیلد« Field » (معادل جایزه نوبل برای ریاضیات) را در سال ۲۰۱۴ دریافت کرد یک ایرانی بنام مریم میرزاخانی است.

تیری کوویل (Thierry Coville) اقتصاد دان اشاره می کند «در استان های جنوب بخصوص در بلوچستان با اکثریت سنی مذهب، [ در حالی که ۹۰ در صد ایرانیان شیعه هستند ] جایی که فرهنگ مرد سالارانه ی عرب غالب است، چند همسری شایع است در صورتی که ایرانیان تک همسری را انتخاب می کنند، حتی در این مناطق نیز نقش زنان رو به افزایش است. این یک روال عمومی در جامعه است».

آزاده کیان تأکید می کند« تحول عمده در ایران عبارت است از خود آگاهی در باره اهمیت آموزش بعنوان وسیله ای برای کسب استقلال».

نکته ای که اغلب فراموش می شود این است که سواد آموزی برای دختران بدون شک عمده ترین دست آورد انقلاب اسلامی در ۱۹۷۹ بشمار می رود. سارا شریعتی جامعه شناس و کارشناس مذاهب که در دانشگاه تهران تدریس می کند چنین توضیح می دهد « خانواده های سنتی بصورت غیرقابل انتظاری آزادی سواد آموزی دختران را در جمهوری اسلامی پذیرفتند. وقتی من به روستاهای دور افتاده می روم مردان می گویند « آیت اله خمینی زنان را به جبهه ی جنگ فرستاد و دختران کوچک را به مدرسه، ما هم همین کار را می کنیم ».

اولین بازتاب ها : زنان دیر تر ازدواج می کنند، و بخصوص بطور متوسط بیش از ۲ کودک ندارند، بر خلاف ۷ کودک در سال های اول انقلاب اسلامی که نتیجه سیاست افزایش جمعیت بود. دولتمردان بکرات یاد آوری می کنند که جمعیت ۱۰۰ میلیونی به جمعیت ۷۸ میلیونی ارجحیت دارد ولی زنها در این مورد گوش شنوائی ندارند.

خانم شهلا شرکت مدیر مجله زنان امروز که انتشار دو باره آن پس از توقیف ده ماهه بخاطر انتشار یک شماره ی مخصوص «داغ» در مورد رابطه ی آزاد از سر گرفته شده، به طنز می گوید« حتی در سال های [ریاست جمهوری] احمدی نژاد(۱) عقب گرد نداشتیم و همچون اتومبیلی با چراغ های خاموش در شب، راهمان را ادامه دادیم.دهها هزار نفر زن و مرد در تهران بصورت زوج آزاد زندگی می کنند. زوج آزاد با ازدواج موقت (صیغه) که در مذهب شیعه مجاز است ولی در جامعه مورد پذیرش نبوده و کم اعمال می شود، متفاوت است. در شماره مخصوص سعی کردیم از داوری خودداری کرده و به هیچ وجه آنرا ترغیب نکنیم و حتی خطرات آنرا گوشزد کردیم، با وجود این اعتراض محافظه کاران محکومیت مجله را بدنبال داشت».

هنگامی که مدیر مجله زنان امروز به دادگاه احضار شد در ابتدا به عنوان طرفدار حقوق زنان «فمینیست، یک توهین در ایران»، مورد موأخذه قرار گرفت. او برای دفاع از خویش اظهار داشت که «واقعیت های جامعه ی ایران را انعکاس می دهد»، چیزی که بی فایده بود. وی می گوید « مشکل در ایران این است که تشکیلات و مردها فکر می کنند که اگر ما خواستار ایفای حقوق خویش باشیم از وظیفه ی مادری و همسری خود باز می مانیم».

Art Up Man یک کافه شیک در مرکز شهر تهران است. پایتخت تعداد زیادی از این قبیل کافه ها دارد ، جایی که بقول یک دانشجوی دختر در رشته حقوق، جوانها برای تفریح و وقت گذرانی دور هم جمع می شوند. پسران و دختران در حالی که با تلفن های همراه خود سرگرم هستند، دور یک میز با صدای موزیکی که ترانه های الویس پریسلی را پخش می کند، به بحث کردن مشغولند.

یگانه ک، دانشجوی میکروبیولوژی با ماتیک برنگ تمشک روی لبها و لاک ناخن های سیاه با صدای بلند اعلام می کند که رژیم «قابل اعتماد» نیست و اینکه باید همه چیز و در وهله ی اول نام «جمهوری اسلامی» را تغییر داد. دو دور انتخابات ۲۶ فوریه [مطلب پائین صفحه را بخوانید ] به او امیدی نمی دهد و گلایه می کند« درجاهای دیگر مردم می توانند نمایندگانشان را انتخاب کنند ، در اینجا نه. همیشه یکنفر حق تصمیم گیری در مورد هر چیزی و هدایت را دارد. به عقیده ی من ما مثل کره شمالی هستیم».

دو نفر از دوستانش با شگفتی اعتراض می کنند. رحیل ح، با آرایشی به سبک PUNK می گوید، « اصلاَ این طور نیست، اینجا با وجود ظاهر پلیسی رژیم، مردم آزادند. ما آزادی زیادی برای حرف زدن یا انتخاب پوشش نداریم، ولی برای بقیه ی چیزها هر کار بخواهیم می کنیم».

سروش ت، با عینک های آفتابی که روی روسری اش قرار گرفته دخالت می کند « همه این ممنوعیت ها مسخره است، هر وقت از خانه بیرون می آیم پدرو مادرم سفارش می کنند » مواظب باش «، نه اینکه این وضعیت مورد تأییدشان باشد، ولی بنظرآنها باید جامعه و سیستم را در نظر داشت». یک چیز بیش از همه این دختر جوان را عذاب می دهد « اینجا مردم حق دخالت در هر کاری که می کنید را بخود می دهند»

روسری مشکل عمده ی زنان ایران نیست: می گویند « با آن کنارمی آئیم»، با اعتقاد به این امر که لزومی ندارد برای چنین چیزی مشکلات عمده ای برای خودمان بوجود بیاوریم. بیکاری، تورم، کنکور ورودی دانشگاهها دلواپسی بیشتری برایشان دارد.

یگانه، هرروز همراه دوستانش همچون بازی موش و گربه سعی می کند محدودیت های تحمیل شده توسط حکومت را دور بزند. در تابستان کفش هایی که مچ پاهایش را آشکار می سازد، انتخاب می کند و بخصوص ازلاک ناخن های رنگی استفاده می کند، چیزهایی که کاملاً ممنوع است. درزمستان ساپورت، نوعی جوراب ضخیم، و روی آن یک دامن کوتاه می پوشد. اگر به اینها چکمه های بلند هم اضافه کند می تواند با خطر باز خواست و تذکر از سوی پلیس گشت ارشاد مواجه شود، که در چهارراهها و مراکز تجاری در شمال پایتخت، جایی که جوانهای مرفه دوست دارند وقت بگذرانند، تردد می کند.

در حالی که می خندد می گوید،« یک روز من را به پاسگاه پلیس بردند، از من عکس گرفتند، مشخصاتم را ثبت کردند و تذکر دادند: اگر در دو ماه آینده این کار را تکرار کنی اسمت درلیست ثبت خواهد شد».آرزوی او اینست که از این فضای خفقان آور دور شود. در اولین فرصت به اروپا یا امریکا خواهد رفت.

خانم بهناز شفیعی تصمیم گرفته « بماند و عمل کند»، کوتاه قد، لاغر اندام و با آرایش غلیظ زیر روسری اش، در ۲۶ سالگی او اولین زن ایرانی است که اجازه موتورسواری بصورت حرفه ای را کسب کرده است. در حالی که زنان حق ورود به استادیوم ها برای تماشای مسابقات فوتبال را ندارند، او اجازه یافته در استادیوم آزادی تهران با موتور ۱۰۰۰ سی سی اش تمرین کند. یک روزنامه محافطه کار در پائیز گذشته، پس از بازگشت وی از میلان، جایی که بعنوان میهمان افتخاری در اجتماع موتورسواران شرکت کرده بود، با عنوان «بهناز چشمها را خیره می کند» از او یاد کرد. با همه اینها این دختر جوان می داند « هیچ جیز قطعیت ندارد»، فردا یک روحانی محافظه کار می تواند تصمیم بگیرد که او از موتور سواری مثل مردان در یک محیط مردانه منع شود. تا آن موقع او «راه را برای بقیه زنان باز می کند»، بدون واکنش تحریک آمیز و با رعایت قانون ودر ادامه می گوید، «من به ایرانی بودنم افتخار می کنم».

در کرج در حومه تهران، جایی که زندگی می کند، هر از چند گاهی موتورسواری می کند، وقتی مردان متوجه می شوند که او یک زن است یا با بوق زدن تشویقش می کنند یا فریاد می زنند« برگرد سرماشین رختشوئی ات».

