Quantcast
Channel: جهان زن
Viewing all 6328 articles
Browse latest View live

گوهر خیراندیش: گفتند با این پوشش نمی‌توانی جلوی دوربین بروی.آنها ظاهراً می‌ترسیدند مرا نشان بدهند. من بلافاصله گفتم اصلاً جلوی دوربین نمی‌آیم

$
0
0

گوهر خیراندیش هنرپیشهماجرای نرفتن گوهر خیراندیش به تلویزیون

گوهر خیراندیش با اشاره به مشکلات به‌وجود آمده برای حضور عوامل فیلم «نیمه‌شب اتفاق افتاد» در یک برنامه تلویزیونی گفت: برای حضور در تلویزیون به من گفتند نمی‌توانی جلوی دوربین بروی. من بلافاصله گفتم اصلاً جلوی دوربین نمی‌آیم. پوشش من برای آن برنامه دقیقاً مثل پوششم در سریال‌های «کلاه‌پهلوی» و «معمای شاه» بود ولی آنها ظاهراً می‌ترسیدند مرا نشان بدهند.

روزنامه «نوآوران» نوشته است: گوهر خیراندیش در سال ۱۳۳۳ در شیراز متولد شد. از سال ۱۳۴۹ و در دوران دبیرستان فعالیت وی با گروه تئاتر در شیراز آغاز شد و در همین سال بود که با جمشید اسماعیل‌خانی آشنا شد که این آشنایی منجر به ازدواج شد که حاصل این ازدواج یک پسر و دو دختر به نام‌های امید، آزاده و آناهیتا بود. او با همسرش در شیراز به فعالیت تئاتر می‌پرداختند و همچنین کارمند اداره فرهنگ و هنر شیراز بود.

وی در سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران قبول شده و به همراه همسر و فرزندانش به تهران می‌آید. در تهران در کنار درس خواندن به فعالیت تئاتر می‌پردازد و همچنین کارشناس امور هنری ارشاد استان تهران می‌شود. خیراندیش سپس بازی را در سینما، تئاتر و تلویزیون ادامه می‌دهد. او با فیلم «روزهای انتظار» فعالیتش را در سینما آغاز کرد و با فیلم «بانو» خوش درخشید.

گوهر خیراندیش همیشه در نقش‌های متفاوت ظاهر شده است. وی یکی از اساتید ثابت کانون سینماگران جوان است و همچنین سابقه برگزاری کارگاه آموزشی در چند دانشگاه معتبر آمریکا را دارد. وی پیشنهاد بازی را در سریال «دارا و ندار» و فیلم «اخراجی‌ها» را به‌رغم پیشنهاد مالی خوب به جهت نقش‌های ضعیف نپذیرفت. به عقیده وی یکی از رموز ماندگاری یک بازیگر این است که هر نقشی را فقط برای مسائل مالی قبول نکند. وی تاکنون برنده یک سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فیلم فجر برای فیلم «رسم عاشق‌کشی» بوده است و یک دیپلم افتخار و چهار نامزدی سیمرغ هم در کارنامه بازیگری او به چشم می‌خورد. او همچنین برنده سه تندیس زرین جشن خانه سینما شده است.

خیراندیش امسال با فیلم «نیمه‌شب اتفاق افتاد» به کارگردانی تینا پاکروان در جشنواره حضور دارد که در کاخ جشنوار به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت. به بهانه این فیلم با این بازیگر پیش‌کسوت سینمای ایران گفت‌و‌گو کردیم.

خانم خیراندیش حال و هوای جشنواره امسال را چطور ارزیابی می‌کنید؟
حال و هوا و نشاط خوبی برقرار است اما نکاتی هم هستند که کمی آزاردهنده هستند و شیرینی آن را برای مردم و هنرمندان کمتر می‌کنند. یکی از این مسائل این است که فیلم‌هایی با مضامین و فضاهای نزدیک به یکدیگر در یک روز به نمایش درمی‌آیند و امیدوارم برای سال‌های آتی این نکته را درنظر بگیرند و فیلم‌هایی که ژانرهای نزدیک به‌هم دارند و مسائل و معضلات جدی اجتماعی در آنها طرح می‌شود، در یک روز نمایش به نمایش درنیاید. بسیاری که مرا می‌دیدند می‌گفتند فیلم‌هایی که دیدیم بسیار اندوهناک بود و برای فیلم شما دیگر اشکی در چشم‌های ما نمانده است.

به نظر شما در شرایط حاضر سینما باید به کدام سمت و سو برود. آیا کمی در ارتباط با طرح مسائل اجتماعی اشباع نشده‌ایم؟
شرایط فیلم‌های سینمایی ما باید به سمتی حرکت کند که علاوه بر داشتن حرف‌های بنیادین و عمیق برای تماشاگران، مردم‌پسندی را هم فراموش نکند تا شاهد بازگشت سرمایه هم در سینمایمان باشیم. با نگاهی به فیلم‌های سالهای گذشته که با ارزیابی فرهنگی و هنری برای مسائل اجتماعی ساخته شده‌اند شاهد این بودیم که فیلم‌های جدی تا طنز و کمدی به فروش‌های مطلوب رسیده‌اند. اما من فکر نمی کنم از نظر فضای اجتماعی سینمای ما اشباع شده باشد زیرا هنوز تهیه کنندگان می‌ترسند سراغ فیلم‌های تاثیرگذار اجتماعی بروند. می‌ترسند از این‌که معضلات مردم را خسته کند و سرمایه‌شان بازنگردد. به‌نظرم بستگی به شکل پرداختن به یک موضوع اجتماعی دارد. یعنی اهمیت اصلی مربوط به قوت و ضعف فیلم است و نه مضمون آن.

شنیدیم که در شب نمایش فیلمتان، برای ورود به استودیوی برنامه «نقد ۴» مشکلاتی به وجود آمد و از حضور عوامل فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» جلوگیری شد. درباره این اتفاق توضیح می‌دهید؟
اگر کارگزاران در تلویزیون به اصحاب هنر اعتماد نکنند، کلاهشان پسِ معرکه است. واقعاً باعث تأسف است که شبکه‌های ماهواره‌ای برنامه‌هایی در حد عالی در جنبه‌های مختلف به نمایش می‌گذارند. دیشب برای حضور در تلویزیون به من گفتند نمی‌توانی جلوی دوربین بروی. من بلافاصله گفتم اصلاً جلوی دوربین نمی‌آیم. پوشش من برای آن برنامه دقیقاً مثل پوششم در سریال‌های «کلاه‌پهلوی» و «معمای شاه» بود ولی آنها ظاهراً می‌ترسیدند مرا نشان بدهند. من هم گفتم برای این‌که حاشیه‌سازی نشود جلوی دوربین نمی‌روم. چون من نیامدم که تبدیل به یک مسأله و معضل شوم. آمده‌ام اعتماد دوستان و مسئولان را جلب کنم.

واقعاً ماجرا همین بود؟
نمی‌دانم. من بلافاصله از حضور در برنامه آقای افخمی هم انصراف دادم چون اینها نمی‌توانند باور کنند حجاب همان کلاه و پوشش زمستانی است که داشتم. من واقعاً مریض بودم و هوای آلوده تهران من را مریض کرده بود و برای همین چنین پوششی داشتم. من تعجب می‌کنم. باید به زیبایی شناسی بازیگر توجه شود و در همه دنیا به لباس و گریم بازیگران در برنامه‌های تلویزیونی توجه می‌شود اما ظاهراً ما مردم را نمی‌شناسیم. به نظرم کارگردان‌ها و دست‌اندرکاران سینمای ایران با شناختی که از جامعه دارند کارشان را همچنان به خوبی ادامه می‌دهند.

نظرتان درباره کوچ بازیگران به خارج از کشور چیست؟
درباره افرادی که رفته‌اند نمی‌توانم چیزی بگویم اما اتفاقاً برای من پیشنهاد موقعیت بازی در خارج از ایران زیاد بوده است ولی می‌بینم یک تهیه‌کننده اسرائیلی پشت یک فیلم یا سریال است نمی‌توانم و اصلاً نمی‌روم در آن فیلم یا سریال بازی کنم چون فردا به من هم می‌گویند اسرائیلی. اتفاقاً نقشی را هم که به من پیشنهاد شده دوست داشتم ولی نپذیرفتم، چراکه نمی‌خواهم از پیش مردم عزیز ایران بروم. می‌خواهم خودم را حفظ کنم و همچنان برای مردم کشورم هنرمند باشم و در کنار آنها کارم را ادامه دهم.



آزار جنسی کودکان: تابوی آموزش و مراقبت

$
0
0

آزار جنسی1نعیمه دوستدار
«کلاس پنجم بودیم اما خیلی چیزها را می‌فهمیدیم. یک روز که معلم نیامده بود، سرمان را گذاشته بودیم روی میز و پچ‌پچ می‌کردیم. آیدا گفت: «می‌خواهم چیزی بگویم.» رنگش پریده بود. گفت: «پدربزرگم اذیتم می‌کند. می‌خواهد با من تنها باشد و دست بزند به تنم. خیلی پیش می‌آید که با هم تنها باشیم.» آیدا برایم تعریف کرد که پدربزرگش دو سال است با آن‌ها زندگی می‌کند چون پیر شده و مادربزرگش هم مرده. اما بعدازظهرها قبل از اینکه مادرش از سر کار برگردد خانه، می‌آید توی اتاقش و روی او می‌خوابد. آیدا از بوی تن او، از سنگینی و پیری‌اش بدش می‌آید. می‌گفت گاهی شب‌ها کابوس می‌بیند اما نمی‌تواند چیزی بگوید چون در آن صورت پدرش، پدربزرگ را که پدر مادرش است، می‌اندازد بیرون. آیدا درسش خوب نبود. آن سال تجدید هم شد. می‌گفت نمی‌تواند درس بخوند.

داستان آیدا را پریسا تعریف می‌کند که یک زن ۳۵ ساله و مادر یک دختر چهار ساله است. او می‌گوید حالا که خودش مادر شده، با یادآوری این خاطرات نمی‌تواند نسبت به دخترش بی‌تفاوت باشد: «من به همه مشکوکم، حتی به مرد‌های خانواده خودم.»

سوءاستفاده جنسی از کودکان در ایران آمار قابل توجهی دارد و در فضاها و مکان‌های مختلفی اتفاق می‌افتد. بخشی از این سوءاستفاده در محیط خانه، بخشی در اجتماع و حتی در مدرسه است. گزارش‌هایی از وقوع تجاوز و آزار جنسی در مدارس ایران در سال‌های گذشته منتشر شده که از سوی مسئولان یا معلمان مدرسه صورت گرفته است. بر اساس یکی از این گزارش‌ها، ناظم یک مدرسه ابتدایی در غرب تهران به اتهام آزار جنسی ۶ کودک ۸ تا ۱۱ ساله بازداشت شد در حالی که گفته می‌شد تعداد کودکانی که مورد آزار قرار گرفته‌اند بیشتر است. آن زمان، حراست کل آموزش و پرورش به یکی از خانواده‌ها گفته بود که زیاد پیگیر این قضیه نباشد چون «چنین اتفاق‌هایی در آموزش و پرورش می‌افتد.»

تابستان ۹۳ هم در خبری اعلام شد که ۱۴دانش آموز تهرانی مورد آزار و تجاوز جنسی معلم ورزش خود قرار گرفته‌اند.

آزارها اما محدود به مربیان و بزرگ‌ترها نیست، برخی از این آزارها را گروه‌های هم‌مدرسه‌ای بزرگ‌تر انجام می‌دهند. بر اساس آماری که اخیرا در در فصلنامه رفاه اجتماعی، وابسته به دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی منتشر شده، ۱۵ درصد نوجوانان شرکت کننده در این تحقیق اعلام کرده‌اند که «رابطه جنسی اجباری» داشته‌اند.

در این پژوهش «رابطه جنسی اجباری» تعریف نشده و روشن نشده که آیا این نوجوانان به اجبار به رابطه جنسی تن داده‌اند یا کسی را مجبور به رابطه جنسی کرده‌اند.

جاوید سبحانی، از اعضای «انجمن حمایت از حقوق کودکان» هم آماری از آزار جنسی دختران راهنمایی و دبیرستانی در ایران ارائه کرد: «در حال حاضر گزارش‌هایی مبنی بر کودک‌آزاری شده است و ۳۲ درصد دختران راهنمایی و دبیرستان تجربه آزار جنسی را داشته‌اند و به طور کل تاکنون نیمی از جمعیت دختران تجربه آزار جنسی را داشته‌اند که در مکان‌هایی مانند پل هوایی، اتوبوس و به طور کل در فضاهای بی‌دفاع شهری اغلب توسط یک مرد غریبه صورت گرفته است.»

اگر از محدوده خانه و مدرسه بیرون برویم، آماز تجاوز و آزار جنسی کودکان کار بسیار تکان‌دهنده است. گزارش مرکز تحقیقات ایدز بر اساس مطالعه‌‌ای که روی یک هزار کودک کار در تهران انجام شده، نشان می‌دهد که «بیشترین میزان شیوع ایدز در کودکان کار و خیابان بین ۱۰ تا ۱۸سالگی است و بیشترین راه ابتلا در بین این کودکان وجود داشته. تجاوز جنسی هم بین دختران و هم بین پسران بوده است.»

یا نتیجه پژوهش «سنجش رفتارهای پر خطر در کودکان کار و خیابان در ایران» که توسط «سازمان بهزیستی» انجام شده، نشان داده که این کودکان از سنین پایین با روابط جنسی آشنا می‌شوند، به گونه ‌ای که میانگین سن شروع روابط جنسی در دختران،۱۲.۵ و در پسران ۱۳.۷ سالگی است و در مجموع، ٢١ درصد این کودکان رابطه جنسی را تجربه کرده‌اند.

آموزش تنها راه پیشگیری

شاید به دلیل همین آمارها و گزارش‌هاست که اکنون برخی از نهادها از جمله آموزش و پرورش به فکر پیشگیری افتاده‌اند. به عنوان نمونه، مسئول کودکان و نوجوانان اداره کل بهزیستی خراسان شمالی از اجرای طرح پیشگیری از سوء‌استفاده جنسی از کودکان در مدارس با مشارکت اداره کل آموزش و پرورش استان خبر داده است.

ملیحه یغمایی سوءاستفاده جنسی را از مشکلات مهم دانش‌آموزان در سنین بحرانی و نوجوانی عنوان کرده که تاثیرات مخرب و منفی بر رشد روانی و اجتماعی کودکان دارد و به طبقه خاصی از اجتماع اختصاص ندارد.

او گفته: «افسردگی، اختلال در غذا خوردن، مشکلات ارتباطی، انزوا، بروز اختلالات اضطرابی و… در کودکانی که مورد سوء استفاده جنسی قرار می‌گیرند بسیار شایع است.»

در حالی که بخش بزرگی از مشکل آزار جنسی کودکان و نوجوانان به نبود آموزش‌های لازم برای خود کودکان و همچنین خانواده‌ها و مربیان و سایر افرادی که با آن‌ها سر و کار دارند بر می‌گردد، بر اساس این طرح قرار شده که کارگاه‌های آموزشی برای پرسنل اداره کل بهزیستی استان، در استانداری برای مادران شاغل و در اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان شمالی برای اعضای «مجمع زنان فرهیخته» استان برگزار شود.

مهارت خودمراقبتی، شناسایی و آگاهی از خطر، ارتقای توانایی مواجه و مقابله با آزار جنسی مهارتی است که اغلب کودکان ایرانی و خانواده‌های آن‌ها ندارند و صحبت از این مسائل معمولا به دلیل تابوی مسائل جنسی ممنوع است یا آنقدر در ابهام و پوشیده است که بر سردرگمی می‌افزاید.

یک لحظه آزار و یک عمر اثر روانی

آزار جنسی کودکان می‌تواند شامل هرگونه تماس جسمی ناخواسته مثل بوسیدن، نوازش کردن یا لمس اعضای خصوصی بدن و در بالاترین حد، برقراری رابطه جنسی با آن‌ها باشد. کودکان اغلب به دلیل ترس و احساس گناه، از گزارش آزار جنسی خودداری می‌کنند. در برخی موارد هم به دلیل اعتماد بیش از حد به فرد آزارگر رفتار او را آزار به حساب نمی‌آوردند.

امیرحسین تعریف می‌کند: «وقتی کلاس چهارم ابتدایی بودم، با سرویس مدرسه که یک مینی‌بوس بود رفت و آمد می‌کردم. من آخرین نفری بودم که عصرها پیاده می‌شدم. راننده سرویس‌مان که مرد نسبتا جوانی بود، از من می‌خواست که پیش او بنشینم و در آن مدت با من شوخی می‌کرد یا به بدنم دست می‌زد. چندباری هم از مسیر عادی خارج شد و به بهانه خرید یا رفتن به تعمیرگاه مرا به جای خلوتی برد و به من تجاوز کرد. من از این اتفاق‌ها هرگز با کسی حرف نزدم.»

با وجود شیوع چنین رفتارهایی، بسیاری از خانواده‌های ایرانی همچنان از دادن اطلاعات لازم جنسی به بچه‌ها خودداری می‌کنند. سارا، مادر یک دختر ۵ ساله است و وقتی با پرسش درباره آموزش جنسی دخترش مواجه می‌شود، می‌گوید: «من حرف زدن از این موضوعات را لازم نمی‌بینم. چشم و گوشش باز می‌شود. چرا باید بچه را متوجه اندام جنسی‌اش کنم؟ عوضش از او خوب مراقبت می‌کنم.»

این در حالی است که بسیاری از آزارهای جنسی نسبت به کودکان با وجود مراقبت‌های خانواده و بر اثر غفلت‌های کوتاه اتفاق می‌افتد: «دایی‌ جوانی داشتم که در سال‌های کودکی من مدتی با ما زندگی می‌کرد. هر وقت می‌رفتتم دستشویی دنبالم می‌امد و در را در حالی که لخت بودم باز می‌کرد. این کار او فقط چند ثانیه طول می‌کشید و هرگز کسی متوجه نمی‌شد.»