در ایام قبل از انتخابات سنگینی خاصی در فضا حس می شود. آیت اله علی خامنه ای رهبر انقلاب تقریباً هر شب با حضور در تلویزیون دستورالعمل هایش را اعلام می کند، با اعلام خطر به مردم که «بوسیله غرب آلوده نشوید» و « از تماس با بیگانگان پرهیز کنید». از زمان توافق اتمی، افزایش اخطارهای رهبر و اصولگرایان نشان از هراس آنها از این ایده است که با رفع تحریم ها و گشایشی که بدنبال خواهد داشت، کنترل وضعیت از دستشان خارج شود. چند ماه قبل آیت اله احمد جنتی رئیس ۸۹ ساله و شدیداً محافظه کار شورای نگهبان اعلام خطر کرد که توافق اتمی نباید راه را برای مطالبات دیگر باز کند، «مواظب باشید که فردا مسأله زنان و برابری زن و مرد مطرح نشود».

خانم فریبا هشترودی از جمله کسانی است که روحیه اش را از دست نمی دهد، این نویسنده سرشناس به اختصار می گوید« من تحریک نمی کنم ولی آنچه را فکر می کنم با صدای بلند اعلام می کنم» و با لبخند اعتراف می کند « جنون این سرزمین را در ژن هایش دارد». وی با گذراندن زندگی بین کشور محل تولدش و فرانسه، جایی که از سنین نوجوانی مهاجرت کرده است، فعالیت سیاسی را کنار گذاشته و به مقاومت از طریق نوشتن روی آورده است. در هر بازگشتش به ایران شاهد بدست آوردن موفقیت های تازه ای از سوی زنان می شود، با خوشنودی می گوید «در یک شهرک در بلوچستان، شورای شهر که کاملاً در اختیار مردان است، یک زن را بعنوان شهردار انتخاب کرده است». مثال هایی از این گونه در همه جا مشاهده می شود.

جامعه ای در بند ظواهر

آیا سرکوب خشونت بار « جنبش سبز» بدنبال اعتراضات پس از انتخاب مجدد(آقای) احمدی نژاد به ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹، آنگونه که بسیاری فکر می کنند، موجب خاموش شدن هر گونه جنبش اعتراضی شده؟. (خانم) هشترودی مخالف این دیدگاه است و می گوید « زنها هنوز با وجود مقاومت ها، در خط اول به مبارزه ادامه می دهند و کوتاه نمی آیند»، و توضیح می دهد که سازمانهای غیر دولتی بوجود آمده بوسیله ی آنها در همه جا رشد می کند. در حومه تهران مکان هایی برای نگهداری کودکان خیابانی یا مادران مبتلا به ایدز و یا مراکز ترک اعتیاد برای معتادان به مشروبات الکلی، با موافقت دولت بوجود آمده. این خود یک بدعت است چون تا بحال حکومت وجود بیماران مبتلا به ایدز و اعتیاد به مشروبات الکلی را نفی می کرد.

مبارزه زنان با وجود مستمر بودن، نا منظم و غالباً بصورت انفرادی است. آنها بخاطر درگیر بودن برای رتق و فتق امور روزانه شان، اکثراً چهره های پیشروی مبارزات خویش را فراموش می کنند: (خانم)نسرین ستوده وکیل دادگستری و(خانم) رخشان بنی اعتماد کارگردان سینما که تحت مراقبت شدید قراردارند و یا(خانم) نرگس محمدی مدافع حقوق بشر که بخاطر « تبلیغات بر ضد حکومت» به ۸ سال زندان محکوم شده.

زن خانه دار ۴۰ ساله ای که نام فرح را برایش برگزیده ایم آهی می کشد و می گوید «ما خوشبخت نیستیم و نمی توانم توضیح بدهم چرا» فضا بطور کلی خوب نیست. کشورمان را دوست داریم ولی چیزی که کمبود داریم بطور خیلی ساده «هوا برای نفس کشیدن» است. در دانشگاه علم و صنعت که پسرش تحصیل می کند، بلند گوها هر روز آیه های قرآن و توصیه و اندرز پخش می کنند. برای دانشجویان چندین هفته بزرگداشت بمناسبت های هفته جنگ، هفته بسیج، هفته شهدا….می گذارند. فرح با خشم می گوید، « اینها مغزشویی است،خسته شدیم!».

خانم محبوبه جاویدپور،از این فضای سوگواری همیشگی گلایه ای ندارد و به آن فکر نمی کند. او بسیجی است. به بیان صحیح تر، عضو نیروی بسیج مقاومت است، که توسط آیت اله خمینی ایجاد شد. این داوطلبان، به عبارتی نیروهای ذخیره ی سپاه پاسداران انقلاب هستند. تعداد آنها را در حال حاضر ۱۰ میلیون تخمین می زنند. موقعیت اجتماعی شان، امتیازات بیشماری مثل بورس های تحصیلی، امکانات استخدامی و ورود به دانشگاهها را به آنها می دهد. مردم از آنها هراس داشته و مورد نفرتشان هستند. طبقات مرفه آنها را حقیر می شمارند.

خانم جاوید پورعضو هیئت امنای مسجد امام رضا در تهران در حالی که چادربلند سیاهش را بطور محکم بدور خود پیچیده با حالتی مصمّم جابجا می شود. این زن ۵۴ ساله و مادر سه فرزند، از بسیجی بودن احساس غرور می کند. او در این مسئولیت « نوعی عملکرد به اسلام » را می بیند. توافق اتمی برایش نا خوشایند نیست ولی دربرابر ایالات متحده (آمریکا) همچنان مشکوک است. بنظر وی آنها به فعالیت های خود برای بی اعتبار کردن جمهوری اسلامی، منتها بصورت مزورانه، ادامه می دهند. می گوید: خوشبختانه ما حالا خوب فهمیده ایم و قادر به مقاومت در برابر اقدامات آمریکا هستیم، وبا اظهار خرسندی ادامه می دهد،« البته رهبر هست! او ما را آماده کرده و راهمان را نشان می دهد».

فرح زن خانه داری که خود را خدا نشناس می خواند، از « مذهبی بودن ظاهری اظهار نگرانی می کند». آثار مهر بر روی پیشانی مردان، که در نتیجه تماس مکرر با زمین آشکار می شود یا برای تظاهر به مقدس نمایی برای خود بوجود می آورند، یا تسبیحی که در دست دارند، تمام اینها او را رنج می دهد. می گوید: « در جامعه ی بیمار ما حفظ ظاهر و تزویر و دوروئی مسلط است، نمی دانم این وضعیت ما را به کجا می برد».

در تأیید دیدگاه بدبینانه ی وی: شمار وحشتناک اعمال جراحی زیبایی اعمال شده در زنان، بینی ، لبها ، گونه ها، ابروها…… یک دانش آموز دبیرستان برای جشن تولد ۱۸ سالگی اش به عنوان هدیه، عمل جراحی بینی «رینوپلاستی» را از طرف والدینش دریافت می کند. در تهران بینی های شیپوری، صورت های همچون عروسک های باربی با آرایش غلیظ از زیر روسری ها آشکار می شود. عاملی که باعث رواج این پدیده در طی ۵ تا ۱۰ سال در همه ی طبقات اجتماعی شده، توجه افراطی زنان به صورتشان است، چون از آشکار کردن موها و بدنشان منع شده اند.

به امید آنکه وجهه ی کشور به وضع سابق برگردد

در قم، شهر مذهبی ایران، نفس کشیدن راحت تر است چون دقیقاً در کویر قرار دارد. اینجا آلودگی هوا وجود ندارد ولی هوا خشک و در تابستان خفقان آور است. این شهر با یک میلیون نفر جمعیت، در ۱۵۰ کیلومتری جنوب غربی پایتخت، مرکز بزرگترین مدرسه ی علمیه کشورـ جایی که ۵۰۰۰ زن در آن به فراگیری علوم دینی مشغولندـ ، یک مکان زیارتی است. در این شهر حضرت معصومه، خواهر امام رضا هشتمین امام شیعیان، در یک آرامگاه بزرگ مدفون است. روی نمای ساختمانها تصاویر بزرگ آیت اله خمینی یادآور این نکته است که رهبر فقید انقلاب اسلامی سالها در این شهر اقامت داشته است. اینجا از لباسهای رنگارنگ خبری نیست. همه زنها بدون استثنا چادری هستند. اکثراً با موتورسیکلت پشت شوهرانشان ـ با چادرهاشان در باد ـ آمد و شد می کنند.