با اینکه کودکان و نوجوانان درباره آزارهایی که در موردشان اتفاق می‌افتد هیچ تقصیری ندارند، این رفتارها اثرات روحی ناخوشایند و گاه جبران‌ناپذیری بر آن‌ها می‌گذارد.

الهام ۲۶ ساله می‌گوید: «وقتی در اوایل نوجوانی بودم، یکی از اعضای فامیل به من و خواهزم تجاوز می‌کرد. چند سال بعد مرد اما من تا همین الان بیمارم. از اینکه یک زنم بیزارم و از رابطه جنسی متنفرم. از همه مردها بدم می‌آید. هرگز نمی‌خواهم ازدواج کنم. خواهرم که ازدواج کرده هم می‌گوید که به اجبار و با اکراه با شوهرش رابطه جنسی دارد. من از پدر خودم هم بدم می‌آید چون شباهت زیادی به آن مرد فامیل‌مان دارد.»


همه زنان مجلس شورای اسلامی: ۷۸ کرسی، ۴۹ زن فرشته قاضی روزنامه‌نگار

$
0
0

زنان در مجلس اسلامیبی بی سی:انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، هفتم اسفندماه برگزار خواهد شد و از زنانی که طی ۹ دوره گذشته به‌عنوان نماینده به این نهاد قانون‌گذاری راه‌یافته‌اند ۲۵ نفر داوطلب حضور در مجلس دهم شده‌اند.

شورای نگهبان تاکنون صلاحیت ۱۰ نماینده فعلی یا سابق زن در مجلس شورای اسلامی را رد کرده و ۱۵ نفر باید با سایر داوطلبان زن و مرد نمایندگی مجلس در ایران رقابت کنند.

در ۹ دوره مجلس شورای اسلامی، زنان موفق به کسب تنها ۷۸ کرسی در مجلس شده اند که ۴۹ زن در ادوار مختلف بر این کرسی‌ها نشسته اند. ۴۹ زن با گرایش‌های مختلف سیاسی و البته سرنوشت‌های متفاوت سیاسی. برخی در دوره‌های بعدی از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدند و امکان ورود به رقابت‌ها را نیافتند، برخی موفق به کسب آرای لازم برای حضور مجدد در مجلس نشدند، برخی زندانی یا از ایران خارج شدند و برخی دیگر اما در تلاش برای راه‌یابی مجدد به نهاد قانون‌گذاری ایران هستند.

در هیچ‌یک از دوره‌های مجلس ایران هیچ نماینده زن از اقلیت‌های دینی و مذهبی حضور نداشته و بیش از ۱۳ نماینده زن از بستگان نزدیک چهره‌های سیاسی و با نفوذ در قدرت سیاسی ایران بوده‌اند.
سه مجلس، دوازده کرسی، پنج زن

در دوره‌های اول، دوم و سوم مجلس شورای اسلامی تنها ۵ نماینده زن بر ۱۲ کرسی نمایندگی مجلس تکیه زدند.

اعظم طالقانی، فرزند آیت‌الله محمود طالقانی و دبیر کل جامعه زنان انقلاب اسلامی که در دوره اول مجلس از حوزه تهران به این نهاد راه یافت داوطلب نمایندگی مجلس دهم است، اما صلاحیت او از سوی هیئت‌های نظارت شورای نگهبان رد شده است. خانم طالقانی در سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۸۸ داوطلب انتخابات ریاست جمهوری شده بود که در هر دو بار صلاحیت او از سوی شورای نگهبان رد شد. او معتقد است که هیچ دلیلی وجود ندارد که یک زن نتواند نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود و منتقد تفسیر شورای نگهبان از واژه رجال در قانون مربوط به انتخابات ریاست جمهوری است. اعظم طالقانی فعال سیاسی اصلاح طلب است و صاحب‌امتیاز و مدیرمسئول نشریه پیام هاجر بود که توقیف شد. او برای انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان هم داوطلب شده بود که تأیید صلاحیت نشد.

عاتقه صدیقی (پوران رجایی) دیگر نماینده اولین دوره مجلس، همسر محمدعلی رجایی، نخست‌وزیر کابینه ابوالحسن بنی‌صدر و دومین رئیس‌جمهور ایران بود. خانم صدیقی در دوره‌های دوم و سوم مجلس هم حضور داشت، اما در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای اسلامی از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد. او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ از حامیان میرحسین موسوی و معتقد بود که از جهت تفکر، بینش و مدیریت، میرحسین موسوی شبیه‌ترین فرد به محمدعلی رجایی است. خانم صدیقی همچنین از منتقدین جدی محمود احمدی‌نژاد بود. او عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان است.

گوهرالشریعه دستغیب دیگر نماینده زن در سه دوره اول، دوم و سوم مجلس شورای اسلامی بود. او برادرزاده سیدعبدالحسین دستغیب شیرازی، مجتهد شیعه است که در سال ۱۳۶۰ ترور و به شهید محراب معروف شد. او همچنین مادر همسر مصطفی معین، وزیر علوم دولت‌های علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی است. خانم دستغیب داوطلب نمایندگی مجلس ششم بود که نتوانست آرای لازم را کسب کند و از راهیابی به مجلس بازماند. اما او در انتخابات مجلس هفتم در اعتراض به رد صلاحیت‌های گسترده اصلاح‌طلبان با انتشار نامه‌ای خطاب به ستاد انتخابات وزارت کشور اعلام انصراف کرد. خانم دستغیب در این نامه نوشته بود: «چون عرصه رقابت عادلانه و آزادانه را تنگ و حتی به نوعی اهانت غیر قابل جبران به ملت مسلمان خداجو و هوشمند ایران می‌بینیم به ناچار کنار رفتن را ترجیح می‌دهم تا شاید دفاع و یا تسکینی باشد برای افرادی که به‌ناحق تهمت بی‌دینی و انگ عدم التزام عملی به اسلام به آنها زده شده است و این دفاع را هم وظیفه شرعی خود می‌دانم».
Image copyright TASNIM
Image caption مرضیه حدیده چی دباغ

مریم بهروزی، عضو حزب جمهوری اسلامی و دبیر کل خانه زینب در دوره‌های اول، دوم، سوم و چهارم مجلس شورای اسلامی حضور داشت. او برای نهمین دوره مجلس هم داوطلب شده بود، اما از سوی هیئت‌های اجرایی با عنوان عدم التزام عملی به ولایت‌فقیه رد صلاحیت شد.

مریم بهروزی بر اساس گزارش سایت تاریخ ایرانی در جریان قطب‌بندی‌ها میان نیروهای انقلاب که بعد از درگیری‌های سال ۶۰ شدت گرفت در طیف راستگرای جمهوری اسلامی و در زمره منتقدان سیاست‌های دولت میرحسین موسوی قرار گرفت. او از جمله ۹۹ نماینده‌ای بود که در دوره دوم نخست‌وزیری میرحسین موسوی به او رأی اعتماد ندادند. خانم بهروزی ۲۹ بهمن سال ۱۳۹۰ به علت ابتلا به بیماری سرطان درگذشت.

مرضیه حدیده چی معروف به طاهره دباغ، نماینده دوره‌های دوم و سوم مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران و دوره پنجم از حوزه انتخابیه همدان بود. او همچنین از بنیان‌گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرمانده سپاه همدان و رئیس زندان‌های زنان تهران و اولین فرمانده سپاه غرب کشور بعد از انقلاب ۵۷ بوده است. او در سال ۱۳۶۷ به اتفاق آیت‌الله جوادی آملی و محمدجواد لاریجانی با میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی دیدار و پیام آیت‌الله خمینی، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی را به او داد. خانم دباغ در حال حاضر از اعضای شورای مرکزی جمعیت زنان انقلاب اسلامی، قائم‌مقام دبیر کل جمعیت زنان جمهوری اسلامی و از اعضای شورای مرکزی جمعیت دفاع از مردم فلسطین است.

در مجلس چهارم اما علاوه بر مریم بهروزی، ۸ نماینده زن دیگر حضور داشتند. فخرالتاج امیرشقاقی و فاطمه همایون مقدم از تبریز که در یک سانحه رانندگی درگذشت، اختر درخشنده از کرمانشاه، قدسیه سیدی علوی از مشهد که در مجلس پنجم هم حضور داشت و نفیسه فیاض بخش، منیره نوبخت، مرضیه وحید دستجردی و پروین سلیحی که از حوزه انتخابی تهران به مجلس راه یافته بودند.

نفیسه فیاض بخش در دوره‌های پنجم و هفتم هم بر کرسی نمایندگی نشست و استاد دانشگاه است، منیره نوبخت که به مجلس پنجم هم راه یافت عضو هیئت مؤسس جامعه زینب، رئیس سازمان زنان انقلاب اسلامی و رئیس شورای فرهنگی اجتماعی زنان است.

پروین سلیحی و مرضیه وحیدی دستجردی اما داوطلب دهمین دوره انتخابات مجلس هم هستند. خانم سلیحی همسر مرتضی لبافی نژاد است از مبارزان قبل از انقلاب ۵۷ که در سال ۵۴ توسط ساواک کشته شد. او در حال حاضر مشاور امور زنان در صداوسیما است.

مرضیه وحید دستجردی که به مجلس پنجم هم راه یافته بود پزشک و استاد دانشگاه و اولین وزیر زن بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی و سومین وزیر زن در تاریخ ایران بوده است. او در سال ۸۸ به‌عنوان وزیر بهداشت کابینه محمود احمدی‌نژاد معرفی و دی‌ماه سال ۹۱ از این سمت عزل شد. خانم دستجردی در حال حاضر با حکم آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، عضو هیئت امنای کمیته امداد امام خمینی است. پدر او پنجمین رئیس جمعیت هلال‌احمر جمهوری اسلامی بود.
رکورددار زنان
Image copyright TASNIM

پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی با ۱۴ نماینده زن رکورددار بیشترین حضور زنان در مجلس است. الهه راستگو، نماینده لار که در حال حاضر عضو شورای شهر تهران است، مرضیه صدیقی از مشهد، نیره اخوان بیطرف و زهرا پیشگاهی فرد از اصفهان، شهربانو امانی از ارومیه و فائزه هاشمی، فاطمه کروبی، سهیلا جلودارزاده و فاطمه رمضان زاده از تهران نمایندگان زن در مجلس پنجم بودند.

زهرا پیشگاهی فرد از اعضای مؤسس و عضو شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه و رئیس سابق مرکز مطالعات زنان دانشگاه تهران است که برای انتخابات دوره دهم ثبت‌نام کرده اما صلاحیت او از سوی هیئت‌های نظارت بر انتخابات رد شده است.

شهربانو امانی دیگر نماینده مجلس پنجم است که داوطلب نمایندگی در مجلس دهم شده و صلاحیت اش از سوی هیئت‌های نظارت رد شده است. او مشاور سازمان محیط‌زیست در امور زنان و خانواده، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی و معاون زنان ستاد ائتلاف اصلاح‌طلبان در انتخابات پیش رو است. خانم امانی در مجلس ششم هم از حوزه ارومیه حضور داشت، اما صلاحیت او در انتخابات دوره هفتم مجلس از سوی شورای نگهبان رد شد. او بهمن ۱۳۸۹ بازداشت و و بعد از دو هفته با قرار وثیقه آزاد شد.

سهیلا جلودار زاده در دو دوره بعدی مجلس یعنی دوره‌های ششم و هفتم نیز حضور داشت و در مجلس ششم برای اولین بار به عنوان یک نماینده زن به عضویت هیئت رئیسه مجلس (منشی) درآمد. او اما در انتخابات مجلس نهم که داوطلب شده بود موفق به کسب آرا و راه‌یابی به مجلس نشد. خانم جلودار زاده در انتخابات مجلس دهم نیز داوطلب نمایندگی است. او عضو خانه کارگر و عضو حزب اسلامی کار، عضو جمعیت زنان جمهوری اسلامی، رئیس اتحادیه زنان کارگر و مسئول تدوین سیاست‌های کلان نظام در مورد خانواده در کمیته بانوان مجمع تشخیص مصلحت نظام است.

نیره اخوان بی‌طرف، عضو جبهه پایداری و همسر حسن کامران، دیگر نماینده اصفهان در مجلس است. او علاوه بر مجلس پنجم، در دوره‌های هفتم و هشتم نیز حضور داشته و در حال حاضر هم نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی است، خانم اخوان بی‌طرف برای انتخابات مجلس دهم هم ثبت‌نام کرده است.
Image copyright TASNIM
Image caption فائزه هاشمی

فائزه هاشمی، رئیس شاخه زنان حزب کارگزاران، مدیرمسئول روزنامه توقیف‌شده زن، عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و رئیس فدراسیون اسلامی ورزش زنان دیگر نماینده مجلس پنجم از حوزه انتخابیه تهران بود. او دختر علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی و عروس آیت‌الله لاهوتی است که در دوران انقلاب برای مدتی فرمانده کمیته و نماینده دور اول مجلس نیز بود.

فائزه هاشمی در انتخابات دور پنجم مجلس رأی دوم را در تهران کسب کرد، اما در انتخابات مجلس ششم موفق به کسب آرا و راه‌یابی به مجلس نشد.

او از مخالفان سرسخت محمود احمدی‌نژاد و از حامیان میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بود و در جریان اعتراضات بعد از انتخابات جنجال برانگیز همان سال چندین بار بازداشت شد. فائزه هاشمی در سال ۱۳۹۰ به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۶ ماه زندان و ۵ سال محرومیت از فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی محکوم شد، خانم هاشمی دوره ۶ ماه حبس خود را در زندان اوین سپری کرد.

فاطمه کروبی، دبیر کل مجمع اسلامی زنان، عضو حزب اعتماد ملی، مدیرمسئول هفته‌نامه ایران دخت، عضو شورای انقلاب فرهنگی اجتماعی زنان و مؤسس جمعیت زنان جمهوری اسلامی است. او نماینده پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی بود و همسر مهدی کروبی، یکی از رهبران جنبش سبز در ایران است. خانم کروبی بهمن ۱۳۷۹ به اتفاق همسرش در حصر خانگی قرار گرفت، اما در حال حاضر امکان رفت و آمد به بیرون منزل مسکونی که مهدی کروبی در آن در حصر خانگی است را دارد. خانم کروبی بارها در نامه‌های سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی و همچنین مراجع تقلید از وضعیت مهدی کروبی و برخوردهایی که با او و فرزندانش شده انتقاد کرده است.
زنان اصلاح‌طلب ششم

الهه کولایی، مهرانگیز مروتی، فاطمه راکعی، فاطمه حقیقت‌جو، وحیده علائی طالقانی، جمیله کدیور، اعظم ناصری پور، اکرم مصوری منش، حمیده عدالت، طاهره رضازاده، و فاطمه خاتمی به همراه سهیلا جلودار زاده و شهربانو امانی، نمایندگان زن در ششمین دوره مجلس بودند.

فاطمه حقیقت‌جو، فعال سیاسی اصلاح‌طلب و پژوهشگر مرکز زنان در سیاست و سیاست‌گذاری دانشگاه هاروارد آمریکا است که در سال ۱۳۸۰ در ایران به ۱۷ ماه زندان محکوم شد. او یکی از نمایندگان مجلس ششم بود که در اعتراض به رد صلاحیت های گسترده نمایندگان اصلاح‌طلب از سوی شورای نگهبان از نمایندگی استعفا داد.

جمیله کدیور دیگر نماینده زن مجلس ششم است که از ایران خارج شد. او همسر عطاالله مهاجرانی، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی و وزیر فرهنگ و ارشاد در دولت سید محمد خاتمی و همچنین خواهر محسن کدیور است. او در سال ۸۳ مشاور عالی مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی و در سال ۸۸ مشاور زنان مهدی کروبی در انتخابات دهم ریاست جمهوری بود.

فاطمه راکعی عضو جبهه مشارکت و فعال سیاسی اصلاح‌طلب است که در حال حاضر عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ایران اسلامی و کاندیدای دهمین دوره مجلس شورای اسلامی است. صلاحیت او اما از سوی هیئت‌های نظارت رد شده است.

صلاحیت چهار نماینده دیگر مجلس ششم هم برای انتخابات مجلس دهم رد شده است. طاهره رضازاده، (همسر ابراهیم اصغرزاده)، حمیده عدالت (عضو هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و عضو جمیعت زنان جمهوری اسلامی)، اکرم مصوری منش (عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ایران اسلامی و رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات زنان) و همچنین مهرانگیز مروتی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب که در مجلس هفتم نیز حضور داشته است.

وحیده علائی طالقانی، فرزند آیت‌الله طالقانی و الهه کولایی دیگر نمایندگان زن مجلس ششم بودند. خانم کولایی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، عضو شورای مرکزی و معاون دبیر کل جبهه مشارکت و عضو شورای هماهنگی مجمع زنان اصلاح‌طلب و همچنین عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ایران اسلامی است.
دگرگونی ترکیب سیاسی زنان

از مجلس هفتم ترکیب زنان نماینده هم از جهت گرایش‌های سیاسی تفاوت زیادی کرد. بیشتر نمایندگان زن در سه دوره هفتم، هشتم و نهم مجلس از طیف اصولگرا بوده‌اند. الهام امین زاده، نماینده مجلس هفتم در حال حاضر معاون حقوقی حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران است. رفعت بیات، دیگر نماینده این مجلس داوطلب انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ شد که صلاحیت او از سوی شورای نگهبان رد شد.

هاجر تحریری نیک صفت، استاد دانشگاه آزاد رشت است که در سال ۱۳۸۹ از سوی فروزنده، معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس دولت نهم به سمت معاون راهبردی منابع انسانی منصوب و بعد از مدتی کنار گذارده شد.
Image copyright shayegh.ir
Image caption عشرت شایق

عشرت شایق، نماینده تبریز در مجلس هفتم بود. او عضو هیئت تحقیق و تفحص از قوه قضائیه بود اما از سوی بازپرس ویژه قضایی به کلاه‌برداری، بازداشت غیرقانونی افراد، غصب عناوین و مناصب دولتی و فروش غیرقانونی اموال دولتی متهم شد. خانم شایق از این اتهامات تبرئه شد.

او عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی است و در سال ۱۳۸۷ به عنوان رئیس مجموعه تاریخی فرهنگی سعدآباد معرفی شد. در سال ۱۳۸۴ هم او مدتی عضو هیئت‌مدیره تیم فوتبال استقلال تهران بود. در حال حاضر دبیر جامعه زینب آذربایجان شرقی است.

عفت شریعتی که در مجلس هفتم از حوزه مشهد حضور داشت به مجلس هشتم نیز راه یافت، اما در انتخابات مجلس نهم موفق به کسب آرا و راه‌یابی به مجلس نشد. او عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری، قائم‌مقام جامعه زینب کل کشور و مشاور بانوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت محمود احمدی‌نژاد بود. خانم شریعتی در حال حاضر مشاور استاندار خراسان در امور بانوان و عضو هیئت‌منصفه مطبوعات تهران است.

فاطمه آجرلو دیگر نماینده زن در مجلس هفتم از بستگان صادق محصولی، وزیر کشور دولت محمود احمدی‌نژاد است. او در دوره هشتم مجلس هم از حوزه کرج حضور داشت. خانم آجرلو از سوی محمود احمدی‌نژاد به عنوان وزیر رفاه و تأمین اجتماعی معرفی شد، اما موفق به کسب رأی اعتماد از مجلس نشد.

فاطمه آلیا و لاله افتخاری (عضو جبهه پایداری) و فاطمه رهبر (عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی) دیگر نمایندگان مجلس هفتم بودند که در دوره‌های هشتم و نهم (فعلی) مجلس هم حضور داشته و دارند. این سه نماینده زن داوطلب نمایندگی مجلس دهم هم هستند.

در مجلس هشتم اما زهره الهیان و طیبه صفایی دو چهره جدید بودند که هر دو در انتخابات نهمین دوره مجلس موفق به کسب آرا و راه‌یابی به مجلس نشدند و در حال حاضر داوطلب نمایندگی مجلس دهم هستند. زهره الهیان، عضو شورای مرکزی جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی است و یکی از گزینه‌های محمود احمدی‌نژاد برای وزارت رفاه و تأمین اجتماعی بود که پیشنهاد او را نپذیرفت.

در مجلس نهم اما ۵ چهره جدید اضافه شدند. مهناز بهمنی از حوزه سراب و مهربان که کاندیدای مجلس دهم است، اما صلاحیت او از سوی هیئت‌های نظارت رد شده. سکینه عمرانی (نماینده سمیرم)، شهلا میرگلو بیات (نماینده ساوه و زرندیه)، حلیمه عالی (نماینده زابل و زهک و هیرمند) و زهره طبیب زاده (نماینده تهران) که صلاحیتشان برای دهمین دوره انتخابات مجلس تأیید شده است. زهره طبیب زاده، عضو جبهه پایداری و از حامیان محمود احمدی‌نژاد است که پیش از نمایندگی مجلس، رئیس مرکز امور زنان و خانواده در نهاد ریاست جمهوری در دولت نهم بود. پس از اعلام خبر گم شدن طرح ملی بررسی اشکال خشونت خانگی علیه زنان، اشرف بروجردی، مشاور امور زنان وزارت کشور در دوره اصلاحات اعلام کرد که این پژوهش در سال ۱۳۸۵ در دولت آقای احمدی‌نژاد و زمان حضور زهره طبیب‌زاده نوری در مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و نماینده کنونی مجلس، به خمیر تبدیل شد.


خصوصی‌سازی آموزش عمومی* سپیده ثقفیان

$
0
0

sepide saghafianما در نظمِ این جهانِ خاکی نفس می‌کشیم. وقتی‌که هوای آن را ظلم فاسد کرده است، وظیفه ماست که برای نفس کشیدن شیشه‌ها را بشکنیم[۱]

بیدارزنی: نوبخت رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی در بهمن سال ۹۳ در گردهمایی اعضای شوراهای آموزش و پرورش عنوان کرد: به هر میزان که آموزش و پرورش بتواند از بخش غیردولتی برای اداره و مدیریت فعالیت‌های خود استفاده کند موفق‌تر خواهد بود. وزیر آموزش و پرورش گفت: طبق اصل ۳۰ قانون اساسی تحصیلات تا پایان دوره متوسطه رایگان است اما در قانون ذکر نشده که آموزش و پرورش تا پایان دوره متوسطه باید مدرسه بسازد، معلم استخدام و تجهیزات لازم را تهیه کند تا دانش‌آموزان برای درس خواندن به مدارس بروند. در قانون اساسی ذکر شده دولت موظف است تا پایان دوره متوسطه زمینه تحصیل رایگان دانش‌آموزان کشور را تأمین کند که ما هم‌اکنون در حال انجام این کار هستیم.

از همان روزی که رییس‌جمهور دکتر نجفی را برای پست وزارت آموزش و پرورش به مجلس پیشنهاد کرد قابل پیش‌بینی بود که دولت علاقه‌ای به تحمل بار آموزش عمومی بر شانه‌های خود ندارد و ترجیح می‌دهد در این زمینه امور مردم را به خودشان واگذار کند. اما وقتی می‌گوییم خصوصی‌سازی آموزش عمومی از چه گفتمان و چه مکانیسم‌هایی حرف می‌زنیم؟

مکانیسم‌های بازار در آموزش

خصوصی‌سازی آموزش عمومی مبتنی بر دفاع از کاربرد مکانیسم‌های بازار در ساحت آموزش همگانی است. ادعای مدافعان این رویکرد این است که با این کار ساختار اقتصادی منطقی می‌شود، کارایی منابع بالا می‌رود، انگیزه‌های کاری تقویت می‌شود، با بوروکراسی مقابله می‌شود. با پذیرفتن قواعد بازار بازدهی مدارس بالا رفته و بهره‌وری محقق می‌شود. این کار باعث آزاد شدن شانه‌های دولت از بار هزینه‌های آموزش و پرورش می‌شود و کیفیت آموزش را بالا می‌برد. ادعای مهم دیگری که در دفاع از این رویکرد مطرح می‌شود این است که با خصوصی‌سازی آموزش، امور مردم به خودشان واگذار می‌شود و آن‌ها می‌توانند خود برای خود تصمیم بگیرند. بررسی این ادعاها راه مناسبی برای ورود به نقد خصوصی‌سازی آموزش عمومی هستند چرا که رتوریک فریب‌کارانه حامیان این امر را به خوبی نشان می‌دهد.

ادعاها و واقعیت‌ها

آن‌چه در این ادعاها بدیهی انگاشته می‌شود این است که با خصوصی شدن آموزش و رقابتی شدن آن، بهره‌وری افزایش یافته و فساد کاهش می‌یابد. به این گفته علیرضا راشکی، مدیر کل نوسازی مدارس استان سیستان و بلوچستان توجه کنید: «خصوصی‌سازی کیفیت آموزش و نظارت بر مدارس را افزایش می‌دهد.» سؤالی که در این‌جا بایستی مطرح شود این است این ایمان راسخ به رابطه علی بین خصوصی‌سازی و کیفیت و نظارت بر چه بنا شده است؟ آن‌چه در این ادعا مخفی شده است، بی‌اعتنایی دولت به آموزش عمومی و برنامه‌های خلق‌الساعه‌ای است که وضعیت آموزش را مدام بغرنج‌تر می‌کند. با همین چرخش است که علت واقعی فراموش شده، راه‌حل واقعی نادیده گرفته می‌شود و آغوش‌ها برای طبیعی قلمداد کردن خصوصی‌سازی به عنوان تنها راه‌حل گشوده می‌شود.

آن‌چه که در تبلیغ خصوصی‌سازی گفته نمی‌شود تبدیل آموزش به کالاست. میل به پیشرفت اجتماعی و پرستیژ اجتماعی و پیوند این دو با آموزش در ایران باعث شده که خرید آموزش با کمال میل انجام شود- البته توسط کسانی که توانایی خرید آن را دارند. به دنبال این رویه آموزش از شکل حق خارج شده و به یک امتیاز طبقاتی تبدیل می‌شود. نکته قابل توجه این است که این اتفاق در تقاطع با جنسیت ستم مضاعفی را بر دختران تحمیل می‌کند.

بر اساس ادعای مدافعان خصوصی‌سازی منطقی کردن ساختار اقتصادی در ساحت آموزش عمومی به این معناست که ارزش خدمات آموزشی بر اساس عرضه و تقاضا سنجیده شود. نتیجه این است که کسی پول بیشتری دارد بیشتر از دیگران حق استفاده از کالاهای آموزشی را دارد و کسی که کالای آموزشی بهتری ارائه می‌کند حق سودبری بیشتری دارد. آن‌چه که به اسم افزایش بهره‌وری این‌جا مورد ستایش قرار می‌گیرد افزایش خدمت به کسانی است که پول بیشتری دارند و تقاضاکنندگان مؤثرتری در بازار قلمداد می‌شوند. تأکید بر بازار و رقابت یک کلیدواژه فریبنده با خود به همراه دارد: انتخاب! چیزی که در لفافه این صحبت‌های زیبا پنهان شده این است که آزادی در انتخاب در بازی بازار تنها برای کسانی به رسمیت شناخته می‌شود که می‌توانند آن‌چه را انتخاب کرده‌اند با قیمت مناسب خریداری کنند. کسانی که نمی‌توانند بخرند کسانی هستند که شایستگی آزادی و حق انتخاب را ندارند.

در نهایت سؤال مهمی که باقی می‌ماند و در نوشته‌‌های دیگری باید به آن پرداخت این است که چرا قرار است دولت در بودجه خود با این کار صرفه‌جویی کند؟ چرا دولت آن‌قدر به خصوصی‌سازی خدمات عمومی مثل آموزش و بهداشت علاقه‌مند است؟

اشکال خصوصی‌سازی در آموزش عمومی

رییس سازمان مدارس غیردولتی، مرضیه گرد، در مصاحبه‌ای اعلام کرده که قرار نیست آموزش و پرورش خصوصی شود اما این حرف با روند واقعی که شاهد آن هستیم فاصله دارد. امروزه خصوصی‌سازی آموزش عمومی در اشکال مختلف در حال وقوع است: ابلاغ هفت بسته حمایت از مدارس غیردولتی، تعدیل نیرو در وزارت‌خانه، تلاش برای برون‌سپاری مدارس، مدارس هیئت امنایی، گرفتن شهریه از اولیا و خودگردانی مدارس دولتی، فروش ساختمان‌های مدارس دولتی به واحدهای تجاری، واگذاری مدارس دولتی به بخش خصوصی، مدارس مشارکتی و تأکید بر مشارکت‌های مردمی در اداره مدارس و لایحه دائمی شدن تأسیس مدارس غیردولتی.

پیامدهای خصوصی‌سازی

پیامدهای خصوصی‌سازی در آموزش عمومی علی‌رغم در بهشتی که نشان می‌دهد چیست؟ اهمیت این روند از حیث جنسیتی چیست و چرا نیاز است که از زاویه دید فمینیستی نقد شود؟

بد نیست اول از همه این را در ذهن داشته باشیم که تحقق عدالت در جامعه از راه آموزش عمومی می‌گذرد. از نقطه‌نظر فمینیسم عدالت‌خواه، تحقق عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی و عدالت جنسیتی از راه آموزش عمومی می‌گذرد. آموزش عمومی یکی از محمل‌هایی است که می‌توان در آن، از بازتولید و تشدید ساختار طبقاتی و ایدئولوژی‌های پدرسالارانه جلوگیری کرد و اعضای جامعه را برای طرف‌داری و اجرای عدالت در جامعه آماده کرد. آموزش عمومی امکان کسب مهارت‌های اجتماعی، ورود به دانشگاه، کسب مهارت‌های شغلی، ورود به بازار کار و حضور در حوزه عمومی را فراهم می‌کند. در تاریخ ایران مدرن، مبارزه زنان برای مشارکت سیاسی و اجتماعی و کسب برابری جنسیتی از ابتدا با مسئله آموزش گره خورده است. حق تحصیل از اولین و مهم‌ترین اهداف زنان از زمان مشروطه بوده و مبارزه با انواع نواقص و جنسیت‌زدگی آن در سال‌های بعد با شدت و حرارت دنبال شده است. زنان همواره تلاش کرده‌اند از راه تحصیل به عدالت نزدیک شوند. بی‌دلیل نیست که در همه جای جهان فمینیست‌ها از مخالفان جدی خصوصی‌سازی آموزش عمومی به شمار می‌روند. تحقق عدالت آموزشی، عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، عدالت جنسیتی با خصوصی‌سازی آموزش عمومی در خطر جدی است.

اولین پیامد جدی این روند تبدیل مدرسه به یک بنگاه تجاری است. زمانی که مدارس خصوصی شوند، منطق سود بر آن‌ها حاکم می‌شود. مدرسه به عنوان یک بنگاه اقتصادی به دنبال افزایش سود از طریق افزایش قیمت از یک طرف و کاهش هزینه‌ها از طرف دیگر خواهد بود. ناگفته پیداست چنین روندی به افزایش کیفیت آموزش منتهی نخواهد شد. در حالی که هدف دولت‌ها از حمایت از خدمات عمومی افزایش رفاه در جامعه است، هدف بخش خصوصی افزایش سود است. افزایش قیمت دست‌یابی به خدمات آموزشی را برای بعضی خانواده‌ها دشوار یا غیرممکن می‌کند. زمانی که آموزش عمومی به کالا تبدیل شود کسانی در بازار خدمات آموزشی می‌توانند تقاضاکننده قلمداد شوند که جیبی پرپول داشته باشند. یکی از عواقب هولناک تسلط این منطق، خصوصی شدن دانش است. کسانی می‌توانند با سواد باشند که پول داشته باشند (دانا بود هر که پولدار بود). به دنبال همین سیاست است که رقابت در عرصه موفقیت آموزشی که به نظر می‌رسد امروزه بزرگ‌ترین هدف خانواده‌ها و مدارس است به دانش‌آموزانی محدود می‌شود که به خاطر وضعیت مالی خانواده امکان حضور در مدارس غیردولتی، استفاده از بسته‌های آموزشی، کلاس‌های خصوصی و فوق برنامه را دارا هستند. در این شرایط است که امید طبقات فرودست به خودشکوفایی و ارتقای جایگاه طبقاتی از طریق تحصیل به ناامیدی تبدیل می‌شود، امیدی که تا چندی پیش هنوز بسیار پررنگ بود.

مدارس غیردولتی دانش‌آموزان مستعد و درس‌خوان را از طریق شرط معدل و مصاحبه و آزمون ورودی غربال می‌کنند. این کار باعث قطبی شدن وضعیت تحصیلی در مدارس دولتی و غیردولتی می‌شود. در این زمینه می‌توان به روشنی دید که گسترش مدارس غیردولتی به افت کیفیت تحصیلی در مدارس دولتی می‌انجامد. در نتیجه تنها خانواده‌هایی مدارس دولتی را برای فرزندانشان انتخاب می‌کنند که راه دیگری پیش رو ندارند. قابل حدس است که دانش‌آموزانی که در مدارس دولتی به حال خود رها می‌شوند (با هم‌کلاسی‌های درس‌خوان‌تر و معلم‌های بهتری که به مدارس خاص کوچ کرده‌اند) نمی‌توانند به استفاده از تحصیل برای پیشرفت و بهبود وضعیت خود در آینده امید چندانی داشته باشند. این ماندن در فضای رهاشده و علم به این‌که ابزار رقابت در دسترس نیست اعتماد به نفس این دانش‌آموزان را برای خواست وضعیت تحصیلی خوب از بین می‌برد.

خصوصی‌سازی آموزش عمومی باعث افزایش دانش‌آموزانی شده است که از چرخه تحصیل بیرون می‌افتند. به عنوان مثال اگرچه معمولا گفته می‌شود که مدارس دولتی حق گرفتن شهریه ندارند، از آن‌جا که بودجه این مدارس بسیار محدود است و نظارت کارآمد وجود ندارد، بسیاری از مدارس دولتی از ثبت نام دانش‌آموزانی که شهریه پرداخت نمی‌کنند سر باز می‌زنند. اکثریت قاطع دانش‌آموزانی که ترک تحصیل
می‌کنند از مدارس دولتی هستند. طبق اعلام مرکز آمار ایران ۳۷ درصد دانش‌آموزان (سه میلیون و ۲۰۰ هزار نفر در سال ۹۲) که عمدتاَ متعلق به طبقات فرودست جامعه هستند مجبور به ترک تحصیل می‌شوند.

می‌توان دید که خصوصی‌سازی آموزش عمومی به شکل مستقیم به تشدید نابرابری اقتصادی و اجتماعی می‌انجامد. ساختار طبقاتی را بازتولید و تشدید می‌کند و تضاد طبقاتی را افزایش می‌دهد. اجازه دهید این پیامد را با نگاهی حساس به مسئله جنسیت با دقت بیشتری واکاوی کنیم:

این امر به تشدید کلیشه‌های جنسیتی و الگوهای خانوادگی غیرمشارکتی می‌انجامد. تحصیل که حالا به متاعی گران تبدیل شده، در طبقات با توان اقتصادی کم‌تر به امتیاز جنسیتی تبدیل می‌شود. از آن‌جا که عرفاَ نان‌آوری وظیفه مرد و تحصیل راهی برای نان‌آوری است، خانواده‌ها ترجیح می‌دهند منابع محدود خود را برای حمایت از تحصیل پسران خود خرج کنند. پسرانی که قرار است بزرگ شوند، کمک خرج والدین باشند، ازدواج کنند و خرج زن و بچه‌هایشان را بدهند. با ادامه این روند به مرور زمان با زنانی روبرو خواهیم شد که بی‌سواد هستند، توانایی مشارکت در عرصه عمومی را ندارند، از نظر اقتصادی وابسته هستند و نقش عرفی زن ساده خانه‌دار و مادر مهربان ناآگاه را بازی می‌کنند. درصد قابل توجهی از دختران طبقات فرودست حتی اگر ترک تحصیل نکنند در مرحله کنکور متوقف خواهند شد. چرا که اعتماد به نفس ماندن در این رقابت نفس‌گیر ندارند و البته پولی هم برای سرمایه‌گذاری در کنکور برای آن‌ها صرف نمی‌شود. این محرومیت باعث ناتوانی دختران از ورود به دانشگاه، ورود به بازارکار و درجازدن آن‌ها در وضعیت طبقاتی‌شان می‌شود.