در حال حاضر در ایران ۸۰۰۰۰ زن آموزش دیده در علوم دینی به ترویج امور مذهبی مشغول هستند. خانم فریبا السوند یک مجتهد ـ بالا ترین مقام در روحانیت شیعه ـ است. او در مرکز مطالعات خانواده و زنان تدریس می کند، دانشجوهای وی هم زن و هم مرد هستند. درآغاز صحبتش می گوید « زنان ایران با زنهای کشورهای عرب تفاوت دارند. ما به آزادی خود خیلی اهمیت می دهیم، این به فرهنگ ایرانی و مذهب شیعه ارتباط دارد ». در مورد اجباری بودن حجاب، از آنجایی که بدون شک با سئوالات فریبنده ی ظاهراً بی غرض آشنائی دارد با لحظه ای سکوت می گوید « یک آیه در قرآن به ما می گوید » حجاب داشته باشید «، این کار ما را محافظت می کند، اگر این اصل اسلام را نادیده بگیریم، اصول دیگری را هم زیرپا خواهیم انداخت».

برای این مادرخانواده ی ۶۰ ساله ی محافظه کار پیش می آید که برای شرکت در کنفرانس های مذهبی به اروپا یا آمریکا مسافرت کند. او در هر یک از انها «نگاه منفی غربیها» را حس کرده و از آن مثل همه ی ایرانی ها رنج می برد. برای او وسایل ارتباط جمعی مسئول این سوء برداشت هستند ، از این در واهمه است که «رفع تحریم ها که آرزوی همه مردم و همچنین رهبر» است، در نهایت موجب تحت سلطه قرار گرفتن ایران شود. متأسف است که « غرب می خواهد در ایران نفوذ داشته باشد ولی عمل متقابل ایران را نمی پذیرد»، و آرزویش این است که خصوصیات کشورش محفوظ بماند، « مذهب ما یک فرهنگ و نوعی دستور زندگی به ما ارائه می دهد. آزادی می باید در کادر دستورات قرآن قرار داشته باشد».

خانم زهرا امین مجد که جوان تر ولی به همان اندازه معتقد به اصول است، نیز فارغ التحصیل حقوق اسلامی است و در قم تدریس می کند. خنده رو و ظاهری طبیعی دارد. او فکر می کند « مسیحیت و اسلام وجوه مشترک بسیاری دارند» و تأسف می خورد از این که در غرب « نگاهی چنین منفی به اسلام و بخصوص در رابطه با زنان دارند»، و چیزی که بیش از همه نگرانش می کند، « روابط جنسی آزاد از نوع غرب است که ایرانیان دررؤیای آن هستند » وچنین نتیجه گیری می کند « بجای انتظار معجزه داشتن از رفع تحریم ها بهتر آنست که بیشتر کار کنیم ».

برای خانم ساناز امینی گر چه بازگشت ایران در صحنه ی بین المللی خوشحال کننده است، یک آرزوی ویژه دارد وآن این که «تصویری که از ایران در اذهان بوجود آمده تغییر کند و ارزش های از دست رفته اش در نهایت ترمیم شود». با شلوار جین، کفش های پاشنه بلند و شال لطیف،او یک نمونه ی موفقیت در جامعه است. وی بیش از ۲۰ اثر در باره آشپزی و فرهنگ ایران نوشته، یک مرکز آموزش هنر پذیرایی ( Culinary Club) دایر کرده و مجله ی ساناز سانیا را که بالا ترین رده فروش مجلات آشپزی را دارد منتشرمی کند. رفع تحریم ها چشم اندازهای بیشماری را برایش نوید می دهد. می خواهد ایران را به « یک قطب آشپزی شیک و آلامد » تبدیل کند.

هیچ چیز نمی تواند مانع یک مدیر دیگر خانم فرانک عسکری شود. در ژوئن ۲۰۱۳ هنگامی که وی در لندن بسر می برد، پیام رئس جمهور آقای حسن روحانی را شنید که می گفت « به ایران بیائید». دو ماه پس از آن وی به ایران مراجعت می کند و شرکت تو ایران (To Iran) یک شرکت خدماتی توریسم برای مدیران اداری و تجاری، را راه اندازی می کند. هم زمان با آن سایت اینترنتی که همه اطلاعات موجود در باره ۵۰ شهر ایران را در بر می گیرد تأسیس می کند، چیزی که نوعی راهنمای آنلاین است و بلافاصله مورد استقبال قرار می گیرد.

عمده ترین خطر برای رژیم

از هنگام توافق اتمی ۱۴ ژوئیه، پیش خرید های To Iran هر دو ماه دو برابر شده. مشتریان آن اغلب اروپائی هستند، چیزی که برای خانم عسکری اولویت دارد این است که مبادلات بانکی بین ایران و کشورهای خارجی که در سالهای اخیر بخاطر تحریم های غرب ممنوع شده بود از سر گرفته شود.منابع مالی To Iran همچون بسیاری از شرکت های ایرانی در دوبی مسدود شده است. « ما با کمبود پول در گردش مواجه هستیم، برای خروج از این بن بست مجبور به انجام بده بستان هستیم، ولی این روش نمی تواند تداوم داشته باشد، آزاد کردن منابع مالی و امکان سرمایه گذاری برای ما یک ضرورت است ».

خانم شهین دخت ملاوردی که به صراحت لهجه معروف است از ملاقات با روزنامه نگاران هراسی ندارد، ولی آن روز بطور خاص از زبان کنایه و اشاره استفاده می کند، باید گفت که شرایط برای او دشوار است چون این حقوقدان ۵۰ ساله، ۲ سال قبل به سمت معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده منصوب شده است و بنا براین احتیاط می کند. می گوید « زنان بیشتری می باید به مجلس راه پیدا کنند » یا « ما باید زنان را در همه جوانب حکومت دخالت دهیم »، بدون یک کلمه پس و پیش. بین نزدیک بودن انتخابات مجلس در ۲۶ فوریه و رفع تحریم ها و بحران آغاز شده با عربستان سعودی، وی نمی تواند اجازه ی کمترین انحرافی را بخود بدهد، چیزی که قابل درک است. از آنجائی که او بعنوان کسی که به اصلاح طلبان نزدیک است شناخته می شود، مورد نفرت محافظه کاران افراطی می باشد. الثارات یکی از روزنامه های منتسب به آنها از ماه ژانویه توقیف شده است، این روزنامه افراطی از دو ماه قبل بی وقفه به فحاشی نسبت به خانم ملاوردی می پرداخت و او را بخصوص به سهل انگاری در رابطه با پوشش خانمها و بویژه نزدیکی با مخالفان دین ( توهینی معادل فحشاء ) متهم می کرد.

آیا زنان یک پشتوانه برای ایران بشمار می روند؟ بدون شک. یک فرد دانشگاهی که نمی خواهد نامش فاش شود اطمینان می دهد « رژیم از زنان هراس دارد، زنان برای قدرت بزرگترین خطر محسوب می شوند و نمی داند چه رفتاری با آنها داشته باشد، چگونه با آنها مبارزه کند و مانع گشایش بدون وقفه ی شکاف های جدید شود…»، و مسأله حجاب بدون اهمیت عمده ی بنیادی یک اصل بشمار می رود. همان استدلال علمای مذهبی قم که می گویند « اگر آنرا از دست بدهیم بقیه را هم از دست خواهیم داد».

۱ ـ آقای محمود احمدی نژاد، محافظه کار، رئیس جمهوری اسلامی ایران از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۳

۲ ـ فریبا هشترودی نویسنده ی بخصوص: ایران رودهای خون ( Iran , les rives du sang Seuil. coll points Paris 2001 ) و Seuil 2008‘Iran ‘A mon retour d

تصاویر همراه این متن از نیوشا توکلیان است. نیوشا توکلیان: کتایون خسرو یار، مربی کارآمد تیم ملی فوتبال زیر ۱۴ سال ( ۲۰۱۵ )

تصاویر صفحات ۱۲ و ۱۳ از سری Listen 2011 است که خواننده های حرفه ای زن را که حق اجرای عمومی ندارند به نمایش می گذارد « ممنوع کردن خوانندگی زنان، ایجاد عدم تعادل در جامعه است، پروژه «شنیدن» بگوش رساندن صدای زنانی است که مجبور به سکوت شده اند »

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک کشور زنگ زده

با به زانو درآمدن کشور بدنبال ۱۲ سال تحریم های بین المللی، اختلاس های هنگفت و همچنین جدیداً کاهش بهای نفت در بازارهای بین المللی، مردم ایران تاب تحملشان را از دست داده اند، تا جائی که محدود شدن آزادی های فردی و حقوق انسانی، کشتار بدون وقفه ی محکومین به اعدام ( طبق آ مار سازمان عفو بین الملل، ۸۳۰ مورد اعدام از ژانویه تا دسامبر ۲۰۱۵ )، ممنوعیت روزنامه ها و تحت کنترل در آوردن همه ی تشکیلات را تا حدودی بفراموشی می سپارند. اولویت از نظر آنها بهبود وضعیت اقتصادی است.