زمانی که به تقاطع جنسیت، نژاد و طبقه دقت کنیم زنگ خطر دیگری به صدا درمی‌آید: حذف دختران افغانستانی از ساحت آموزش عمومی در ایران. در کنار موانع فرهنگی که منجر به واکنش‌های بی‌رحمانه و ستم‌گرانه علیه این دختران می‌شود، خانواده این دختران ترجیح می‌دهند هزینه‌ای که برای تحصیل آن‌ها باید پرداخت کنند به امور دیگری اختصاص دهند، از جمله تحصیل پسرانشان، بهبود حداقلی وضعیت زندگی‌شان و …

مسئله بعدی که باید مورد توجه قرار بگیرد از بین رفتن فرصت کودکی دانش‌آموزان به ویژه دختران است. دانش‌آموزان چه در طبقات بالا باشند چه در طبقات پایین، حق کودکی کردن خود را در نتیجه خصوصی‌سازی مدارس تا حدی از دست می‌دهند. در طبقات پایین، محرومیت از معلمان باتجربه، امکانات و زیرساخت‌های مناسب از ساختمان‌ مناسب مدرسه تا امکانات ورزشی و هنری، کتابخانه، حضور در کلاس‌های پرجمعیتی که امکان استفاده از روش‌های مشارکتی را منتفی می‌کند و …، تجربه کودکی را برای دانش‌آموزان به ویژه دختران که حضورشان در حوزه عمومی اکثراً به مدرسه محدود می‌شود خاکستری می‌کند. در طبقات بالا، برنامه‌های فشرده و طولانی مدارس، فشار برای گرفتن نتایج آموزشی مطلوب و جدایی این دانش‌آموزان از جامعه با هم‌دستی مدرسه و اولیا، کودکی پراسترس و تک‌بعدی را برای آن‌ها رقم می‌زند.

در این‌جا هم این عواقب برای دانش‌آموزان دختر پررنگ‌تر است چرا که انتظارات کلیشه‌ای بیشتری برای حواس‌جمع بودن و درس خواندن آن‌ها وجود دارد و آزادی آن‌ها برای حضور در جامعه محدودتر است. بسیاری از دانش‌آموزان مدارس ممتاز غیردولتی در مناطق بالا تجربه سوار تاکسی و اتوبوس شدن را نداشته‌اند. تصورشان از تهران از ونک به بالا است و مثلا هفت‌تیر دیگر جایی است که شهر برایشان تمام می‌شود. پیامد دیگر خصوصی‌سازی آموزش عمومی این است که کودکان بر اساس طبقه از هم کاملاً جدا می‌شوند. ما این‌جا با نوعی آپارتاید آموزشی مواجه می‌شویم. اولین پیامد این جداسازی، تقویت یک نگاه بالا-پایین است. دانش‌آموزان مدارس غیردولتی به راحتی بر اساس کلیشه‌های خودبرتربینانه طبقاتی خود، همه را دیگری متخاصم می‌دانند و تحقیر می‌کنند. آن‌ها کسانی که متعلق به طبقه بالا نیستند گدا و بی‌کاره و تنبل می‌دانند و در نهایت با نگاهی فردی، خودشان را عامل موفقیت خودشان و دیگران را عامل بدبختی دیگران بدانند. این آپارتاید آموزشی باعث می‌شود در طی دوران تحصیل مسئولیت اجتماعی در دانش‌آموزان شکل نگیرد. درک دنیاهای دیگر حتی درون یک شهر، احتمالاً عواقب ترسناکی در زمان که ورود این دانش‌آموزان به جامعه با خشونت هر چه تمام‌تر بروز خواهد داد.

* این متن در نشست «نقد فمینیستی خصوصی‌سازی» که هفتم آذرماه ۱۳۹۴ توسط گروه بیدارزنی و با همکاری موسسه رحمان در محل این موسسه برگزار شد، ارائه شده است.

[۱] جان شیفته، رومن رولان


نرخ بیکاری زنان ایرانی بیش از د‌‌و برابر مرد‌‌ان است

$
0
0

jz-bikariمیدان: مشاور وزیر کار د‌‌ر امور زنان از افزایش نرخ بیکاری زنان خبر داد. به گفته وی امروز نرخ بیکاری زنان ایرانی بیش از د‌‌و برابر مرد‌‌ان است.

«وحید‌‌ه نگین» مشاور وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی د‌‌ر امور زنان گفت: «امروزه زنان ایرانی اگرچه د‌‌ر زمینه تحصیل ارتقای چشمگیری د‌‌اشته‌اند‌‌ اما به لحاظ فعالیت‌های اجتماعی و شاخص‌های رفاه اجتماعی هنوز از وضع مناسبی برخورد‌‌ار نیستند‌‌.»
وی با بیان این‌که زنان ظرفیت‌ها و توانمند‌‌ی‌های بالقوه بسیاری برای فعالیت د‌‌ر بخش‌های مختلف د‌‌ارند‌‌، اظهار کرد‌‌: د‌‌رکشور ما زنان همواره د‌‌وشاد‌‌وش مرد‌‌ان د‌‌ر صحنه‌های مختلف حضور د‌‌اشته‌اند‌‌، آنان بیش از گذشته می‌توانند‌‌ د‌‌ر فرآیند‌‌ توسعه اجتماعی موثر واقع شوند‌‌. متاسفانه زنان ایرانی به‌رغم تمام توانمند‌‌ی‌هایی که از خود‌‌ بروز د‌‌اد‌‌ه‌اند‌‌، به جایگاه شایسته خود‌‌ د‌‌ست نیافته‌اند‌‌.»
نگین با بیان این‌که زنان می‌توانند‌‌ بین فعالیت‌های خانواد‌‌گی و اجتماعی خود‌‌ تعاد‌‌ل و توازن ایجاد‌‌ کنند‌‌، اد‌‌امه د‌‌اد‌‌: «د‌‌رحال حاضر نرخ بیکاری زنان بیش از د‌‌و برابر مرد‌‌ان است.»


مخالفت با مرخصی زینب جلالیان پس از هشت سال حبس

$
0
0

zeynab-jalalianرادیو زمانه: محمد شریف، وکیل زینب جلالیان زندانی عقیدتی کُرد می‌گوید با تقاضای مرخصی موکلش موافقت نشده است. زینب جلالیان از هشت سال پیش تاکنون بدون مرخصی در زندان است.

شریف، جمعه ۱۶ بهمن به کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفت که بار‌ها تقاضای مرخصی داده شده اما مسئولان با آن موافقت نکرده‌اند.

این وکیل دادگستری افزود: «آخرین بار چهار ماه پیش درخواست مرخصی دادیم که باز هم موافقت نشد، یا مرخصی نمی‌دهند و یا مرخصی را مشروط می‌کنند».

او در توضیح «مرخصی مشروط» گفت: «با توجه به شرایط حدس می‌زنم که مرخصی خانم جلالیان مشروط به مصاحبه تلویزیونی (اعترافات تلویزیونی) یا مواردی شبیه به این شده باشد».

پیش از این اخباری مبنی بر فشار جسمی و روحی بر زینب جلالیان برای انجام اعترافات اجباری تلویزیونی منتشر شده بود. پیش از این نیز بارها زندانیان سیاسی زیر فشار، مجبور به اعترافات غیرواقعی شده‌اند. این نوع اعترافات از تلویزیون ایران پخش می‌شوند.

زینب جلالیان در سال ۱۳۸۶و در سن ۲۴ سالگی در جاده کرمانشاه به سنندج بازداشت و به زندان کرمانشاه منتقل شد. او هم‌اکنون در زندان خوی به سر می‌برد.

جلالیان در سال ۱۳۸۸ به اتهام عضویت در پژاک به اعدام محکوم شد. محکومیت او در سال ۱۳۹۰ به حبس ابد کاهش یافت.

جمعی از کنشگران مدنی، سیاسی و فعالان حقوق زنان شهریور سال جاری با صدور بیانیه‌ای خواهان برخورداری از حق مرخصی، مداوای فوری و آزادی زینب جلالیان شدند.

این بیانیه همچنین درباره وضعیت سلامتی زینب جلالیان در زندان آورده است که او سلامتی خود را به دلیل شکنجه‌های شدید پس از دستگیری از دست داده است و در خطر از دست دادن کامل بینایی خود قرار دارد. افزون بر این، زینب جلالیان در زندان به عفونت شدید روده و خونریزی داخلی هم دچار شده است، و به درمان فوری نیاز دارد.

وکیل این زندانی عقیدتی گفت که تلاش‌هایی برای تغییر حکم این زن زندانی از حبس ابد به ۱۵ سال حبس صورت گرفته اما تا کنون نتیجه نداده است.


پوششِ زنان زرینه صفایی

$
0
0

pooshesh zananپیش گفتار

وقتی از پوشش بدن انسانها صحبت میشود، در درجه اول انتظار میرود که در رابطه با طبیعت و حفظ بدن از خطر و سرما یا گرما شکل گرفته باشد. اما با شروع بررسی مشخص میشود که پوشش نیز، مانند دیگر وجوه زندگی بشری، در رابطه با شیوه زندگی گروهها و جامعه هایی که انسان در آن زندگی میکرده، شکل گرفته است.

در حالی که آخرین دوره یخبندان زمین به ٢٠٠ هزار تا ٤٠ هزار سال پیش میرسد که انسانها به ناچار به غارها پناه بردند و با پوشش هایی از پوست حیواناتِ همان مناطق خود را حفاظت کردند اما، روند پوشش بشری سیر دیگری را تحت عوامل دیگری طی کرده است که در ادامه به آن پرداخته میشود. همچنین، باید گفت که اطلاعات محدود در مورد پوشش دوره های مختلف زندگی بشری و لزوم رعایت محدودیت یک مقاله، توجه به نقاط عطف تاریخی را الزامی ساخته است.

حدود یک میلیون سال قبل زندگی اولین گروه های انسانهای اولیه در دره های گرم افریقا آغاز شد، جایی که نه نیازی به پوشش بود و نه امکان آن. تلاش سخت زنان و مردان در شرایطی یکسان برای تامین خوراک گروه محدود به گردآوری دانه، ماهیگیری و شکار حیوانات کوچک در اطراف محل زندگیشان بود.

قرنها زندگی بشری روی کره زمین بدین گونه گذشت، دوره ای طولانی که با نام مادرتباری در تاریخ شناخته میشود. روندی که ابزارهایی در آن ساخته شد که بر زندگی بشر تاثیری تعیین کننده داشت. کشف آتش طی این قرنها صورت گرفت که برای بشر دستاوردهای بسیاری در پی داشت. هنر بافتن از ساقه های گیاهان، در دستهای زنان شکل گرفت. اهمیت این اختراع در حدی است که با اختراع ماشین بخار در عصر صنعتی مقایسه میشود. اما اولین استفاده های این اختراع برای بستن و حمل اشیا، نگهداری مواد غذایی، شکار و اهلی کردن حیوانات بود و نه پوشش. بعدها، در دوره تمدن پدرسالارانه تولید پوشش یکی از کارکردهای اصلی آن گردید.

به دلیل نقش موثر و حیاتی زنان در میان گروه های اولیه انسانی، الهه ها و خدایان زن در قالب پیکرکها و شکل هایی ساخته شدند که نمودی از ویژگی های زن آن دوران بود. پیکرک هایی برهنه که در آن اعضایی هم چون سینه، شکم، ران ها و قسمت تناسلی به صورت مبالغه آمیز نمایش داده شده اند. زن مادر گروه، قبیله و زمین بود، بیانی رمزآمیز از وجود بارور زنان. بعدها این پیکره ها در حالت های ایستاده و با دست ها به سوی آسمان، به گونه ای سپاس یا انتظار باروری آسمان را نشان میدهد، پیکره هایی شایسته تقدیس برای بشر آن روزگار. همچنین برهنه بودن این پیکره ها نشان دهنده ی عدم وجود پوشش در آن دوران بود. هزاران سال از زندگی بشر به گونه ای سپری گشت که نیازی به پوشش بدن وجود نداشت. احتمالاً پوشش برای این انسانها در چیزهایی بود که از طبیعت اطراف به دست میآوردند و در صورت وجود، صرفاً برای حفاظت بدن در مقابل طبیعت استفاده میشد.(شناخت هویت زن ایرانی، ٧٧)

به تدریج و با مهارت بشر در ساخت ابزار، ابزارها و سلاح هایی برای شکار هم ساخته شد. با اختراع سلاح های جدید، میزان شکار بسیار بیشتر از مصرف گروه شد و در نتیجه به جای کشتن، نگهداری برخی حیوانات و دامداری شکل گرفت. شکارهای بیرون از گروه و قبیله توسط مردان انجام میگرفت. در این شکارها برخی مردان، زنان و جوانان گردآورِ دیگر گروه ها را با جنگ به اسارت درآوردند.

با افزایش قدرت های نظامی تعداد محدودی از مردان هر قبیله به همراه اموالی (اسرای دیگر قبیله ها و دام ها) که در اختیار داشتند، تبدیل به اشراف قبیله شدند. به تدریج حقوق فردی افراد قبیله از بین رفت و نابرابری و سلسله مراتب جای آن را گرفت. با دامداری که عمدتاً توسط مردان شکارگر انجام میشد، مردان به نقش خود در تولید مثل پی بردند. با این شناخت، مردان در کل نقش زنان در تولیدمثل را انکار کردند و از نگاه شان زن صرفاً تبدیل به محفظه ای برای نگهداری کودک شد. آگاهی به نقش تولیدمثلی خود و حفظ اموال و دارایی تحت تسلط، مردان را برآن داشت که برای حفظ دارایی نسبت به تملک زنان و فرزندان به دنیا آمده نیز اقدام کنند تا از آن پس دارایی درون تبار مرد باقی بماند. بخش اصلی حفظ تبار پدر که ابتدا با تصاحب اموال و اسیر گرفتن افراد دیگر قبیله ها بود، ابتدا از طریق تفوق بر زنان، و بتدریج اعمال این تفوق بر دیگر اعضای کلان بود، فرآیندی که با اعمال خشونت، تبعیض و بهره وری سلسله مراتبی درون کلان را به وجود آورد.

زنان که پیش از این با داشتن نقش های متفاوت در گردآوری غذا، تقسیم غذا بین اعضای گروه، مراقبت از افراد نابالغ و مهمتر از همه تولیدمثل و ادامه نسل انسانی دارای جایگاه قابل احترام بودند و توانایی تصمیم گیری در مورد امور قبیله و گروه را داشتند، با نزول و فرود جایگاه خود روبرو شدند. این فرآیند قطعاً به آسانی و بدون مقابله زنان و دیگر افراد کلان نتوانست مسلط شده و گسترش یابد. همچنین، افول مادرتباری به یکباره صورت نگرفت بلکه، روندی از نظر زمانی و مکانی طولانی و گسترده بوده است.

جایگزینی پدرسالاری با مادرتباری در همه جوامع، ازطریق تغییرات درونی صورت نگرفت بلکه، قشر بالای کلان با اعمال جنگ نسبت به دیگر قبیله ها این روند را گسترش داد. این دسته مردان مالک، ثروتی منقول در اختیار داشتند که با اتکای آن می توانستند به افراد قبیله فرمان دهند و آنها را مجبور به حرکت به منطقه ای دیگر، جنگ با دیگر قبیله ها و چپاول منابع و کسب ثروت جدید کنند.

با افول مادرتباری آیین ها، الهه ها و خدایان زن نیز به تدریج در مسیر حذف قرار می گیرند تا مذاهب و دیدگاه های مردسالارانه جای آنها را بگیرند. جابجایی یکباره و ناگهانی نبود بلکه طی قرنها و مرحله به مرحله انجام شد و مواردی از آنها هنوز هم وجود دارد. تعداد خدایان و الهه های زنِ کشف شده مربوط به دوران باستان چندین برابر تعداد خدایان مرد بوده است. به تدریج خدایان زن حذف و طرد شدند تا خدایان مرد جای آنها را بگیرند. در مرحله هایی نوعی تساوی بین خدایان زن و مرد به وجود میآید، مثلاً خدای زن همسر خدای مرد میشود، مثل آناهیتا در نقش رستم. در جامعه هایی یا مرحله ای دیگر پسران جایگزین الهه های مادر میشوند، مثل حماسه گیل گمش و مادرش که الهه دانایی و معرفت بود.

اما در نهایت ادیان و مذاهب پدرسالارانه و مردسالارانه کاملاً غلبه یافتند تا تعیین کننده چگونگی شیوه زندگی انسان ها و بیش از همه و به طور خاص زنان، گردند. در کنار تمام مقابله ها و خشونت ها، نوعی تغییر در دیدگاه های فرهنگی نیز به وجود آمد و آن اهریمن سازی و تبدیل خدایان و الهه های زن، دیگرگونه جلوه دادن کارکردهای آنها بود تا به تدریج این خدایان افول کنند و حتی خطرناک جلوه داده شوند. دیدگاه های جدید توجیه کننده مالکیت در دست تعدادی محدود و سلطه مردان (قانون، سنت و عرف مردسالارانه، پدر، شوهر، برادر ) بر زنان (کل زنان جامعه، همسر، دختر، مادر) بودند. این دیدگاه ها در همه مذاهب بعدی، ادیان ابراهیمی، مذاهب مناطق هند، چین و اروپا مشهود است. علاوه بر مذاهب، دیگر دیدگاه ها و نظریه های فلسفی و اجتماعی که در زندگی بشر وجه مسلط یافتند نیز در پایین نگهداشتن و یا حذف زنان از فضاهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بشری موثر بودند. در ادامه سعی میشود عمدتاً تاثیر این دیدگاه ها و شیوه های زندگی بر نحوه کنترل زنان، بدن و پوشش آنان توضیح داده شود.