طبق آمار رسمی میزان بیکاری ۱۹ در صد است، ولی در حقیقت حداقل به۳۰ در صد می رسد. پس از یک دوره رشد منفی در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ (منهای ۷ در صد و سپس منهای ۲ درصد )، بهبود ناشی از انتخاب آقای حسن روحانی به ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۳ رشد معادل ۳ در صد را در سال ۲۰۱۵ بدنبال داشت.

با رفع تدریجی تحریم ها می توان به رشدی در حدود ۳ در صد برای سال ۲۰۱۶ امیدوار بود. با وجود این، بهبود اوضاع می تواند دشوارتر از آنچه پیش بینی شده باشد. می باید شبکه های اجرائی باز سازی شوند، ذخیره های بلوکه شده آزاد شده و سیستم بانکی باز سازی شود و بطور خلاصه کشوری زنگ زده دو باره به راه بیفتد. نکته دیگر این است که می باید اقتصاد را متحول کرد. در حال حاضر نفت ۵۰ در صد بودجه و ۸۰ در صد صادرات کشور را در بر می گیرد.

از آنجائي که بسیاری از دست اندر کاران اداره ی مملکت از تحریم های بین المللی سود برده اند و سعی در حفظ امتیازاتشان خواهند داشت، نیل به این اهداف دشوارتر خواهد بود. آنها از طریق واسطه گری در واردات و شبکه های قاچاق، بازار سیاه ارز و ساختمان سازی ثروت های هنگفتی بدست آورده اند. جامعه ی امروز ایران از سرعتی چندگانه برخوردار است، طبقه ی متوسط که شدیداً تضعیف شده، در بین ۱۰ درصد افراد فوق العاده ثروتمند، و توده های فقیر قرار گرفته است.

سعید لیلاز، اقتصاددان نزدیک به طیف اصلاح طلبان، که در دانشگاه تهران تدریس می کند، می گوید: « درآمد ۷۰ در صد از مردم در ده سال گذشته بطور محسوسی کم شده، چیزی که کاهش ۲۶ در صدی مصرف مواد غذائی را بدنبال داشته، مصرف شیر حتی به ۵۰ در صد رسیده است ». تورم پس از یک سیر صعودی کمی کاهش یافته، ولی هنوز هم برای خرید مایحتاج خود می باید با کیسه های پر از ریال جابجا شد.

فضای خوش بینی که در فردای توافق اتمی در جامعه بوجود آمد کمی فرو نشسته است. در در اتاق بازرگانی تهران یادآوری می کنند « اگر چه هیأت های نمایندگی خارجی پشت سر هم به ایران می آیند، ولی در حال حاضر بخصوص در مرحله ی مذاکره هستیم ». در عین حال در فضاهای عمومی از خارجی ها با آغوش باز با « خوش امد گوئی »، شادمانه استقبال می شود.

در رأس قدرت تنش ملموس است، آیت اله علی خامنه ای رهبر انقلاب، از هر فرصتی استفاده می کند تا به آقای روحانی رئیس جمهور تذکر دهد که برداشته شدن تحریم ها به معنای فضای باز سیاسی نیست. او از سوی یک جمعیت فوق العاده محافظه کار موصوف به «دلواپسان » که بدون وقفه اظهار وجود می کنند، حمایت می شود.

در چنین شرایطی ۲۶ فوریه انتخابات دوگانه ای که می تواند مسیر سیاست ایران را تغییر دهد، برگزار می شود: انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری. اعضای مجلس خبرگان که برای مدت ۸ سال انتخاب می شوند، وظیفه ی مشاوره با ولی فقیه و پس از فوت وی انتخاب جانشینی برای او را بعهده دارند. وضعیت سلامتی آیت اله خامنه ای ۷۶ ساله ناپایدار است.

اصلاح طلبان میانه رو امیدوارند کرسی هایی کسب کنند. اگر شرکت نکردن در انتخابات در سطح بالائی نباشد می توانند امتیازات محدودی بدست بیاورند. شورای نگهبان ( تحت فرمان رهبر انقلاب ) حق اظهار نظر در مورد کاندیداها را دارد. علی واعظ یادآوری می کند « در انتخابات قبلی، شورای نگهبان صلاحیت ۶۰ در صد از کاندیداهای مجلس خبرگان را تأیید نکرد. در بعضی از استانها تعداد کاندیداهای تأیید شده معادل کرسی های تعیین شده بود ».

از دیدگاه این کارشناس گروه بین المللی کریزیس « International Crisis Group » ترکیب مجلس شورای اسلامی تغییر عمده ای نخواهد داشت.می توان ترکیبی از یک اکثریت محافظه کار میانه رو با حضور نسبتاً وسیع میانه روها، و یک اقلیت محافظه کار افراطی و گروه کوچکی از اصلاح طلبان را پیش بینی کرد. به همان ترتیب برای مجلس خبرگان رهبری. شورای نگهبان مواظب خواهد بود که گرایش اقلیت رفسنجانی (۱) بطور محسوس گسترش نداشته باشد.

بحران بوجود آمده در روابط با عربستان سعودی بدنبال اعدام یک روحانی شیعه ـ نیمر النیمرـ در تاریخ ۲ ژانویه توسط این کشور، نباید تأثیری در روند این انتخابات داشته باشد. بر عکس اشغال سفارت عربستان در تهران در همان شب، موجب نگرانی مردم شد. نگرانی که توسط اکثر ایرانیانی که مورد سؤال قرار می گیرند بیان می شود اینست که دوباره مورد سوء ظن جامعه ی جهانی، بخصوص غرب قرار گرفته و به عنوان مذهبیون افراطی مورد قضاوت قرار گیرند. آنها که به گذشته، تمدن و فرهنگ خود می بالند و خود را برتر از کشورهای خلیج (فارس)، عرب و سنی مذهب می دانند، در جامعه ای که دچار دگردیسی شده احساس بیگانگی می کنند. تشکیلات « دولت اسلامی » آنها را به وحشت می اندازد، با وجود این بسیاری از آنها به دخالت فعال کشورشان در سوریه بدبین هستند. اگر امتیازی برای رژیم قائل باشند اینست که ایران تبدیل به « جزیره ی ثبات » شده است.

۱ـ آیت اله هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور از ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۷.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از لوموند دیپلماتیک

http://ir.mondediplo.com/article2474.html


مدرسه‌ی دوشیزگان کجاست

$
0
0

۹ اسفند ۱۳۹۴

madrese-doshizaganمدرسه‌ی دوشیزگان کجاست

عمر نخستین مدرسه‌ی دخترانه‌ی تهران چهار روز بیشتر نبود

فاطمه علی‌اصغر

صد و نه سال از آن روزگار می‌گذرد؛ تصویر مکان‌ها اینجا، در میدان محمدیه، در هم ریخته. از بازارچه‌ی حاج‌محمدمحسن نشانی نیست. همان‌جایی که نخستین مدرسه‌ی دخترانه‌ی تهران بنا شد. «شما مدرسه‌ای به نام دوشیزگان این حوالی می‌شناسید؟» رهگذران بی‌خبرند. «خانه‌ی بی‌بی استرآبادی چطور؟» حرکت پاها تندتر می‌شود. مغازه‌دارها سر تکان می‌دهند: «نمی‌شناسم»، «نمی‌دانم». قدیمی‌تر‌ها مرده‌اند. خاطره‌ی آن روزها از هم پاشیده. خاطره‌ی مدرسه‌ای که در وصفش آمده: «حیاطی بزرگ دارد و اتاق‌های متعدد با تمام لوازمات مدرسه‌. از برای افتتاح این مدرسه پنج معلمه تعیین شده است که هر کدام یک درس می‌دهند از قبیل نخست نامه، مشق قلم، تاریخ ایران، قرائت، کتاب طباخی، قانون، مذهب، جغرافیا، علم حساب. بر حسب قوه‌ی هر دختر و خانمی این علوم تدریس می‌شود. به‌علاوه اتاقی هم معین شده که در آنجا هنرهای یدی، از قبیل کاموادوزی، زری‌دوزی، خامه‌دوزی، خیاطی و غیره تعلیم می‌شود. تمام معلمان از طایفه‌ی اناثیه هستند و به غیر از یک پیرمرد قاپوچی مردی در این مدرسه نخواهد بود. اتاق ابتدایی ماهی پانزده قران، اتاق علمی ماهی ۲۵ قران. به فقرا تخفیف داده می‌شود. هر دو نفر شاگرد یک نفر مجاناً قبول می‌شود. امید است که در وطن عزیز ما هزاران از این مدارس افتتاح شود.»(۱)

صدای رفت و آمد زنان و مردان در آستانه دروازه‌ی محمدیه در هم می‌پیچد. از دروازه‌ی ناصرالدین شاهی، تنها نشان از سر در این یکی باقی مانده. گویی هیچ‌گاه مدرسه‌ی دوشیزگان اینجا نبوده است. مدرسه‌ای که کلاس‌بندی‌اش را از روی کلاس‌های قزاقخانه، که پسر بی‌بی می‌رفت، چیده بودند؛ یعنی «شکل دو ردیف میز و نیمکت مقابل آن در دو طرف اتاق و در مقابل قسمت بالای اتاق میز معلم و صندلی پشت میز را به‌طوری‌که روبه‌روی بچه‌ها باشد.»(۲) و یک نقشه‌ی جغرافیا هم به دیوارش زده بودند.

با اینکه تکه کاشی‌های آبی به‌جامانده بر سر در دروازه‌ی محمدیه هنوز خاطره‌ها را می‌برد به آن روزگار؛ «افسوس که شکل شهر زودتر از قلب فانی تغییر می‌کند.»(۳) دیگر کمتر کسی حتی یاد دارد از آن زمان که میدان محمدیه نامش «قاپوق»(۴) بود و تپه‌ای خاکی در میانه‌ی آن درست کرده بودند و روی آن ستون گرد آجری کوتاهی بنا؛ روی این ستون را هم قاپوق گذاشته بودند و مجرمان را سر می‌بریدند، مردم هم در پای آن اجتماع می‌کردند؛ عملی که بعد از مشروطیت وحشیانه دانستند و به جایش تختگاهی برای دیوار دار ساختند و تیرک چوبی و طناب دار رویش نصب کردند و آنجا شد میدان اعدام. حالا دیگر در این میدان دار وجود ندارد؛ اعدام جاهایی دیگر با جرثقیل انجام می‌شود. از قلب میدان محمدیه مترو بیرون زده است اما راهی که بنیانگذاران مدرسه‌ی دخترانه در تهران گذاشتند، به‌رغم نیم قرن فاصله با مدارس پسرانه، هنوز ادامه دارد، آنها در آن زمان به این باور رسیده بودند: «انواع و اقسام از خواص و عوام زن و مرد خوب و بد هر دو می‌باشند، صفات حمیده و رذیله از همه قسم مشاهده می‌شود. اگر باید تربیت بشوند باید همه را بنمایند. و تربیت هم موقوف به تمام قوانین تمدن و تدین ملیه و دولتیه و شرعیه و عرفیه کشوریه و لشکریه می‌باشد.»(۵)

سرنوشت شوم میرزاحسن

«هنگامی که مجلس را به توپ بسته بودند، یکی از روحانیون در شاهزاده عبدالعظیم بر سر منبر رفت و فریاد زد: وا شریعتا که مملکت مشروطه شد. روزی هم فریاد زد: بر آن مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است و مردم زار زار گریستند.»(۶)

سال ۱۲۸۵ خورشیدی بود. نیم قرن و پنج سال از راه‌اندازیدارالفنون، نخستین مدرسه‌ی پسرانه، در خیابان ناصریه (ناصرخسرو) می‌گذشت؛ مدرسه‌ای که بانی آن گشایشش را ندید و در حمام فین کاشان رگش را زدند و بیست سال هم از آن روزی می‌گذشت که میرزا حسن تبریزی‌، رشدیه، به تهران آمد و مدرسه‌ای پسرانه را در دروازه قزوین، باغ کربلایی عباسعلی (باغ انگوری)، بنا کرد. سرنوشت شوم میرزا حسن هم کم از امیرکبیر نداشت. او را هم یک بار ترور کردند که به انجام نرسید و چندین بار تکفیر. به او فحاشی کردند، نفی بلد کردند. با اینکه وصیت کرده بود: «مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود.»(۷) هرگز روحش را شاد نکردند. این مرد انقلابی را جایی دفن کردند که کس نشناسد و مدرسه‌ای نباشد.

دیگر زمان آن رسیده بود که تب‌وتاب مشروطه‌خواهی زنان را هم به جنبش وادارد. طوبی آزموده قدم به این راه پرخطر گذاشت و مدرسه‌ی پرورش را بنیان نهاد اما به چهار روز نکشیده، مأموران دولت ریختند و با فحاشی مدرسه را بستند. سه سال بعد، بانو بی‌بی استرآبادی دل به دریا زده و این‌همه بی‌عدالتی در قبال زنان ایران را تاب نیاورد، خودش در کودکی با لباس و نام پسرانه به مدرسه‌ی کمالیه در خیابان قوام السلطنه می‌رفت و حالا می‌خواست کاری کند کارستان. او که کتاب «معایب الرجال» را در پاسخ به کتاب «تأدیب ‌النسوان» نوشته بود، مدرسه‌ی دوشیزگان را در دروازه‌ی ورودی تهران آن روزگار، دور از ارگ سلطنتی، در نزدیکی دروازه‌ی محمدیه بازارچه حاجی محمدمحسن در خانه‌ی شخصی خودش راه انداخت. بر پا شدن مدرسه دخترانه همانا و بر پا شدن بلوا همانا.

پس فریاد وا اسفنا بلند شد، آقای سیدعلی شوشتری، یکی از بزرگان محله‌ی محمدیه، ورقه‌ای چاپ کرد با این مضمون که دبستان دوشیزگان را بی‌بی خانم افتتاح کرده، این زن مفاسد دینیه دارد، در منزلش تار می‌زنند و اجتماع هنرمندان است. کار به جایی رسید که «تکفیرنامه‌ی بی‌بی خانم را، دم واگنی اسبی، ورقه‌ای یکشاهی می‌فروختند.»(۸)

سر آخر هم، اوباش را تحریک کردند تا بریزند و مدرسه را غارت کنند. هر چه بی‌بی پیش وزیر معارف وقت مخبرالسلطنه‌ی هدایت رفت و دادخواهی خواست به نتیجه نرسید. همه‌ی این تلاش‌ها در سالی اتفاق افتاد که در چهارده مردادش فرمان مشروطیت امضا شده بود. وزیر معارف سرانجام نتوانست دادخواهی بی‌بی را نادیده بگیرد و برای اینکه مدرسه به کارش ادامه دهد، شرط و شروطی گذاشت. اینکه تابلو مدرسه‌ی دوشیزگان را بردارند و تنها دختر از چهار تا شش سال پذیرفته شود و بزرگ‌ترها را هم از مدرسه اخراج کنند زیرا آقای سیدعلی شوشتری گفته بود: «دوشیزه به معنی باکره است و باکره شهوت‌انگیز!»(۹) پس دختران بالاتر از شش سال را به خانه روانه کردند و هرچه آنها جیغ زدند و داد برآوردند، دادخواهی‌شان به جایی نرسید.

مدرسه‌ی ناموس

در کوچه ناموس در خیابان شاهپور نزدیک میدان حسن‌آباد هم نه نشانی از مدرسه‌ی ناموس هست و نه هیچ مدرسه‌ی دیگری. خانه‌های قدیمی یکی یکی دارند فرومی‌ریزند تا جایشان آپارتمان‌های سیمانی بالا بیاید. «مدرسه‌ی ناموس؟ نشنیدم تا حالا. اما خیلی سال پیش به یکی از کوچه‌های اینجا که الآن اسمش هست «زهره کرمانی» می‌گفتند، ناموس.» مرد مغازه‌دار عینک به چشم زده است و بریده‌ی جراید را به دیوارهای کوچک مغازه‌اش. کوچه‌پس‌کوچه‌های خیابان شاهپور هنوز از مدارس دوران رضاشاه نشان دارد اما از مدرسه‌ی ناموس نه.

در خیابان شاهپور در کوچه‌ی اسدی‌منش، که پیش‌تر نامش البرز بوده، مدرسه‌ی طلیعه قرار دارد. این مدرسه در گذشته هنرستان دخترانه بوده و نامش رضاشاه کبیر. این مدرسه بنایی با معماری دوران پهلوی دارد و درست روبه‌رویش هم مدرسه‌ی غدیر است که در قدیم نامش بوده «محمد قزوینی»؛ مدرسه‌ی قدسیه هم کمی پایین‌تر از آن. مدرسه‌ای که مادر زن آقای بنگاهی محله آنجا درس خوانده و می‌گوید: «بیشتر از هفتاد سال قدمت دارد.» محلی‌ها می‌گویند یک مدرسه دخترانه به نام «مازیار» هم در خانه‌ی زنی به نام محتشم‌السلطنه بر پا بوده که حالا نه تنها مدرسه بلکه خانه و حمام آن هم، که به حمام شازده معروف بوده، شده است آجر و سیمان به تنِ آپارتمان‌های بی‌هویت.

مدرسه‌ی ناموس را طوبی آزموده بنا کرد، با آنکه یک بار بعد از راه‌اندازی مدرسه‌ی پرورش شکست خورده و مورد آماج تهمت و افترا قرار گرفته بود. او دختر مرحوم میرزاحسن خان سرتیپ بود، در چهارده‌سالگی به همسری عبدالحسین میرپنج درآمد، این زن و شوهر فرزندی نداشتند و اختلاف سنی آنها زیاد بود. میرپنج برای مشغول داشتن زن خود، او را به کمک معلمان خصوصی به تحصیل فارسی و عربی و فرانسه تشویق کرد. آزموده در این فرصت توانست زبان و ادبیات فارسی، عربی و فرانسه را خوب فرا بگیرد.