و از آنجا که در نظامی جهانی زندگی میکنیم و اقتصاد و فرهنگ به امری جهانی تبدیل شده و جامعه ما نیز تحت تاثیر این نظام جهانی قرار دارد ناگزیر به پوشش در غرب نیز پراخته خواهد شد، چرا که «مسئله ی پوشش و کنترل بر بدن زنان» از یک طرف تحت تاثیر فرهنگ «همسان ساز» سرمایه داری جهانی و از سوی دیگر بواسطه ی فشار سرکوبگرانه ی نظام اسلامی حاکم در ایران، شکل خاصی به خود گرفته و باید هردو سوی این «مسئله» بررسی شود. قطعا عناصر دیگری هم چون سنت ها و خرده فرهنگ های بومی هم در این «مسئله» موثرند اما جهت اختصار مقاله صرفا نگاهی اجمالی به مبحث پوشش زنان در ایران در روند تاریخیاش و سپس به پوشش زنان در غرب، از مسیحیت تا کنون خواهد شد و بعد از آن نتیجهگیری انجام میشود.

پوشش در ایران

ایران پیشا آریایی و آریایی ها

در مناطقی که سرزمین ایران خوانده میشد پیش از آمدن آریایی ها، اقوام مختلف ماد، پارت، آشور، ایلام زندگی می کردند. در بین این اقوام مادها و پارتها مراحل پایانی مادرتباری را میگذراندند و آشور و ایلام ورود به پدرسالاری را. همینطور، آیین زرتشت به عنوان مذهب اصلی و تقریباً فراگیر در این مناطق مورد قبول قرار گرفته بود. آنچه در مورد این دین در یک نگاه کلی میتوان گفت این است که: مزداپرستی پیش از زرتشت بین آریاییان ساکن غرب ایران وجود داشت همچنین، در تلفیق با آیین زروان و دین پیشازرتشتی آریاییانِ شرق فلات ایران، بین ساکنین برخی نقاط مختلف فلات ایران رواج یافت. روایات دینی زرتشتی با روایات پیش از آن بسیار در هم آمیخته شده است. همچنین، آموزه های زرتشتیِ مربوط به دوره ها و نقاط مختلف پادشاهی فلات ایران بسیار متفاوت بود و بنا به شرایط جاری زندگی شکلی متفاوت می یافت.

به نظر میرسد که آیین زرتشت در جامعه ای کشاورزی پا گرفته است که مبانی کشاورزی را از زادگاه خود به سرزمین جدید آورد و قصد تبدیل جامعه شبانی به کشاورزی را داشت. اما آنچه در گاثه ها آمده نشان دهنده فضای جوامع روستایی پرورش دهنده چارپا و دامدار میباشد. برخی زرتشت را رهبر طبقات بیچیز میدانند که از قربانی های بیشمار صدمه میدیدند.

در مذهب اولیه و آنچه پیش از آمدن آریاییها پا گرفته، بقایای مادرتباری قابل مشاهده است. «سپندآرمئتی» و «دینا» دو بانو خدایی هستند که زرتشت آنها را عرضه میدارد. «سپندآرمئتی» (بانو خدای زمین) به معنی تسلیم، پارسایی و صبوری است که با زمین پیوند دارد و زرتشت هنگام نیایش زمین به عنوان نعمتی خدادادی از او سخن می گوید. دینا دیگر بانوخدای زرتشتی همتراز بانوخدای دانایی و آگاهی است. وظیفه او راهبری مردان دین است.

همچنین، دختر کوچک زرتشت مقام نیمه خدایی به دست می آورد که تبدیل به الهه باروری و زناشویی ویژه دین زرتشتی می شود.(شناخت هویت زن ایرانی، ٢٦٧-٢٦٤)

اما آیین زرتشت در ادامه و در بین اقوام و سلسله های مختلف پادشاهی در ایران، دارای فقه و شرایط سختی گردید که تنها سایه کمرنگی از آن تحت نام دین واحد ایرانیان باقی ماند. استفاده یا عدم استفاده از پوششی خاص، نیز بستگی به شرایط ادامه این مذهب در آن زمان و مکان و شیوه زندگی هر قوم و پادشاهی خاص داشته است.

آخرین پادشاهی ماد دارای حرمسرا بود اما زنان ماد پوشش زن های آشور و هخامنشی را نداشتند. پوشاک زنان ماد بسیار شبیه و یکسان با پوشاک مردان بود. مرد و زن به واسطه اختلاف در پوشش سرشان از هم تشخیص داده میشدند. ادامه موهای بلند زنان از پوشش سرشان پیدا بود.

برای زنان پارت و اشکانیان سه نوع پوشش نام برده شده است. قبایی تا زانو بر تن میکردند با شنلی که روی آن افکنده میشد و نقابی که معمولاً به پس سر می آویختند و یک روسری ابریشمین رنگارنگ که به شیوه خاصی بر سر می گذاشتند. این پوشش مربوط به زنان عادی بود. نوع دیگر پیراهن بلند تا روی زمین که گشاد، پُرچین، آستیندار و با یقه بود. روی آن پیراهنی دیگر با قد کوتاهتر از اولی و یقه باز و پوشش سومی روی این دو پیراهن که به رنگ های ارغوانی یا سفید بوده است. به نظر میرسد این پوشش مربوط به زنان طبقات بالا و اشراف بوده باشد. برای مراسم مذهبی پیراهن با چین دراپه شبیه هندی ها و شلوار به اضافه شال بلند که در پشت آویزان بود و کلاهی بلند و جواهر نشان وجود داشت. این پوشش بر تن مجسمه هایی مربوط به دوره اشکانی وجود دارد و قاعدتاً مربوط به کاهنه ها بوده است.

در اقوام ایلام که تا حدی تحت تاثیر فرهنگ مادرتبار سومری بودند، فعالیت زنان مختص به خانه نبود. زنان داد و ستد می کردند، اسناد امضا می کردند، ارث می بردند، می توانستند دارایی خود را به ارث تقسیم کنند. در اسناد ایلامی نام مادر، خواهر یا دختر پادشاه ذکر شده است. هنوز خدایان زن جایگاه مهمی داشتند و در معابد آنها زنان اداره کننده معبد و پیشگو بودند و نقش هایی از سه الهه بزرگ ایلامی باقیمانده است(جنسیت در آرای اخلاقی، ١٧و ١٨). ایلام از مراکز تجارت و شهرنشینی بود که با حمله آشور و هخامنشی، تفوق تدریجی پدرسالاری در آن شکل گرفت.

در آشور و پس از قوانین حمورابی حرم های پادشاهی مرکب از حدود ٤٠ زن به وجود آمد. در پادشاهی آشور زنان دو طیف بودند: آن هایی که می باید پوشش کامل از سر تا پا داشته باشند و آن ها که پوشیده سر نبودند. همسران و دختران بزرگان، معشوقه ها به همراه خدمه شان، کاهنه های مقدس که بعداً ازدواج می کردند می باید پوشش کامل داشته باشند. اما پوشش سر و صورت برای بردگان زن و روسپی های معمولی ممنوع بود و در صورت دیده شدن با پوشش سر با مجازات هایی نظیر بریدن گوش، شلاق و قیراندود کردن سر روبرو می شدند. این شکل پوشش نه تنها سلسله مراتب اجتماعی و تمایز زنان طبقات بالا از دیگر زنان را نشان میداد بلکه، تعریفی از زنان برحسب رابطه شان با مردان طبقه بالای جامعه و خواست جنسی آنان ارائه می داد. هم زنان طبقه بالا و هم زنان برده و روسپی از زاویه رابطه شان با مردان بود که نوعی پوشش برایشان انتخاب شده بود. در قوانین حمورابی وجه پدرسالارانه به وضوح قابل تشخیص است، در این قوانین چنانچه شخصی تعهد یا دِینی داشت و از عهده آن برنمی آمد، می توانست همسر، پسر یا دخترش را بفروشد تا در خانه مرد طلبکار خدمت کند. (جنسیت در آرای اخلاقی، ١٩ و ٢١)

آریایی ها حکومت ملوک الطوایفی داشتند که به قوم، عشیره، تیره و خانواده تقسیم میشد و رئیس هر یک با سلسله مراتبی از بالا انتخاب میشد. سلطنت امری آسمانی بود و شاه تقدسی ویژه داشت. آریاییان جنگ پیشه بودند و حدود هزاره دوم تا سده هفتم پیش از میلاد در گروه هایی مختلف وارد فلات ایران شدند و با جنگ بر اقوام ساکن فلات ایران برتری یافتند.

در ابتدای دوره هخامنشیان وضعیت زنان با توجه به شیوه زندگی اقوام پیشین، تا حدی متاثر از مادرتباری بود و شاهدیم که نام زنان دربار هخامنشی در لوحه ای تخت جمشید در کنار نام مردان ذکر شده که تشریفاتی نبوده است. زنان کاملاً مجزا و محبوس در کاخ ها نبودند و با مردان در سفر، مبادله و فعالیت های اقتصادی مشارکت داشتند. زنان درباری مُهرهای شخصی داشتند و فرمان هایی به صورت نامه صادر میکردند. «مادر- شاه» و «زن- شاه» دارای ثروت و املاک بودند و نظارت بر آنها با خودش بود.(جنسیت در آرای اخلاقی،٢٣)

اما این شرایط خیلی زود تغییر یافت، چند همسری و حرمسراهای درباری و پرده نشینی رایج گشت. پرده نشینی مخصوص زنان اشراف بود و رسم پرده نشینی نشانه اصالت و عفت برای زنان اشراف بود. این زنان در خارج از خانه نیز در ارابه ها و تخت روان هایی که دورتادور آن پوشیده و پرده دار بود، حرکت می کردند. از این پس صورت هیچ زنی در نقشها دیده نمیشود.

زنان طبقات پایین در بیشتر فعالیت های تولیدی به اندازه مردان مشارکت داشتند اما فعالیت در ارتش مختص مردان بود. زنان روستایی و طبقات پایین از پرده نشینی معاف بودند که کار و فعالیت اقتصادیشان به آنان این امکان را داده بود. پوشش این دسته از زنان بسیار شبیه به مادها بود و پیراهن ساده بلند یا دارای راسته چین و آستین کوتاه می پوشیدند. نوع دیگری از پوشش زنی را نشان میدهد که از پهلو سوار بر اسب است، پوششی مستطیل شکل بر روی همه لباس خود دارد که در زیر آن یک پیراهن با دامن بلند و در زیر آن پیراهن بلند دیگری است که تا مچ پا را پوشانده.

تعدد زوجات و حرمسرا داری بین درباریان و طبقات بالا در حال توسعه بود و کنیزان حرم شاهان متاخر هخامنشی ٣٠٠ یا بیشتر ذکر شده است. زنان کنیز، زنان طبقات پایین و زنان اسیر مختص حرمسراهای شاه، درباریان، ثروتمندان و همخوابگی با مردان بودند. گرفتن کنیز و همخوابه، کاری تجملی و مخصوص ثروتمندان بود و عمدتاً نتیجه جنگها و لشکرکشیها و فتوحات آنها بوده است. جنگ ابزاری بود که همچنان زنان را مایملک مردان اشراف قرار میداد و موجب افزودن دارایی شان میشد.

الگوی پادشاهی هخامنشی در دوره ساسانیان به تدریج به مُطلقه تبدیل شد. در دوره ساسانی با توجه به گستردگی حیطه حکومتی، دو فرهنگ پیشاپدرسالاری و پدرسالاری آریایی در نقاط مختلف وجود دارد. در وضعیت زنان دوره ساسانی به دلیل همین گستردگی تناقض هایی به چشم میخورد. اما مشخص است که خانواده گسترده پدرسالار شکل گرفته بود و رئیس خانواده همه گونه حقی نسبت به زنان و فرزندان آن خانواده از جمله کشتن آنها را داشت. خانواده گسترده شامل چندین نسل به اضافه کنیزان، مستخدمان، بردگان و بیگانگان حاضر در آن بود و آتشگاه نماد وحدت و بقای آن خانواده یا دودمان بود. قضاوت، وظایف دینی و . . . همه از آنِ دوده سالار بود که به تدریج به دولت تعلق یافت.

در شاهنامه نیز در صحبت از زن دوره ساسانی از پوشیده رویان و پسِ پرده نشینان سخن گفته شده که معمولاً مادر، همسر، خواهر، دختر و حرم خانواده سلطنتی بوده است. زنان درباریان و دیگر بزرگان اکثراً روی و موی خود را می پوشاندند و کمتر در محافل و مجالس عمومی رفت و آمد داشتند.(حیات اجتماعی زن ایرانی،٢٠٧)

هر زنی، مجرد یا متاهل، می باید سالار می داشت که در صورت مرگ یا کشته شدنش، مرد دیگری به سالاری زن برگزیده میشد. بهر روی زن نمی توانست بدون سالار باقی بماند. زنان بر حسب وضعیت جنسیشان مثل بکارت، بیوگی و طبقه ای که به آن تعلق داشتند، طبقه بندی میشدند که این طبقه بندی بر ازدواج های آن دوره موثر بود. انواع ازدواج های اقتصادی-جنسی، آیینی-اقتصادی، آیینی-جنسی، وجود داشت. تعداد زنان عقدی و آزاد یک مرد طبقه بالای جامعه نامحدود بود و «بارتولومه» از این زاویه آن را شبیه به اسلام می دانست. با توجه به این که رابطه با کنیزان در اسلام هم جایز بوده او میگوید که بسیاری از آداب و رسوم ازدواج ساسانی، پس از اسلام به حیات خود ادامه دادند.(جنسیت در آرای اخلاقی، ٨٦-٨٤)

در اواخر دوره ساسانی با توجه به ضعف و ناتوانی حکومت، به دلیل نبود فرزندان ذکور خاندان سلطنتی شاهد حضور برخی زنان خاندان شاهی (گردویه، آذرمیدخت، پوراندخت) در صحنه های مختلف جنگ، کشورداری و مذاکره های سیاسی هستیم که به علت ضعف مردان ساسانی و تباهی امپراطوری بود نه خواست واقعی حکومت. اما بعدها برخی مورخین مثل بزرگمهر و خواجه نظام الملک، وجود آنها را علت سقوط پادشاهی ساسانی قلمداد کردند. (جنسیت در آرای اخلاقی،٦٧)

در مقابله با شرایط غیرقابل تحمل زندگی دوره ساسانیان است که با رشد جنبش های اجتماعی و ادیانی دیگر چون مزدکیان، مانویان و یا روی آوردن برخی ایرانیان به مسیحیت روبرو هستیم که در آنها به وضوح وعده تغییر شرایط زنان داده شده است اما، مخالفان آن را اشتراکی کردن زنان نامیده اند.

ادیان ابراهیمی

زن و بدن او که در دوره های اولیه زندگی بشری مسئول بارآوری و ادامه نسل بود و در نتیجه جایگاهی درخور داشت، در ادیان ابراهیمی که مردسالاری وجه اساسی از آن است، تبدیل به بدنی گناه آلود می شود که طبیعتی پست تر از طبیعت مرد دارد. زن تبدیل به منشا گناه نخستین میشود که دوری از خدا، کمال و خوبی را موجب شده است. به زنان اِلم و درد هنگام زاییدن فرزند نوید داده میشود. زایمان حاصل گناه است، پس باید با درد همراه باشد. همچنین، لازم بود زن و بدن او تحت مقررات و قوانینی اداره، تربیت و کنترل شود، بخشی از این کنترل ناظر بر چگونگی پوشش زنان بوده است.

یهودیان سلامتی معنوی خود را بسته به نجابت و عفت زن هایشان می دانستند. با یهودیت حس گناه و همراه آن حس شرم از بدن، که پیامی حاصلِ سرپیچی حوا از دستور بود، نیز پدیدار شد. خدای یهود قهار و خشمگین بود و قادر بود بر سر زنان مغرور اورشلیم که با عشوه گام برمیدارند، از زینت آلات استفاده میکنند و با چشمان شهوت انگیز در میان جماعت پرسه میزنند بلایی نازل کند تا در نظر همگان عریان و رسوا شوند. آنها را از همه داشته هایشان محروم کند، به جای لباس های بلند و زیبا، لباس عزا بر تنشان کند و تمام موهای بلند و شکوهمندشان را بریزاند. (زن ستیزی،٩٢)

مسیحیت (منشا گرفته از یهودیت، نظرات افلاطون و ارسطو و تمدن یونان) در ابتدای رشد خود و به دلیل وعده های آزادی در مقایسه با یونان و یهودیت، همراهی زنان زیادی را با خود داشت. عیسی خود زن ستیز نبود، او زنان در حال خونریزی را سرزنش نمی کرد و با زنان گفتگو می کرد. به همین دلیل پیروان زن زیادی داشت. تعداد زنانی که در بسط مسیحیت نقش داشتند و به دلیل پیروی از آن گرفتار مصیبت، مهاجرت و شکنجه های فراوان شدند، کم نبود. تعداد زنانی که در سال ١٧٧م. در نتیجه اعتقاد به مسیحیت کشته شدند با مردان برابر بود (٢٤مرد-٢٣زن).

برابری اولیه زنان نزد مسیح در همان حد معنوی باقی ماند و افسانه آفرینش چنین بازنویسی شد که اولین زن از مرد متولد شد و زن برای مرد آفریده شد. پس از تثبیت و رسمی شدن مسیحیت، زنان دوباره به قعر رانده شدند و حامل گناه نخستین که از یهودیت به مسیحیت راه یافته بود. اولین نکته ها در مورد پوشش برای زنان، از سوی «سن پل» (حدود سال ٣٥٠م) عنوان شد. او که نظراتش اعلان جنگ بر علیه جسم انسان به طور کلی بود مقرر کرد که زنان موهای خود را هنگام ورود به کلیسا بپوشانند و در کتاب مقدس تصریح کرد که مرد سرپرست زن است.(زن ستیزی، ١٠٠-٩٠)

پوشش در اسلام: کلمه حجاب در قران هشت بار ذکر شده است و هفت بار آن به معنی پرده و حائل است. حجاب به معنی مانع، پوشاندن و چیزی بین دو چیز افکندن به کار رفته است. به این معنی پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. امروزه واژه حجاب در بین مردم به معنای پوشش اسلامی زنان به کار می رود.