طوبی فراز و نشیب‌هایی مدرسه‌ی دوشیزگان و بی‌بی خانم را دیده و سخت هوشیار و مصمم شده و خوب درک کرده بود که مخالفت‌خوانی‌ها و مانع‌تراشی‌هایی که گاه دانسته و گاه نادانسته مدرسه‌ی دوشیزگان را به تعطیلی کشاند، سد مهیبی است که مدرسه‌ی ناموس را باید از آنها دور سازد. طوبی که به دفع حمله‌های دشمنان مصمم بود، به فکر یاری جستن از علما و روحانیون نواندیش افتاد. به کمک دو تن از شاگردان خویش، عبارات و کلمات قصار بزرگان دین را برای توجه هرچه بیشتر مردم بر دیوارهای مدرسه نصب می‌کرد. درعین‌حال می‌کوشید، با یاری گرفتن از روضه‌خوان‌ها و مبلّغان و برپایی جلسات روضه‌خوانی در محیط مدرسه، تبلیغات مغرضانه‌ی سنت‌گرایان را خنثی کند.

چرا از این مدرسه نشانی نیست؛ با اینکه سالیان دراز دوام آورده و حتی در ۱۲۹۳ خورشیدی، شش سال پیش از کودتای رضاشاه، به شش باب رسیده و توانسته سه هزار و چهارصد و هفتاد و چهار دختر را آموزش دهد؟ حالا چگونه می‌توان درک کرد حال و روز نخستین زنانی را که در ۱۳۰۷ خورشیدی از این مدرسه فارغ التحصیل شدند؟ یعنی توران آزموده، فخر عظمی ارغنون، بی‌بی خانم خلوتی، گیلان خانم، فرخنده خانم و مهرانور سمیعی.

در راه به ثمر رسیدن این مدرسه، که دیگر نیست، چه دردها کشیده شده. بانو آزموده در گور خفته و همه‌ی مردانی که او را یاری رساندند؛ مردانی چون سیدجواد خان سرتیپ، نصیرالدوله و ادیب‌الدوله و بیش از همه میرزا حسن رشدیه. بانو آزموده به پاس جبران کمک‌ها و هدایت‌های میرزاحسن رشدیه به او در نظام‌نامه‌ی مدرسه مقرر داشته بود که همیشه، و تا هر زمان که مدرسه‌ی ناموس پابرجاست، یکی از دختران خاندانِ رشدیه می‌تواند در آن تدریس کند.

مدرسه‌ی مخدرات اسلامی

برای اهالی پامنار نام «دره المعالی» بیگانه است؛ محله‌ی عرب‌ها، كوچه‌ی صدراعظم نوري، مدرسه‌ی مخدرات اسلامی را از یاد برده؛ مدرسه‌ای که در تاریخ به نام نخستین دبیرستان دخترانه ثبت شده. دختر سيدعلي شمس‌المعالي، طبيب مخصوص ناصرالدين شاه قاجار، این دبیرستان را در ۱۲۹۲ خورشیدی در پامنار بنا کرد. «دره المعالی نامش چون بی‌بی استرآبادی و طوبی آزموده چندان پرآوازه نیست»(۹) اما او و دخترانش نقش مهمی در تاریخ آموزش ایران به عهده داشتند.

نقل می‌کنند که دره‌المعالی معلمان مدرسه را از بين بستگان و خويشاوندان خود كه از زنان روشنفكر آن عهد بودند، برگزيده و حقوق گزاف دبيراني را چون موسيو احمدخان، موسيو عليخان، و فاضل اعمي، كه به‌ترتیب زبان فرانسه، رياضيات، و فقه عربي درس می‌دادند، از ثروت شخصي خود داده. او شاگردانش را بدون شهریه می‌پذیرفت. زنی آزادی‌خواه بود که در دوران استبداد صغیر، همراه ديگر زنان روشنفكر، گام‌هايي استوار برای بيداري و احقاق حقوق آنان برداشت. برای او ساختن و تلاش در راه آموزش و آزادی تمامی نداشت، برای همین در ۱۳۰۲ خورشیدی، مدرسه‌ی دخترانه‌ی ديگري به نام «دره المدارس» در كوچه‌ی ناظم الدوله، پشت مسجد سپهسالار، تأسيس كرد كه بعدها به «آزرم» تغيير نام يافت و دخترانش، شمس‌الضحي و شمس‌النهار، آن را اداره می‌کردند.

دره‌المعالی بعد از انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ میلادی وارد مبارزات سياسي شد و به اين قرارداد، كه ايران را زير نفوذ بيگانگان قرار مي‌داد، اعتراض كرد. او اجتماعاتي از زنان ترتيب داد و آنها را تشويق به تحريم اجناس اروپايي كرد. حتي وكلا را با تهديد به مبارزه و مخالفت با اين قرارداد فراخواند.

بنیانی که این زنان به پا کرده‌اند طی سالیان سال بعد ادامه پیدا کرد، زنانی چون صدیقه دولت‌آبادی، مهرتاج رخشان، باجی خانم، خانم نواب سمیعی، منیره خانم، گلین خانم موافق، شمس‌الملوک جواهرکلام، فخرالملوک، خانم دکتر ایوب، و ملاباجی. حالا در کوچه‌پس‌کوچه‌های نه تنها تهران بزرگ که در بسیاری از شهرهای ایران مدرسه‌ی دخترانه بر پا شده است و روی کیوسک‌ها، روزنامه‌هایی با این تیتر هم به چشم می‌خورد: «آمار زنان تحصیلکرده از مردان پیشی گرفت.»(۱۰)

*عکس اول: مدرسه‌ی غدیر که در قدیم نامش «محمد قزوینی» بود

منابع:

اعلان روزنامه‌ی شکوفه

افضل وزیری، خدیجه، کتاب زنان پیشگام ایرانی، مطالعات زنان، ۱۳۸۵، صفحه‌ی ۲۵

شارل پی‌یر بودلر، شاعر و نویسنده فرانسوی

تَخته‌بَند یا قاپوق: وسیله‌ای بود در قدیم که برای تنبیه و شکنجه یا ثابت نگه داشتن فرد قبل از سر بریدن به کار برده می‌شد.

استرآبادی، بی‌بی، معایب الرجال

افضل وزیری، خدیجه، کتاب زنان پیشگام ایرانی، مطالعات زنان، ۱۳۸۵، صفحه‌ی ۲۷

رشدیه، فخرالدین، زندگینامه‌ی پیر معارف رشدیه- بنیانگذار فرهنگ نوین، انتشارات هیرمند، ۱۳۷۰، صفحه‌ی ۲۳۷

افضل وزیری، خدیجه، کتاب زنان پیشگام ایرانی، مطالعات زنان، ۱۳۸۵، صفحه‌ی ۲۷

مصاحبه با الهام ملک‌زاده، پژوهشگر تاریخ

روزنامه‌ی همشهری

ــــــــــــــــــــــ

برگرفته از «شبکه آفتاب»

http://www.aftabnetdaily.com/


مشاغل عجیب، از شاهد طلاق تا دادزن پاساژ

$
0
0

2mسر و شکل زندگی و نیازهای مردم جامعه تغییر کرده و به دنبالش، تغییرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ عمیقی رخ داده که یک نمونه اش پدید آمدن مشاغل عجیب است.
مشاغل عجیب، از شاهد طلاق تا دادزن پاساژ
به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه خراسان نوشت: دور و بر ما پر از چیزهایی است که دیده نمی شود! نه این که نامرئی باشد، بلکه به چشمِ ما نمی آید. از وجود نعمت هایی مثل اکسیژنی که نفس می کشیم و سلامتی و امنیتی که کمتر شکرگزارش هستیم تا حضور ارزشمند نزدیکان و عزیزانمان، همین طور برخی پدیده های اجتماعی یا حتی برخی مشاغل! شغل هایی که خیلی وقت ها جلوی چشممان هستند و مستقیم و غیرمستقیم درباره شان شنیده ایم اما شاید از فرطِ تکرار و سادگی، هیچ وقت به چشممان نیامده اند یا حتی اگر راجع بهشان کنجکاو بوده ایم، صاحبان آن مشاغل راضی به توضیح و گفت و گو نشده اند.

شغل هایی که به طور معمول از نظر ما نه در دسته مشاغلِ رایج و متعارف قرار می گیرند، نه در دسته مشاغل کاذب. نه آنچنان رنگی و فانتزی هستند و نه خیلی دشوار و خشن. شغل هایی که بیش از همه چیز، حداقل در برخورد اول عجیب اند! یعنی وقتی می بینی و می شنوی که کسانی از این راه کسب درآمد و امرار معاش می کنند، جـا می خوری. مشاغلی که بیشترشان حاصلِ تحولات اجتماعی کشورمان در دهه های اخیر و تغییر سبک زندگی مردم جامعه است. قدیم ها کی مردم به «نوبت گیرِبانک» و «گریه کن مراسمِ ترحیم» و «مراقب موقت حیوان خانگی» و «همراهِ بیمار» و «ادمینِ کانال تلگرام» و «پوشش دهنده پلاک در طرح ترافیک» و… نیاز داشتند که کسانی با ارائه این خدمات، مشغول به کار شوند؟ بله. سر و شکل زندگی و نیازهای مردم جامعه تغییر کرده و به دنبالش، تغییرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ عمیقی رخ داده که یک نمونه اش پدید آمدن همین مشاغل عجیب است. اگر شما هم دوست دارید درباره برخی از این مشاغل متفاوت بیشتر بدانید، با ما در این کنجکاوی و جست وجـو همراه شوید.
شغل: شاهد طلاق
هر نیم ساعت: 50 هزار تومان
یکی از آخرین مراحل طلاق، ثبت واقعه طلاق در محضر و دفاتر رسمی ثبت ازدواج و طلاق است. واقعه ای که برای ثبت، علاوه بر مدارکی مثل عقدنامه زوجین، شناسنامه زوجین و حکم طلاق صادره از سوی دادگاه، نیاز به حضور دونفر شاهدِ مرد هم دارد. زوج های متقاضی طلاقِ بسیاری درست در این مرحله و برای پیدا کردن دو شاهد برای حضور در محضر و امضا زدن پای سند طلاق، دچار مشکل می شوند. معمولا خانواده و فامیل طرفین به هزار و یک دلیل مثل نارضایتی یا ترس و اکراه از قدم برداشتن در مسیر جدایی یک زوج، حاضر نیستند شاهد طلاق باشند و اینجاست که وجودِ دو شاهد برای زوجِ خسته و عصبیِ در یک قدمی جدایی، حکم کیمیا را دارد. نیازی که جرقه شکل گرفتن شغلی شده به نام: «شاهد طلاق!» برای گفت و گو با یک شاهد طلاق، مجبور می شویم کلی فیلم بازی کنیم. از یک وکیل می شنویم که با پرس و جو از مغازه های فتوکپی و زیراکسِ رو به روی دادگاه خانواده می شود رد شهود طلاق را گرفت. مغازه دارها پیرمردی عینکی و اورکت پوش را آن سمت خیابان نشانمان می دهند و پیرمرد وقتی می شنود دنبال چه کسی هستیم، زیرلب می گوید: «بروید توی کوچه نانوایی، پلاک فلان»! درِ خاکستری خانه را سهراب خان باز می کند. مردی چهل و چند ساله با موهای جوگندمی و تی شرت سورمه ای که آتش به آتش سیگار روشن می کند و بین پک های عمیق سیگار با نگاهی بی تفاوت می گوید:«باشه میام. برای کی می خواید؟ آخه من فردا سرم شلوغه. توی یه دادگاه داور طلاقم و یه محضرِ دیگه، شاهد طلاق. فقط گفته باشم باید بیایید دنبالم، چون من وسیله ندارم و سختمه تاکسی بگیرم. بابت نیم ساعتی هم که اونجام، 50 هزار تومن می گیرم، نگید نگفتی. زندگی من از این طریق می گذره. یکهو بعد طلاق قاط نزنید و حق الزحمه ما بره رو هوا!» قرار صوری فردا صبح را با سهراب خان می گذاریم و شگفت زده خداحافظی می کنیم.
شغل: مدل آگهی بازرگانی!
هر پروژه: یک و نیم میلیون تومان
هیچ وقت به مردان، زنان و بچه های خوش قیافه، خوش پوش و سرحالِ آگهی های بازرگانی تلویزیون دقت کرده اید؟ همان ها که معمولا در خانه و آشپزخانه های بزرگی که از تمیزی برق می زند، پشت میزی پر از خوراکی های رنگارنگ، مشغول غذا خوردن اند. یا حوله حمام به تن، با دقت مشغول انتخاب شامپوی مناسب موهایشان هستند یا لم داده روی یک صندلی راحتی، در دشتی سبز و کنار استخری بزرگ، رو به دوربین لبخند می زنند و از خدمات الکترونیکِ بانکی که در آن حساب دارند، تعریف و تمجید می کنند! بله خب. این هم یک شغل است. یک شغلِ شیک؛ «مدل آگهی تبلیغاتی!» طرف ما، جوانی 30 ساله و خوش تیپ، یکی از همین مدل هاست. با او سرِ یکی از پروژه هایش آشنا می شویم و بعد از اتمام ساعت طولانی کارش، پای حرف هایش می نشینیم که می گوید: «هشت سال قبل وارد فضای مدلینگ شدم و تا به حال مدل تبلیغاتی برندهای معتبر زیادی بودم. مهم ترین نکتۀ رزومه یه مدل، سابقه همکاری با برندهای مطرح و شناخته شده هست. درآمد یه مدل، ارتباط مستقیم به آشنا بودنِ چهره و فیزیک اون مدل داره. هر چقدر شناخته شده تر باشی، درآمد بیشتری داری. به شخصه برای هر پروژه کمتر از یک میلیون و نیم نمی گیرم. چون متاهلم و زندگی ام از همین طریق می گذره و کمتر از این رقم، ارزش وقت گذاشتن نداره.» او درباره باید و نبایدهای شغلش هم می گوید: «من تمام روزهای سال رژیم غذایی سفت و سختی دارم و هر روز در هر شرایطی باید دو ساعت ورزش کنم و بدوم. خیلی وقت ها مجبورم در فصل تابستون، ساعت ها با لباس زمستونی و میک آپ سنگین باشم و گاهی در فصلِ زمستون با لباس های تابستونی برای عکاس و فیلمبردار ژست می گیرم. ضمن اینکه معمولا ساعت کاری ما نامحدوده. مدام در سفریم و خیلی وقت ها از صبح تا شب، بی وقفه کار می کنیم.»
شغل: همراه بیمار!
هر شب: 80 هزار تومان
مقصد بعدی، یکی از بیمارستان های بزرگ شهر است. جایی که شنیده ایم راننده تاکسی های آن حوالی، یک جورهایی دلال و واسطه خانواده های بیمارانِ بستری در بیمارستان با کسانی هستند که حاضرند به جای خانواده گرفتارِ بیمار، شب یا حتی روز را در بیمارستان بمانند و به کارهای بیمار رسیدگی کنند. به اولین راننده که می گوییم یکی از بستگان در بیمارستان بستری است و خودمان کارمند و گرفتاریم و به دنبال کسی هستیم که شب ها در بیمارستان کنارش باشد، می بردمان پیش مرد جاافتاده ای که به شکلِ کلیشه و تیپیکالی با لُنگ مشغول تمیز کردن شیشه و آینه های سمندش است. آقاماشاءا… کسی است که همراه بیمار سراغ دارد. خیلی حرفه ای از سن و سال بیمار و نوع بیماری و شرایط عمومی بیمار و مدت زمانی که باید در بیمارستان بماند پرس و جو می کند و وقتی با تپق و من و من می گوییم: «بیماری قلبی!» می گوید: «آها! یکی هست که انگِ همراهی با بیمارای قلبیه. یه خانمِ چهل ساله که همسرش سال ها بیماری قلبی داشت و مدت ها بیمارستان بستری بود و فوت کرد. این خانم به خاطر تجربه اش دقیقا می دونه یه مریض بدحال قلبی چی می خواد و چی نمی خواد. مطمئن باشید عین مادرِ خودش، مریضتون رو تر و خشک می کنه، شب تا صبح بالاسرش بیدار می مونه، حواسش به خورد و خوراک و عوض کردنِ سوند و آنژیوکت و تموم شدن سرم هست و حتی از عیادت کننده ها پذیرایی می کنه. فقط یادتون باشه که نرخش شبی 80 هزار تومنه که چون می گید ندارید و وضعتون خوب نیست، می گم 50 بگیره. بسیار هم خانم قابل اعتمادیه. من اصلا برای ضمانت، شناسنامه تموم نیروهامو می گیرم. شناسنامه شون پیش من گرو می مونه تا کارشون رو درست انجام بدن». قرار می شود یک دور بزنیم و برگردیم!
شغل: ارائه دهنده نمونه موادغذایی!
ساعتی 5 هزار تومان