مفهوم اسلامی پوشش دو بعد ایجابی و سلبی دارد. بعد ایجابی آن لزوم پوشش بدن و بعد سلبی آن خودداری از خودنمایی است. استفاده از رنگ های شاد که تحریک برانگیز محسوب میشود، در بخش خودنمایی قرار می گیرد.

تا سال پنج هجری ودر جریان ازدواج پیامبر با زینب، حجاب بر هیچ یک از زنان مسلمان واجب نشده بود. سوره احزاب آیه های ٥٣ و ٥٩ برای همسران پیامبر و آیه ٥٩ برای دختران او و دیگر زنان با ایمان دستور پوشاندن با «جلباب» را داده است. «جلباب» لباسی فراگیر از سرتا پا بوده است. در واقع با این آیه ها از زاویه همان متفاوت بودن زنان مسلمان با دیگر زنان است که حجاب طرح میشود و استدلال میشود که این برای بازشناختن زنان مسلمان از دیگر زنان است تا دیگر افراد لاابالی با این بهانه که گویا با کنیزی روبرو بوده اند به آزار زنان مسلمان نپردازند. در برخی قبیله های عربستان آن دوره حدی از حجاب که بیشتر مخصوص زنان اشراف و بلندپایه جامعه بود، رایج بود اما زنان کنیز حد بسیار کمتری از حجاب را رعایت میکردند.

پس از آن در آیه های ٣٠، ٣١ و ٦٠ سوره نور، حجاب بر همه زنان مسلمان واجب شد. بر این اساس زنان می باید دیدگانشان را فرو بندند، دامن هایشان را حفظ کنند، زینت های خود، جز آنچه به طور طبیعی نمایان است، را آشکار نسازند. اما در مورد پوشش زنانی که زمینه ازدواج در آنها منتفی است و زنان سالخورده، سهل گیری شده است. همچنین، حد رعایت حجاب در برابر مردانی که به نقص جنسی و عقلی دچارند بسیار کمتر از مردان عادی عنوان شده است.

پیش از این آیه ها زنان روسری را از پشت گوش ها رد می کردند و آن را به پشت خود میانداختند طوری که گوش ها، گردن و گریبان آنها نمایان بود. در آیه ها خواسته شده که زنان روسری هایشان را به گونه ای بپوشند که گریبان و مقابل سینه آنها را بپوشاند و دو طرف روسری را به جلو آورند.

غیر از آیه ها، احادیث بسیاری برای توضیح احکام حجاب و زینت ظاهری زنان آمده است و در مورد نوع لباس، حنای کف دست، سرمه، انگشتر، دستبند، پوشش صورت و دو دست بحث های فراوان شده است و به هر روی هر چه پوشیدهتر بودن زنان کاری نیکوست.

از این پس در ایران و در کلیه دوره ها و سلسله های حاکم بر ایران، حجاب برآمده از اسلام ناظر و تعیین کننده پوشش و شراکت زنان در جامعه بوده که تا دوره قاجار همچنان ادامه داشته است و با رویش زمینه های انقلاب مشروطه، علائمی از تغییر دیده میشود.

ایران معاصر

در ایران تفکر مدرن و مقابله با حکومت استبدادی قاجار در افکار روشنفکران و دانشجویانی که برای تحصیل به اروپا می رفتند و با ایده های جدید آشنا می شدند، در حال شکل گیری بود. جنبش های فکری مثل شیخی ها، اهل حق، بابی ها شکل گرفته و خواهان قانونگذاری و حکومت قانون بودند. چاپ روزنامه های فارسی زبان در کشور ترکیه (اختر- استانبول) و خواندن آنها در محافل و مجامع عمومی، آشنایی با تفکر مدرن و خواست حذف حکومت استبدادی را تقویت میکرد.

شیوه زندگی و پوشش زنان غربی نیز از مواردی بود که توجه زنان و دیگر روشنفکران را به خود جلب میکرد. نگاه جنبش هایی نظیر شیخی ها، اهل حق و بابی ها به زنان و پوشش آنها با نگاه و سنت دینی متداول در جامعه متفاوت بود و بعضاً رعایت حجاب به شکل مرسوم میان آنها مطرح نبود، مثلاً زنان اهل حق در حجاب نبودند.(عبدالحسین ناهید،١٠) باب به زنان اجازه میدهد که نقاب از چهره برگیرند و دوش به دوش مردان در امور اجتماعی بکوشند و می گوید که زنان و مردان می توانند به یکدیگر نگاه کنند. در مواردی شاهدیم که زنان این جنبش از رهبران جسارت بیشتری داشتند. زرین تاج (قره العین) که سخنوری کم مانند و از رهبران برجسته بابی ها بود، اولین زنی بود که در مقابل باب حجاب از سر برگرفت. که شاید این اولین حرکت در برداشتن حجاب از سوی خود زنان بود. آن هم در دوره ای که رسم بود در خیابان های تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند و گاهی هم فریاد آمرانه ماموران نظمیه بر سر زنان باشد که «باجی روت رو بگیر» یا «ضعیفه تند برو». شاید به همین دلیل بود که زنانی که کاملاً رسوم متداول پوشش را رعایت نمی کردند انگشت اتهام بابی گری به سوی آنها بود.

نارضایتی زنان روشنفکر و فعال از پوشش و حجاب دست و پاگیری که داشتند را در رساله بی بی خانم، که در پاسخ به نویسنده تادیب النسوان بود، هم می توان دید که می گوید: «مردان پوشاک ما را به دلخواه و سلیقه خود بر می گزینند. یک روز عرقچین ترمه، باردیگر شلوار گشاد. آنان اند که ما را می آرایند و بهر خوشایند خویش به آرایش مجبور می کنند.»

مردانه پوشی را در جریان مشارکت زنان در حرکت های مختلف مشروطه خواهی مثل بسته شدن مجلس، مبارزه برای کسب ارزاق، استبداد صغیر، می توان دید. برخی زنان با لباس مردانه حضور داشتند که در صورت زخمی یا کشته شدن آنها موضوع مشخص میشد. (عبدالحسین ناهید ٨٦-٨٥) برخی زنان نیز با چادر و روبنده در حالی که اسلحه با خود داشتند مشارکت می کردند. زینب پاشا از زنان قهرمانی بود که در عملیات مختلفی سرپرستی زنان را بر عهده داشت. او در یک حمله به خانه و انبار محتکری تبریزی، روسری از سر باز کرد و از آن پرچمی ساخت و در پیشاپیش بیوه زنان و گرسنگان شهر برای محاصره خانه نظام العلما حرکت کرد. (عبدالحسین ناهید،٥٢)

با این اوصاف می توان نتیجه گیری کرد که روند آهسته کنار گذاشتن حجاب به معنی پوششی برای سر، از سوی خود زنان در حال شکل گیری بود و چنانچه انقلاب مشروطه به نتیجه مطلوب میرسید و آنچه که قرار بود قانونی در برگیرنده همه مردم کشور، اعم از زن و مرد، باشد جاری و پیاده میشد، تلاش های زنان ایران نیز به تدریج به بار می نشست و در مورد پوشش خود، خودشان می توانستند تصمیم گرفته و اجرا کنند.

فارغ از آنچه حاصل انقلاب مشروطه بود، در دوره رضا شاه به تدریج زنان روشنفکر و حتی عده ای که چندان هم روشنفکر نبودند، داوطلب برداشتن حجاب بودند و در محافل خصوصی و زیر سقف حجاب خود را برمی داشتند. دختران بسیاری نیز بدون چادر به مدرسه می رفتند و برای زمینه سازی قانونی و اجتماعی حذف چادر مقاله هایی هم نوشته می شد. در واقع مدرن سازی به شیوه غربی و رویگردانی از اعراب از مواردی بود که در بین روشنفکران ایرانی به آن توجه می شد. مثلاً محمود افشار از کسانی بود که در مقاله ای در ١٣٠٤ نوعی از وحدت ملی را پیشنهاد می کند که در آن وحدت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی کلیه مردمی که در مملکت آن روز ایران سکنا داشتند، و همه جنبه های زبان، اخلاق و لباس را در بر میگ رفت. یا اوایل حکومت، وقتی رضاشاه خود کلاه نظامی خود را که برگرفته از ارتش و پلیس فرانسه بود برای ارتش اجباری کرد، بین مسئولان و سیاستمداران ایرانی نیز باب شد و برخی مردان نیز متمایل به استفاده از آن شدند. زیرا آن موقع انواع سربندها برای مردان وجود داشت که برخی از آنها نشان از شغل و مقام شخصی بود و متداول بود که مردها در انظار و حتی در خانه خودشان در صورت حضور غیراهالی خانه با نوعی سربند ظاهر شوند.

اما رضاشاه و روش او نه مدرن سازی و نه رهایی زنان و یا مردان از قید پوشش های دست و پاگیر بلکه، استبدادی بود که در حال شکلگیری و پیش آمدن هر چه بیشتر بود. اولین دستور رسمی در مورد نوع پوشش دستور سال ١٣١٤ رضاشاه برای استفاده همه مردان از کلاه شاپو بود. در این خصوص اعتراض مسالمت آمیزی در یک اجتماع در مسجد گوهرشاد مشهد صورت گرفت که بیرحمانه سرکوب شد و حتی یکی از سرداران نزدیک رضاشاه به جرم تحریک اعدام شد.(دولت و جامعه در ایران،٣٣٤)

چند ماه بعد از فرمان بالا، دستور عدم استفاده از چادر و حتی روسری برای زنان صادر شد که تهدید به تعقیب و توقیف هم همراه بود و زنان مجاز بودند تنها از کلاه های اشرافی گران قیمتی که از اروپا به همین منظور وارد شده بود، استفاده کنند. همینطور برای گسترش بی حجابی سیاست این بود که مهمانی هایی در هر کوی و برزن برگزار شود و مردان به خصوص کارکنان دولتی با همسران شان که بدون حجاب باشند، در آن شرکت کنند. ماموران شهربانی دستور داشتند در کوچه و خیابان چادر و روسری را از سر زن ها بکشند و پاره کنند. خشونت اجتماعی و فرهنگی زیادی اعمال شد که حتی منجر به خودکشی برخی زنان گردید و یا تصمیم برخی زنان و یا خانواده شان برای بیرون نیامدن از خانه را در پی داشت. زیرا مشکل حتی برای زنانی که قصد برداشتن چادر را داشتند، نبود فرهنگ لباس پوشیدن بدون چادر بود. ضمن این که این کار هزینه زیادی برای زنان و خانواده شان داشت.

ماهیت و شیوه اجرای این دستورات نشان میدهد که در ورای آن رهایی زنان و یا مردان و یا ایجاد شرایط نوین زندگی مطرح نبود و اجرای آن زخم هایی عمیق بر روح زنان و دیگر مردم گذاشت و نه تنها هیچ شکلی از رهایی برایشان نداشت بلکه نتیجه اش آن بود که پس از برکناری رضاشاه، بیشتر زنان دوباره به چادر و روسری برگشتند. به این ترتیب، موضوعی که می توانست آرام آرام و توسط خود زنان و جامعه به پیش برده شود با قدرت استبدادی به گونه ای انجام شد که موضوع انتخاب پوشش و نگاه زنان و جامعه را در این مورد سال ها به عقب کشاند. در واقع تجدد آمرانه رضاشاه حق انتخاب پوشش را در نطفه خفه کرد و حقی را که جامعه ایرانی میتوانست تحت عنوان یک ملت مدرن به دست آورد و زنان ایرانی نیز برای آن تلاش بسیار کرده بودند، عقیم ساخت.

موضوع پوشش زنان در ایران دوره پهلوی دوم را می توان به دو حوزه عمومی و خصوصی تقسیم کرد. حوزه عمومی شامل قانون، مقررات حقوقی، فقه و شرع، عرف سنت و حوزه خصوصی شامل خانواده، فامیل و نزدیکان بود.

میتوان گفت که در دوره محمد رضا پهلوی از زاویه قوانین و مقررات ناظر، زنان حق انتخاب پوشش داشتند اما این حقی بود که توسط فقه، شرع و عرف که از سوی خانواده و فامیل و نزدیکان اعمال می گردید، می توانست محدود و حتی حذف شود و این حوزه ای بود که مقررات قانونی نمی توانست در آن دخالت کند. ضمن این که نگاه مسلط مردانه و عرف جاری مجوزی بود برای توهین ها و متلک های زبانی و دستی از سوی مردان که نسبت به زنان بدون چادر در بسیاری محله های شهرهای مختلف صورت می گرفت. به هر روی دختران بسیاری بودند که با وجود مخالفت خانواده های خود مبادرت به برداشتن چادر می کردند. حضور زنان در محیط های اداری و دانشگاهی در حال افزایش بود اما، برخوردهای نامناسب با زنان دارای حجاب و پوشش سر در این محیط ها نیز وجود داشت و زنان دارای حجاب به آسانی در این محیط ها پذیرفته نمی شدند. فضای دوگانه ای شامل توهین و آزار زنان بدون حجاب در محیط های عمومی شهری و برخوردهای نامناسب با زنان با حجاب در محیط های اداری و دانشگاهی، زنان را تحت تاثیر قرار می داد.

گرچه که همه ساله دختران با حجاب اسلامی وارد دانشگاه های مختلف می شدند اما، از سال ١٣٥٥ به بعد تعداد دخترانی که با چادر یا نوع دیگری از پوشش اسلامی (مثل مانتو و روسری) وارد دانشگاه ها، به ویژه رشته های علوم انسانی و اجتماعی، می شدند، بسیار افزایش یافت. این موضوع تحت تاثیر فضایی که دست و دلبازانه و برای مقابله با گروه های رادیکالتر جنبشِ در حال شکل گیری در اختیار فعالیت گروه ها و سخنرانان مذهبی قرار می گرفت، قابل توضیح میباشد.

از نیمه دوم سال ١٣٥٧ تحریکات و رفتارهایی در برخی صفوف تظاهرات کنندگان در حال جهت دهی بود. تحریکات و رفتارهایی نظیر جدا کردن صف های زنان و مردان از یکدیگر، بردن زنان چادری به ابتدای صف های تظاهرکنندگان، توصیه به زنان مبنی بر سرکردن یک روسری به این دلیل که فیلمبرداری می شود و این فیلم ها در دنیا دیده میشود و غیره. مواردی که بیشتر حالت توصیه داشت و معمولاً از سوی زنان پذیرفته نمی شد اما، به هر حال برخی زنان فکر می کردند که داشتن یک روسری خیلی هم مهم نیست. در برخی صف ها نیز این حرکت ها مورد اعتراض قرار می گرفت و زنان بدون روسری نیز در جلوی صف و کنار زنان چادری قرار می گرفتند. همینطور اعتراض هایی مبنی بر این که نکند بعدها هم میخواهید حجاب را تحمیل کنید، به چشم میخورد.

در همان زمان، توصیه ها مبنی بر داشتن حداقل یک روسری، داخل محله ها و از سوی گروه هایی که در مساجد محله ها در حال شکل گیری بودند نیز مشاهده میشد. همین طور شایعه ها مبنی بر اسید پاشی به صورت زنان بی حجاب، که برخی عنوان میکردند از سوی سلطنت طلبان است و عدهای هم می گفتند که اقدامی از سوی گروه های اسلامی است، وجود داشت. اعلامیه هایی نیز با محتوای تهدید زنان به دلیل پوشش آنها پخش شده بود.

اولین دستور اسلامی در مورد پوشش زنان در همان اسفند ١٣٥٧ بود، گویی قدرت جدید پی برده بود که وسعت شرکت و حضور زنان می باید کنترل شود. تفکری که از زاویه نگاه سلطه چندان هم بی پایه نبود زیرا با مقابله و اعتراض فعالانه زنان روبرو گشت. زنان طی ٥-٤ روز پر از خشم و غرور در تجمع های اعتراضی و خود جوش به مقصدهای مختلفی چون دانشگاه، دادگستری، وزارت خارجه، نخست وزیری، رادیو- تلویزیون رفتند. اعتراضات و مقابله ها پس گرفتن دستور را درپی داشد. اسفند ١٣٥٧ ماه زنان بود، چه از وجه مقابله با زنان و چه از وجه مقاومت و پاسخ زنان. از آن پس تا مدتی فشارها بر روی حجاب زنان نه مستقیم از جانب حاکمان جدید، بلکه از سوی بسیج محله ها و نگرش هایی که در حال شکل گیری بود، صورت میگرفت.

در واقع حجاب تنها پوشش بدن زن نبود، حجاب مقدمه ای بود برای اعمال محدودیت های مختلف نسبت به زنان. دوباره حجاب در شکل های مختلف به ابزار کنترل زن و بدن او تبدیل گردید. گروه های فشار با تمرکز بر مسئله حجاب زنان، گروه هایی بودند که در مناطق مختلف شهرهای بزرگ به دلایل مختلف، مربوط و نامربوط، همواره حضور داشتند و با عنوان امر به معروف و نهی از منکر حجاب را وسیله ای برای حمله به زنان در خیابان ها قرار می دادند. زنان در حال حذف از فضاهای مختلف بودند. محدودیت ها در احراز مشاغل، عرصه هنر، ورزش و … آغاز شد. در اولین اقدام حق و شغل قضاوت از زنان گرفته شد. قانون نیم بند حمایت از خانواده لغو گردید. خوانندگی و نواختن ساز برای زنان ممنوع شد. گرچه که در حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون محدودیت ها برای همگان بسیار زیاد بود و تقریباً هیچ فیلمی اجازه نمایش نمی یافت اما این محدودیت ها بر بازیگران زن بسیار شدیدتر اعمال میشد.

به تدریج فشارها به محیط های رسمی مشاغل راه یافت. فرم هایی با شکل و رنگ های مشخص به عنوان پوشش کارکنان زن مشخص گردید. همچنین، زنان ارباب رجوعِ اداره ها و مراکز دولتی می باید حدی از حجاب را رعایت می کردند. دستورالعمل های رسمی و اداری برای کارکنان زن اداره ها، اولین برخورد رسمی حکومت با مسئله حجاب و پوشش بود که زنان را ملزم به رعایت حجاب و پوششی خاص برای محیط کار میکرد. دستورالعمل هایی که همان موقع موجب شد برخی زنان کارمند شرایط بازنشستگی پیش از موعد را بپذیرند و آن را به رعایت حجاب در محیط کار ترجیح دهند، بیخبر از آن که این شرایط به کل جامعه تسری خواهد یافت.

تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها شکل گرفت، امکان انتخاب برخی رشته ها از سوی زنان حذف و اجازه خروج دختران دانشجو برای تحصیل در خارج از کشور لغو گردید. به سختی برای زنان بودجه های ورزشی و یا سالن های ورزشی اختصاص داده میشد. فضای فوق امنیتی دهه ١٣٦٠ باعث دستگیری، اعدام و یا خانه نشینی بسیاری زنان فعال گروه های سیاسی گردید، بسته شدن دانشگاه ها با نام انقلاب فرهنگی نیز انزوای بسیاری را در پی داشت. تعدادی زنان فعال نیز مجبور به مهاجرت و ترک کشور شدند.

در سال های پایانی دهه ١٣٦٠ و آغاز دهه ١٣٧٠ شاهد ورود دوباره و تدریجی زنان به فضاهای آکادمیک، هنر، ورزش، و دیگر فعالیت های اجتماعی با همان پوشش های رایج که روسری یا مقنعه، مانتوهای بلند و شلوار بود، هستیم. زنان برای کسب جایگاه در حوزه های مختلف تلاش می کردند. به تدریج برخی متون فمینیستی در نشریه ها و کتاب ها نشر می یافت که در آگاهی بخشی جنسیتی موثر بود. اولین تلاش ها در حوزههای حقوقی بود و حقوقدانان در این زمینه بسیار مینوشتند اما، دستاوردها بسیار اندک بود: لغو ممنوعیت خروج دختران برای تحصیل، تعیین برخی مصادیق برای عسر و حرج، بالا بردن سن ازدواج دختران. همچنین، گروه ها و محافل زنانه با محوریت آشنایی و کسب آگاهی زنانه و جنسیتی تشکیل می گردید. گرچه که تعداد این جمع ها معمولا محدود بود اما این نتیجه را داشت که بخشی از آگاهی به دست آمده به دیگر زنان خارج از این جمعها نیز بسط می یافت و حداقل نتیجه آن ایجاد سوال در مورد چرایی وضعیت زنان بود. تلاش زنان جوان بر ورود به عرصه تحصیل متمرکز گردید. برگزاری کنفرانس جهانی زن در پکن، توجه فعالان زن را جلب کرده بود و موضوعات و ایده های مرتبط با آن با هدف آشنایی با مسائل جهانی مطرح در این زمینه و هم برای سنجش شرایط خود با آن، از سوی فعالین زن پیگیری میشد.

به نظر می رسد مجموعه این فعالیت ها، هرچند ضعیف، و مقابله با فشارها، به زنان این دلگرمی و جسارت را می داد تا با چنگ زدن به امکانات حداقلی و محدود در پی کسب و ایجاد عرصه های اجتماعی برای خود باشند. خواندن متون فمینیستی که حاصل ارتباط با زنان فعال ایرانی مهاجر بود و حضور دوره ای معدود فعالان زن مهاجر در ایران، در کسب آگاهی جنسیتی فعالان زن داخل کشور موثر بود. مبارزات مردمی، تلاش های زنان و جوانان، تغییر رویه حکومتی را به دولتمردان تحمیل کرد و این امر موجب باز شدن فضاهای اجتماعی و سیاسی گردید در حدی که نامزد شدن خاتمی برای ریاست جمهوری و انتخاب او را درپی داشت.

زنان در تمامی این سال ها و تحت همه ی فشارها و سرکوب های موجود، همواره سعی داشتند تا بخشی از حجاب و پوشش اجباری را حذف کنند اما، گشت های مبارزه با منکرات در گوشه گوشه شهرهای بزرگ حضور داشتند و دستگیری های خیابانی به اتهام «بدحجابی» ادامه داشت. گروه های حزب الهی در خیابان ها و میدان های اصلی شهرها برای اعتراض به پوشش و حجاب زنان تظاهرات برپا می کردند و فضای رعب و وحشت به وجود می آوردند. حذف حجاب اجباری و حق انتخاب پوشش، یکی از موارد اساسی خواسته های زنان بود که در این سال ها در کلیهی اعتراضات، مبارزات و مراسم های گرامیداشت ٨ مارسِ برگزار شده از سوی گروه های زنان، مطرح می شد. برای آن گروه از زنان مسلمان نیز که وارد دانشگاه ها و بازار کار شده بودند نیزموضوع پوشش دغدغه اشان شده بود و آیه ها، حدیث ها و احکام مربوط به حجاب را مورد بازنگری و بررسی دوباره قرار می دادند تا نشان دهند که پوشش و حجاب طرح شده، کاملاً آن چیزی نیست که در اسلام طرح شده است. مثلا این که در باب ولایت مردان بر زنان در جامعه و حکومت، در قرآن مورد صریح وجود ندارد و استدلال فقها در این باب عمدتا متکی بر تفسیر به رای است.(جنسیت در آرای اخلاقی،٣٣٧) و این ولایت عمدتاً حوزه خصوصی و اطاعت زن از مرد در امور خصوصی را مد نظر دارد. یا این که رعایت عفت بیشتر مد نظر است که بر رعایت آن از جانب زنان و مردان به طور مساوی دلالت دارد.(جنسیت در آرای اخلاقی،٢٦٥)

طی سال های ١٣٨٤ تا ١٣٩٢ که اصولگرایان دولت را در اختیار گرفتند حضور گروه های فشار و امر به معروف برای پوشش و حجاب بسیار بیشتر می شود، راهنمایی و رانندگی اجازه می یابد که ماشین هایی را که راننده یا سرنشین زن با پوشش نامناسب دارند متوقف کند، ماشین را توقیف کند و به پارکینگ انتقال دهد؛ پوشیدن چکمه تبرج اعلام میشود؛ گذاشتن عینک آفتابی بالای سر و پوشیدن چکمه ساق بلند؛ ممنوع می شود. اما به ویژه زنان جوان هم چنان از پوشش هایی غیر از آنچه دستوری شده است استفاده می کردند و تاوان این نافرمانی را هم با دستگیری و توهین و تحقیر توسط ماموران حکومتی می پرداختند.

در جریان جنبش سبز که در رابطه با فعالیت کاندیداها از پیش از انتخابات سال ١٣٨٨ آغاز شد، زنان در کل و به ویژه زنان جوان نقش فعال و گسترده ای داشتند و سعی داشتند در هنگام حضور در میتینگ ها و تظاهرات انتخاباتی پوششی غیر از پوشش های دستوری داشته باشند، اما مقابله ای هم از سوی حکومت وجود نداشت، زیرا حضور حداکثری مردم در انتخابات بسیار مهم بود. اما در طی حرکت های پیش از انتخابات خواست مستقلی از سوی زنان و یا برای زنان و یا پوشش آنان مطرح نشد، در فضای اعتراضی پس از آن نیز که چندین ماه ادامه داشت در مورد پوشش شعار و خواسته ای طرح نگردید.

در سال های اخیر و از اوایل کار دولت مستقر (١٣٩٢) نیز به روال دولت اصولگرای احمدی نژاد کماکان تفکیک جنسیتی و قوانین پوشش اجباری وجود داشته است و در این دوره شاهد یکی از موارد وحشتناک انتقام گیری از دختران «بدحجاب» بودیم. و آن فاجعه ی اسیدپاشی به صورت و بدن زنان در اصفهان بود. چندین مورد اسید پاشی وجود داشت که تعداد دقیق آن به دلیل عدم اطلاع رسانی کامل مشخص نگردید. تظاهرات زنان در شهرهای اصفهان و تهران در مقابله با این اقدام صورت گرفت اما هنوز شخصی در این رابطه مسئول شناخته نشده و یا دستگیر نشده است.

طرح هایی نظیر دانشگاه تک جنسیتی، تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها، نصب دوربین در راهروهای خوابگاه های دختران که رعایت پوشش حتی در راهروها برای دختران دانشجو را الزامی می ساخت؛ فشار و تهدید به اخراج به دلیل عدم رعایت حجاب؛ سهمیه بندی مجدد جنسیتی به منظور حذف بیشتر زنان دانشجو از برخی رشته ها؛ قرار دادن سهمیه بیشتر برای پسرها در رشته های پزشکی و مهندسی؛ از موارد تبعیض آشکار در این دوره بوده است.

موضوع پوشش زنان و فشارهای اعمال شده در این خصوص همواره با گریزهای زنان همراه بوده است. هر جا که فرصتی دست می داد زنان سعی در حذف و کنار گذاشتن بخشی از پوشش های تعیین شده و فرار از رعایت کامل حجاب را داشتند که همواره نیز با مقابله گروه های فشار رسمی و غیر رسمی روبرو می شدند. شاید عمل منفرد مقابله زنان موجب تغییر نشود اما، می توان انتظار داشت که تداوم عمل ها مانع عادی شدن تبعیض شود و قدرت گریز و امکان دفاع از نظرات را بیشتر کند. اما و قطعا، برای تغییری بنیادی و اساسی اقدام متشکل و متحد تمامی زنان ضروری است.

پوشش در غرب

پیش از مسیحیت

در آتن قدیم ورود زنان محترم به قلب سیاسی شهر (اکروپلیس)، به جز در جشن های خاص، ممنوع بود. دمکراسی یونان محفلی کاملاً مردانه بود که درهای آن به روی سه چهارم جمعیت که مرد نبودند، به سن قانونی نرسیده بودند، آزاد نبودند، تبار آتنی نداشتند، بسته بود. (زنان در روزگارشان،٢٠) زن ها بیشتر منزوی و مجبور به خانه نشینی شده بودند و در میهمانی های غیر از خانوادگی نمی توانستند شرکت کنند. کنوانسیون آتن با تنظیم روابط مختلف بین زن و مرد درون خانواده و در عرصه جامعه، هرچه بیشتر به مشخص کردن جایگاه زن در جامعه آن روز یونان پرداخته بود.

کنوانسیون آتن حدود قرن پنجم پیش از میلاد، تصویر بدن برهنه زنان را ممنوع کرده بود و نقاشان و هنرمندان یونان مجاز به ترسیم بدن برهنه زنان نبودند. اما اکثر گلدان ها و ظروف آن دوره (بیش از ٨٠٠ نمونه) که پیوسته در معرض دید مردم بود با نقش هایی چون: مردی با شمشیر یا چماق ایستاده بالای سر یک زن، مردی روی اسب در حال پرتاب نیزه به سوی نوک پستان های یک زن، مردی روی اسب در حالی که سر یک زن را روی زمین می کشد، که در آن ها زنان با دامن های بالا رفته و یا پیراهن های دریده به شکلی که سینه ها و ران هایشان نمایان است، تصویر شدهاند. (زن ستیزی، ٣٧)، نمایش وحشت مرد یونانی از زن خود مختار و مستقل که پا را از محدودیت های فرهنگی ایجاد شده، فراتر می نهد.

در روم مرد می توانست به دلیل بی حجابی زنش را در ملاء عام طلاق دهد و مورد تایید نیز قرار گیرد. این موضوع نشان می دهد که شرایط زن رومی بهتر از زن یونانی بوده است زیرا، حداقل می توانسته در اجتماع و در ملاء عام حضور یابد.

اما در بین اسپارت های دائم در حال جنگ بود که به سلامت زنان (به دلیل بارداری و زایش جنگجو) اهمیت داده میشد. زنان اسپارت برهنه ورزش میکردند یا دامن های کوتاه می پوشیدند و برخی حقوق قانونی و اجتماعی را دارا بودند. (زن ستیزی،٤٩)

نگرش سلسله مراتبی و فرودست دیدن زنان در دیدگاه های فلسفی مسلط یونان نیز قابل مشاهده است.

دیدگاه افلاطون تحقیر ذاتی زندگی این جهان را در خود داشت. از نگاه افلاطون عشق مرد به مرد برتر از عشق مرد به زن است، او عشق مرد به زن را شهوت حیوانی تلقی می کند. اندیشه افلاطون همان اندیشه آشنای دوگانه است که مرد با معنویت و زن با جسمیت و اشتهای شهوانی شناسایی می شود. افلاطون به این دیدگاه مرسوم، قدرت فلسفی آتشینی بخشید که پیش از آن وجود نداشت. او در صحبت از ویژگی های آرمانشهر از آموزش برابر زنان و مردان سخن می گوید اما، در حوزه زندگی عادی کارهایی نظیر ازدواج و تولید مثل را، تشکیل دهنده هویت زنان میداند که آنها را پست میشمرد.(زن ستیزی، ) نزد ارسطو زنان، مردان ناقصی بودند که هیچگاه نمیتوانستند کامل شوند.(ستوده، ٥٠) جایی که ارسطو انسان را «حیوان سیاسی» مینامد منظورش از واژه انسان تنها افراد مذکر بود نه نوع بشر. (زنان در روزگارشان،٢٠)

این دیدگاه ها به همراه مسیحیت رسمیت یافته تعیین کننده قانونگذاریها و شیوه اداره جوامع اروپایی بوده است.

سن پل از قدیسان مسیحی نظیر افلاطون امیال روح را بر خلاف امیال تن و متضاد هم میداند. برابری مورد نظر این دو تنها با از بین بردن تفاوت های جنسی و تبدیل شدن زنان به مردانی شرافتمند، آن هم نه در این دنیا، می توانست به دست آید. سن پل نسبت به جسم انسان اعلان جنگ داد، جنگی که در عمل بر علیه جنس زن صورت میگرفت. زن محرک اصلی گناه بود، در جایی که مرد نمی توانست جسم سرکش را به کنترل درآورد. اگوستین قدیس جامعه ای را توصیف می کند که در آن هیچ نوع ارتباط جنسی و زناشویی وجود ندارد و آن را شهر خدا مینامد زیرا، به نظر او میل، منجر به گناه نخستین و هبوط انسان به زمین شد. در بهشت مسیحیت، زنان و مردان با هم برابرند چون از امیال جنسی فارغ اند.

برخی زنان مسیحی با همین دیدگاه به طرد مناسبات جنسی روی آوردند تا با پناه گرفتن در دیرها از سلطه مناسبات آمرانه مردانه بگریزند. اما، همواره برای اکثر کشیشان مرد، زنان آلت دست شیطان بودند و مقابله ها با آنان بیشتر و بیشتر میشد، به گونه ای که تعداد زنان قدیس که در قرن پانزده ٢٨درصد بود، در قرن ١٦ به ١٨ و در قرن ١٧ به ٤/١٤ درصد سقوط کرد. حتی زمانی دستور خروج زنان از صومعه صادر شد که چندان نپایید.

پوشش همگی زنان کلیسا از سر تا نوک پا بود و بسیار متفاوت با پوشش زنان عادی که در مزرعه یا کارگاه های خانگی کار می کردند و نمیتوانست آنقدر پوشیده باشد و یا زنان اشراف و طبقات بالا که پوشیده اما، به گونهای دیگر بود.

رنسانس و اروپای جدید

در دیدگاه مسلط قرون وسطی بدن انسان عموماً و بدن زن به ویژه، عنصری منفی و مانع تعالی روح بود، بدن می باید زجر بکشد تا پاک شود پس راحتی و آسایش بر آن حرام بود. با رنسانس و شروع مدرنیسم و پاگرفتن دیدگاههای نظری و علمی جدید، به تدریج این ایده در معرض تغییر قرار گرفت. رابطه انسان با خدا و طبیعت تغییر یافت، فردیت انسان ها اهمیت پیدا کرد و دستاوردهای علوم این ایده را به وجود آورد که بشر میتواند در آسایش زندگی کند.

اروپای سده های پایانی قرون وسطی با اصلاحات پروتستانی و بازتعریف جایگاه حکومت ها و سرزمین های تحت اختیارشان، با جنگ های طولانی و در برخی مناطق سلطنت مطلقه همراه بود. توسعه سرمایه دارانه اقتصاد اروپا با استثمار شدید نیروی کار داخلی، چپاول طبیعت، جنگ و استعمار دیگر کشورها و بردگی گرفتن مردم بومی در داخل و خارج از اروپا همراه بود. تخصصی شدن کارها، بیرون رفتن کار از کارگاه های خانگی به خارج از خانه، جایگاه اجتماعی زنان را بی ارزش ساخت. کشتار، شکنجه و آزار زنان درمانگر و بی خانمان، زنان نهانبین، که تحت عنوان جادوگرسوزی حدود یک قرن از اواسط قرن ١٦ میلادی تا اواسط قرن ١٧ میلادی در اروپا و در مستعمره ها جریان داشت، زنان را بیش از پیش محدود ساخت. نیروی کار زنان هم به شکل وسیع و با دستمزدهای بسیار پایین مورد بهره کشی قرار می گرفت.