حتما در سوپرمارکت های بزرگ و مراکز خرید با استندهایی که یک میز جمع و جور و یک متصدیِ خوش اخلاق دارند و به شما پیشنهاد تستِ نمونه ای از محصولی را که مشغول تبلیغش هستند می دهند، برخورد داشته اید. مردان و زنانِ سرحالی که به محض اینکه نزدیکشان می شوی، شروع به توضیح ویژگی های مثبت محصولشان می کنند و از شما دعوت می کنند برشی از پنیر، قطعه ای ناگت یا لقمه ای از ماست تولیدی شان را نوش جان کنید. یک جور تبلیغِ چهره به چهره، مستقیم، شیک و تاثیرگذار که جرقه شکل گیری شغل «ارائه دهنده سیمپل» شده است. محسن و رامین، دو دوست هستند که هر دو در فروشگاه های بزرگ، ارائه دهنده نمونه مواد غذایی اند. محسن 21 سال دارد و رامین 17 ساله است و این روزها در دونقطه مختلف شهر، ورودیِ دو سوپرمارکت پررفت و آمد، مشغول تبلیغ یک مدل خامه ویژه هستند. محسن که یک شالِ آبی رنگ با نشانِ شرکت تولید کننده خامه دور گردن دارد، همین طور که میزِ استند را تمیز می کند و نان های تُست را برش می زند و خامه ها را روی برش های نان می مالد، درباره کارشان می گوید: «از شنبه تا چهارشنبه 8 ساعت و دو روزِ آخر هفته 10 ساعت سر این کار هستیم و بابت هر ساعت کار 5 هزار تومان دریافت می کنیم که خب بدک نیست. من و رامین از نیروهای یک تیم تبلیغاتی هستیم و روال کار به این شکله که شرکت، پروژه هر هفته و هر ماهمون رو تعیین می کنه. قبل از شروع به کار هم تولیدکنندگانِ محصول، توضیح مفصلی رو درباره محصولی که قراره تبلیغ بشه به ما می دن و کار شروع می شه. معمولا برخوردِ مردم هم خوبه و از تست نمونه ها استقبال می کنند و اگر بپسندند، می خرند. بد نیست بدونید از قوانین کار ما اینه که در طول هشت یا ده ساعت کار، حق نداریم بشینیم. تمام مدت باید سرپا باشیم و از صندلی خبری نیست!»
شغل: عروسک تن پوش!
ماهانه: 500 هزار تومان
این روزها کمتر ولی یک سال هایی، جلوی ورودیِ هر اسباب بازی فروشی، پیتزایی، شهربازی، مرکز خرید یا مهدکودکی، یکی از این عروسک های تن پوش ایستاده بود که با یک لبخندِ گل و گشاد، برای مردم دست تکان می داد و با بچه ها، عکس یادگاری می انداخت. جـواد را هم جلوی یکی از باغ‌رستوران های حوالی طرقبه می بینیم. جوانی که دو سال است در سرما و گرما، شبی چهار پنج ساعت تن پوشِ باگزبانی، خرگوشِ صورتی و بانمک کارتون های کودکانه را می پوشد و برای جلب توجه و نگاه مشتری به سمت باغ‌رستورانی که جواد را استخدام کرده، می چرخد و می رقصد و دست تکان می دهد و می خندد. یک شغلِ خاص دیگر که جواد بابت انجامش، ماهی 500 هزار تومان دریافت می کند. رقمی که به قول خودش هیچ کدام از چاله چوله های زندگی متاهلی اش را پر نمی کند. وقتی می گویم از کارت برایم بگو، می خندد که: «وای نمی دونید کله این عروسک ها چقدر سنگینه. هرشب گردن درد دارم. هفته های اول که عادت نداشتم، داغون شدم. دیدِ درست و حسابی هم نداره. یهو از همه جا بی خبر می بینی یکی بهت آویزونه؛ نگاه می کنی می بینی یه بچه سمج و خوشحاله که داره دُم لباس رو می کشه! سرما و گرما و مدام سرِ پا ایستادن هم هست ولی خب چاره ای نیس!»
شغل: داد زن پاساژ!
روزی 10 هزار تومان
این روزهای شلوغِ دم عید که مرد و زن و پیر و جوان به دنبالِ خریدهای ریز و درشت شب عید هستند، یکی از مشاغلی که در پیاده روهای مجـاور پاساژها و مراکز خرید بزرگ، حسابی به چشم می آید «داد زنِ پاساژ» است. مردان پرانرژی و جوانی که تراکت تبلیغاتی به دست، با صدای بلند از عابران دعوت می کنند از فلان مغازه در فلان طبقه پاساژ دیدن کنند و از کیفیت و قیمت محصولات، شگفت زده شوند! محمدامین، 13 ساله، یکی از همین دادزن هاست که برای آتلیه عکاسی یکی از بستگان تبلیغ می کند؛ محمدامین محصل است و تعریف می کند که هر روز بعد از مدرسه، 10 ساعت مشغول این کار است و روزی 10 هزار تومان دستمزد می گیرد. مصطفی، 21 ساله هم یکی دیگر از دادزن های ورودی یک پاساژ بزرگ است که تست عطر توزیع می کند و حسابی برای صاحب مغازه عطرفروشیِ داخل پاساژ مایه می گذارد. وقتی درباره کارش می پرسم، می خندد و توضیح می دهد: «6 ساله توی کار عطرم و عطر رو خوب می شناسم. دلم می خواست اوضاعم خوب بود و مغازه خودمو داشتم ولی فعلا چاره ای نیس جز همین کار. متاهلم، یک ساله عقد کردیم و در به در دنبالِ جـور کردن وام ازدواجم تا بتونم دست زنمو بگیرم و بریم خونه خودمون ولی تا الان جور نشده. بابت این کار هم مبلغ مختصری می گیرم و کج دار و مریز می گذرونیم!»
نگاهی ساده به مشاغلی متفاوت
در این پرونده سعی کردیم بدون ارزش گذاری، پای صحبت آدم هایی بنشینیم که مشاغل متفاوتی دارند و درباره کم و کیف شغلشان بیشتر بدانیم. مشاغلی که یا از وجود برخی بی خبریم یا به عنوان شغلی جدی با هدف کسب درآمد نمی شناسیمشان. به طور مثال به شکل معمول، تصور بسیاری از ما درباره مدل های لباس و آگهی ها این است که این تصاویر خارجی است و ما در شهر و کشورمان مدل نداریم یا اگر داریم، شغل و راهی برای کسب درآمد به حساب نمی آید و صرفاً تفریحی است برای بچه پولدارها. یا تصورمان درباره افرادی که تست های معطر توزیع می کنند یا کسانی که جلوی ورودی پاساژها مردم را به دیدن مغازه ها ترغیب می کنند، این است که با مغازه داری طرفیم که احتمالاً سرش خلوت است و ترجیح داده است بیرون مغازه، هوایی تازه کند، غافل از این که آدم هایی برای کسب درآمد گاهی تا 12 ساعت پشت سرهم، مشغول این کار هستند. خیلی وقت ها غرق در فکر و خیالمان هستیم و یک نفر ما را به تست یک خوراکی یا نوشیدن نمونه ای از یک قهوه دعوت می کند و چون حواسمان جمعِ دور و برمان نبوده، مثل برق گرفته ها یا برخورد نامناسبی داریم یا سعی می کنیم طرف مقابل را به کل نادیده بگیریم، انگار همچین آدمی نبوده و نیست و صدایش را هم نشنیده ایم. لبخندهای مصنوعی و حرکات موزون آدم هایی که لباس شخصیت های عروسکی یا کارتونی برتن دارند، دال بر این که الکی خوش هستند نیست. گاهی وقتی با فرزندمان به سمت چنین افرادی می رویم، متاسفانه انگار به سراغ یک اسباب بازی می رویم. در حالی که فرزندمان باید بداند با انسانی مواجه است که کرامت انسانی دارد و در حال زحمت کشیدن برای گذران زندگی است.
برای صاحبان بسیاری از این مشاغل متفاوت مثل همراه بیمار، آن شغل، آخرین راه حل آبرومند و شرافتمندانه پیش روی فرد برای سروسامان دادن حداقلی به زندگی اش محسوب می شود. اما گاهی برخی از ما در برخورد با این مشاغل یادمان می رود که خاص و متفاوت بودن شغل، دلالت بر کاذب بودن آن شغل نیست و نباید کسی را به خاطر شغل متفاوتش، بایکوت کنیم. کما اینکه آن فرد با کسب درآمد از طریق شغل نامتعارفش، می تواند برای بهره بردن از خدمات شغل ما مراجعه کند و شایسته نمی دانیم از موضع بالا به ما نگاه کند. طبیعتاً هر چه درباره یک شغل بهتر و بیشتر بدانیم نوع برخورد ما هم با صاحب آن شغل، واقعی تر و دقیق تر می شود. هر چند بعضی از این مشاغل متفاوت، گاهی واقعاً کاذب هستند مثل شاهد طلاق، اما راجع به همین مصداق هم که به دیده تعجب و ناراحتی به آن می نگریم، نباید فراموش کرد که اگر سیستم عرضه و تقاضا نبود، آن شغل هم شکل نمی گرفت تا ابزار جدایی باشد.


Viewing all 6328 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>