در همین حال دولت ها به مسئله ازدواج و خانواده اهمیت خاصی میدادند و سعی داشتند اخلاقی برقرار شود تا فرمانبرداری زیردستان در خانواده آموزش داده شود و تبدیل به جزیی از ارزش های خانواده شود. بر تعداد رساله های زن ستیزانه بسیار افزوده شد که قصد بیشتر آنها مقابله با زنانی بود که با اعتماد به نفسی نو می نوشتند تا ستم سنتی و جدید بر زنان را نفی کنند.(زنان در روزگارشان ١٢٩-١٢٧)

نادیده گرفته شدن زنان در همه آنچه متفکرین جدید برایش مبارزه می کردند باعث صرف انرژی زیاد زنان روشنفکر برای اثبات خود گردیده بود. اولین خواسته ها برای آموزش بود، در برخی محافل روشنفکری ایده آموزش یکسان مطرح میشد اما زنانی که قصد استفاده از حداقل امکانات آموزشی را داشتند با مشکلات بسیار مواجه می شدند و در نهایت نیز جز برای معدودی از زنان طبقه بالا و مرفه چنین امکانی فراهم نبود، که آن هم در خانه و جلسات خصوصی و با اعضای خانواده یا معلمان بود. اما به هر روی مقابله با آموزش زنان زیاد بود زیرا، زنِ دارای استعداد آموختن جمع اضداد بود از آنجا که روح مردانه در او نفوذ کرده بود. مقرر شده بود که زنان در خانه بمانند پس ورودشان به محافل عمومی، سخنرانی، نوشتن و هر فعالیت خارج از خانه برای زنان خطرناک و غیر شرافتمندانه تلقی میشد.

اما تلاش های زنان برای تعریف در شرایط جدید و امکان استفاده از عرصه های مختلفی که برای مردان به وجود میآمد، پیگیرانه و بسیار سخت ولی کم نتیجه ادامه داشت. یکی از این عرصه ها نیز پوشش بود. انتخاب پوششی که از سویی دست و پا گیر نباشد و به زنان امکان حضور در جامعه را بدهد و از سوی دیگر روسپی قلمداد نشوند، بسیار سخت بود. شروع تغییر در لباس زنان را شاید بتوان از صحنه های تئاتر دنبال کرد. نمایشنامه هایی که در آن شخصیت های زن جسور وجود داشت و یا بازیگر زنی که در نمایش با لباس مردانه ظاهر می گشت. در قرن هفدهم یکی از موارد رایج قهرمان زنی بود که لباس مردانه میپوشید.(زنان در روزگارشان، ٣-١٥٢)

در کنار همه تصمیم سازیها در مورد بدن زن و تعیین نوع پوشش برای آن، تحرکات خود زنان در مورد پوشش از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار بود. حرکت های زنان، حرکت هایی است که از مسیر آن ها زنان می خواهند در عرصه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حضور داشته باشند. آنچه از میان کتاب های تاریخ زنان غرب در مورد پوشش زنان می توان دید، نبود پوشش خاصی برای سر و اجبار به رعایت آن بوده است که شاید این موضوع تا حد زیادی به سنت اولیه مسیحیت و دیگر دیدگاه های مسلط غربی برمیگردد.

آنچه در قرن های ١٥ تا ١٨ بیشتر به چشم می خورد انتخاب پوشش و تغییر ظاهر به گونه ایست که زن بیشتر به مرد شبیه گردد تا بتواند در مکان هایی که می خواهد حضور یابد، موضوعی که چندان مورد قبول جامعه نبود و برخوردهای شدیدی با آن م یشد. یکی از اتهامات ژاندارک زیر پا گذاشتن معیارهای رفتار زنانه بود. پوشیدن لباس مردانه و زندگی مانند سرباز بر بار سنگین مخالفت ها با او افزود. (زنان در روزگارشان، ٧١)

«لیندا وودبریج» معتقد است که یک «جنبش لباس مردانه پوشی» در لندن وجود داشته که نشان از افزایش تحرک زنان در جامعه شهری داشت، طوری که شاه جیمز اول در ١٦٢٠ به روحانیان دستور داده تا علیه آنچه او بی حیایی زنان نامیده، موعظه کنند.(زنان در روزگارشان، ١٥٣) غیر از انگلستان در هلند قرن های ١٦ و ١٧ نیز شاهد حرکت های مردانه پوشی میتوان بود. افزایش تعداد زنان مردانه پوش در هلند و انگلستان را شاید بتوان به دلیل گسترش دریانوردی در این کشورها دانست که زنانی که قصد فرار از زندگی جاری و روزانه خود را داشتند به آن روی می آوردند.

در دیگر بخش های اروپا نیز طی قرن های ١٦ تا ١٨ مردانه پوشی نزد زنان به سنتی پر رونق تبدیل شده بود. انگیزه های این موضوع، خواست های متفاوتی هم چون فرار از ازدواج اجباری، بودن در کنار معشوق، فرار از روسپیگری، شرکت در جنگ و پیوستن به ارتش، بوده است. «نادژدا الکساندروف دورفا» در جنگ های روسیه در مقابل ناپلئون به درجه افسری رسید. «دبورا شامپسون» به دلیل رشادت در صحنه انقلاب امریکا مقرری می گرفت. عدها ی نیز شیوه جاری زندگی زنان را کسالت بار می دیدند اما به دلیل نبود صدایی دیگر و ایده های نو، شیوه مردانه پوشی را که به آنان امکان مشارکت اجتماعی می داد، برمی گزیدند. (زنان در روزگارشان، ١٥٦-١٥٤)

صنعتی شدن موجب افزایش ثروت برخی گروه های اجتماعی گشت. دولت ها به تثبیت منافع حاصله برای صاحبان صنایع و طبقه روبه رشد پرداختند تا میدان برای اصلاحگرایان لیبرال بازتر گردد. اصلاحاتی مانند گسترش آموزش عمومی، گسترش شهرنشینی و تعمیم تدریجی حق رای به مردان بیشتری، در حال شکل گیری بود. توسعه صنعت، دولت و اصلاحات فرصت هایی را برای مردان فراهم می کرد. زنان و فمینیست ها نیز در پی آن بودند تا برابری در حال شکلگیری به زنان نیز تسری یابد. زنان فعال اگر از خانواده های مرفه بودند امکاناتی بسیار کمتر از مردان خانواده در اختیارشان بود واگر از طبقات پایین و کارگری بودند مجبور به تامین معاش، کار خانگی و نگهداری از فرزندان بودند. زنان در حالی در همه خیزش های اجتماعی حضور داشتند و عواقب ناشی از شکست و سرکوب را تحمل می کردند که در صورت کسب امکاناتی هر چند محدود و یا فضاهایی آزاد، به راحتی و با سرعت رانده می شدند. زنان حق شرکت در احزاب سیاسی یا نشست های عمومی سیاسی و انجمن های سیاسی را نداشتند اما، این فکر که زنان باید اختیار خود و زندگیشان را به دست گیرند هر چه بیشتر بین زنان فعال قوت می گرفت.

در کنار همه این ها پوشش شخصی و اصلاح لباس، تحرکات زنان برای تغییر در لباس های تنگ، زیرپیراهنی های تنگ و ژپون های سنگین، دامن های بلند که روی زمین کشیده م یشد، سرشانه های افتاده که حرکت بازو را دشوار می کرد، در حال شکلگیری بود. حرکت های اصلاح لباس با موانع اجتماعی بسیار روبرو بود. مشارکت کنندگان در کنوانسیون حقوق زنان در ١٨٥٢ (سیراکوس، نیویورک) به دلیل وضع ظاهرشان به شدت مورد تمسخر قرار گرفتند و مغرضانه زشت جلوه داده شدند. الیزابت گرِت اندرسن، هنگام تلاش برای ورود به حرفه پزشکی یکی از دغدغه های اصلی اش نوع پوششاش بود تا به او نگویند شبیه مردان است و هم این که بیانگر آرمانش نیز باشد.(زنان در روزگارشان،٣١٤)

زنان هنرمند در آلمان دهه ١٨٥٠ به تلاش هایی برای اصلاح لباس دست زدند. در امریکا گروهی محدود که «بلومر» خوانده می شدند، تونیک و دامن های کوتاه روی شلوارهای گشاد بلند می پوشیدند اما با مزاحمت های دائمی و آزارهای مردان در خیابان روبرو بودند که راه را بر آنان می بستند تا جایی که پلیس دخالت کند. در انگلستان نیز «انجمن لباس مناسب» ترکیبی از دامن و شلوارهای تا زانو را معرفی کرد که چندان گسترش نیافت. در پایان قرن ١٩ پس از دهه ها مقاومت، به زنان مجوز دوچرخه سواری داده شد که بیش از هر چیز در پیشبرد اصلاح لباس موثر بود به طوری که کدی استانتون در مورد آن گفت «بسیاری از زنان سوار بر دوچرخه به جنبش حق رای پیوستند.»(زنان در روزگارشان، ٣١٥-٣١٤)

طی قرن ١٩ معلمان، شاعران، رمان نویسان، نویسندگان، مترجمان و به تدریج روزنامه نگاران بزرگترین گروه های حرفهای زنان را تشکیل می دادند که معمولاً زنانی از طبقه متوسط بودند و در کنار اینها مسئولیت های مختلف خانوادگی نیز بر دوش داشتند. نوشتن ابزاری برای تسری امتیازات تعلق گرفته به مردان برای زنان، خواست آموزش، بهداشت، … و حق رای بود. خواست حق رای در کشورهای مختلف در دورههای زمانی متفاوت شکل گرفت و تا پایان قرن ١٩ شبکه های پیچیده ای با رهبری های مجرب آنها را به پیش میبرد که در کشورهای مختلف و بنا به نیاز، شکل و چگونگی آن تغییر می یافت. زنان در این مسیر تجربیاتی یافتند که گرچه با تاخیر و از نظر زمانی، تا نیمه های قرن بیستم، به حق رای انجامید و نتیجه نیز به برابری مدنی مورد انتظار زنان نیانجامید اما، تجربه سازماندهی در خصوص کسب فرصت های تحصیلی و شغلی، اصلاح لباس، قوانین مالکیت برای زنان متاهل، خانه داری اشتراکی، کنترل بر بدن را برایشان درپی داشت. ضمن این که این حرکت ها تنوع بیشتری می گرفت و گروه های مختلف نژادی (در امریکا و کانادا) و زنان کارگر را در بر می گرفت. زنان رنگین پوست نیز به تعریف جایگاه خود درون جنبش و بین فعالان زن می پرداختند.

دوران دو جنگ جهانی زمانِ ورود بیشتر به مشاغل غیرسنتی کار زنانه و کارخانه ها برای زنان بود. اما دیگر حرکت های اجتماعی فرو نشست. مقابله ها علیه دمکراسی، آزادی، همکاری های بین المللی فعالان در همه زمینه ها شکل گرفت. بیش از حق، از وظیفه سخن گفته میشد. مقابله های امنیتی و دولتی با جنبش های صلح و ممانعت از برگزاری هرگونه جلسه توسط زنان اعمال شد. واکنش های مخالف افراد و اشخاص نیز کم نبود. اما در جریان دو جنگ جهانی، ٤٠ تا ٨٠ درصد اعضای گروه های مقاومت را زنان را تشکیل می دادند. زنان درگیر در دشواری های اقتصادی به جنگجویان مقاومت تبدیل شدند. جنبش هایی ضعیف برای صلح شکل گرفت.

کار در کارخانه ها و تغییر دیگر شرایط اجتماعی، لزوم تغییر پوشش برای زنان به گونه ای که حضورشان در این فضاها را ممکن سازد، فراهم کرد. به جای کرست و دامن های بلند و موهای آرایش شده، پیراهنه ای کوتاه تر می پوشیدند و موهایشان را کوتاه میکردند.(زنان در روزگارشان، ٤٤٤)

رشد فراگیر بورژوازی، تولید انبوه را می طلبید که در کنار آن مصرف نیز باید بیشتر و بیشتر میشد. تبلیغات، مصرف گرایی هر چه بیشتر را به میان مردم می برد. بر اهمیت فرد و فردگرایی هر چه بیشتر تاکید و تبلیغ میشد. صنعتی شدن فراگیر علاوه بر تولید محصولات مختلف به تولید فرهنگ و تولید انبوه آن مینگرد و آن را به عنوان الزامی تجاری پیش میبرد. کالایی شدن همه چیز از جمله فرهنگ، بیشتر و بیشتر میگردد. فرهنگ مسلط در قالب استانداردهایی عرضه میشود و به گون های به تعریف انسان ها میپردازد که مورد نظر صنایع مختلف است. ارزش مبادله بر تمامی ارزش های دیگر مسلط می شود. هرچه مالکیت انحصاریتر میشود، فرهنگ های یکسان تر و یکنواخت تری برای کل جهان ساخته میشود تا محصولات صنایع بازارهای جدیدتری بیابند. هویت های فردی در رابطه با مالکیت خصوصی و استانداردسازی های فرهنگی ساخته می شود. موفقیت های ستارگان سینما و چهره های ورزشی و موفقیت آنها بسیار مهم جلوه داده می شود تا تلاش های جمعی برای برداشتن موانع ساختاری و اجتماعی، جایی برای تبلیغ نداشته باشد. در این میان رسانه های قدرتمندی همچون تلویزیون، سینما و مطبوعات به تبلیغات وسیع در خصوص شکلدهی ذهنی افراد در جهت اهمیت بیش از حد به سکس، پوششهای تحریک آمیز، انتخاب دختر شایسته، که هدف اصلی آنها زنان و مردان جوان هستند، دادن نقش های بیشتر جنسی به زنان و تعریف زنان هم چون ابژه جنسی، ایجاد الگوهای واحد برای گنجاندن همه زنان در آن ها، تا انسان ها هر چه بیشتر و بیشتر در قالب های تعریف شده قرار گیرند، نقش کلیدی داشتهاند. با رسانه های جمعی فراگیر و درهم آمیختگی فرهنگ و سرگرمی، استانداردهای زندگی بشری هرچه همسوتر با ارزش های بورژوازی مردسالار شکل داده میشود. این تبلیغات که از سنین بسیار پایین روی جوانان آغاز می شود تا شخصیت طول دوره زندگی آنان را شکل دهد برای زنان فهرستی طولانی از سر تا پا را شامل میشود.

ارائه ی بیوقفه ی تصاویر مدل ها و ستارگان، و تبلیغ این که شرایط مطلوب آنان بواسطه ی زیبایی شان و رعایت چارچوب های تعیین شده می باشد، عطش تقلید و اشتیاق همسانی با آن ستارگان را بیوقفه در معرض دید می گذارد تا آنها را تبدیل به قهرمانان زندگی جوانان کنند. تعاریف برساخته از زن و مرد، دختران جوان را هرچه بیشتر ابژه مدلینگ، سکس، مادری، همسری و انجام کارخانگی قرار میدهند تا زنان از همان سنین پایین به سوی هویت های مورد نظر رسانه های ساخته شده سرمایه داری سوق یابند، در حالی که جای خالی نمونه هایی نظیر زنان دانشمند و فعال بسیار مشهود است.

در دهه های اخیر که سرمایه داری در حال جذب کشورهای توسعه نیافته بیشتری در پروسه جهانی سازی است، سرنوشت زنان این کشورها نیز با تناقض هایی بسیار به این فرآیند گره می خورد. از سویی شاهد بیرون آمدن زنان از چرخه سنت های دست و پا گیر و آزاردهنده هستیم، مشارکت زنان در حوزه تحصیلات و مشاغل بسیار بیشتر میشود اما، در عین حال همچنان خانه داری کار آنان است، با دستمزدهای بسیار پایین تر از مردان وارد فضای اشتغال می شوند و مورد تبعیض های گوناگون قرار می گیرند. در همین حال، رسانه های فراگیر سرمایه نیز همچنان در پی استانداردسازی فرهنگ و گسترش آن به حوزه کلیه کشورهای جدید نیز میباشد.

اما به هر روی مبارزات و تلاش های زنان آگاه در مورد حق انتخاب پوشش و رهایی آن از حلقه تبلیغات کالایی نیز ادامه داشته است، تا تنها جسم زن نماد و نشانه کل وجود زن نباشد.

نتیجه گیری

بدن انسان در رابطه با محیط اطرافش در حال ساخته شدن مداوم است. در ابتدای سرمایه داری عنصر اصلی نیروی کار بود که وجه درونی شده بدن گردید، تثبیت این امر به نظم و دیسیپلین رفتار اجتماعی نیاز داشت. با حذف بدن به نفع نیروی کار، زنان که در تولید و بازسازی مجدد نیروی کار نقش اصلی را دارند، می باید بیشتر از مردان تحت این نظم جدید قرار بگیرند. بدن تحت مقررات سرمایه بطور مداوم تحت نظر است و باید به ماشین هایی قابل کنترل تبدیل شود.

تحت نگاه سرمایه جهانی دهه های اخیر و تکنولوژی دیجیتالی در اختیار آن بدن براساس کلیشه های تصویری که به صورت دیجیتالی به سرعت در جهان پخش می شود، قرار دارد. تصویرهایی که حضور واقعی بدن تحت تاثیر آن قرار می گیرد و بازشناسی آن برای خود شخص هم براساس تصویرهای رایج شکل می گیرد. در تصویرها غیر از شکل دهی به بدن پوشش نیز تبدیل به وجهی از فرم بدن می شود. از این زاویه و با توجه به آنچه در سیر بررسی آمده است، بدن زن به طور تاریخی همواره و شدیداً تحت تاثیر وجوه مختلف سلطه سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک قرار داشته و هرچه بیشتر براساس وجه جنسی آن تعریف شده است. لباس و مد بخش اصلی فرم دهی بدن و تصویری شدن آن میباشد، آنچه که به ویژه و عمدتاً در مورد زنان صورت می گیرد. چند وجهی بودن موضوع در مورد زن، بدن زن و پوشش اوست که پیچیدگی بیشتری را موجب می شود و به همین دلیل است که دستاوردها در این خصوص، با وجود تلاش مداوم، بسیار اندک است.

بدن زن به بهانه گناه نخستین میتواند تنبیه و تحقیر شود و الم بر او جایز میگردد؛

بدن زن به واسطه نگاه اقتصادی بورژوازی، میتواند منبع کسب سود شود؛

بدن زن به واسطه نگاه سلطه، میتواند وسیله نمایش ایدئولوژی خاص و بیان برتری آن نسبت به دیگر ایدئولوژیها قرار گیرد؛

بدن زن به واسطه نگاه سیاسی مسلط، در جایی که ارزش مبادله جای هر ارزش دیگری را گرفته، میتواند جنس دوم تلقی شود؛

فرود و نزول سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان از عصر قدرته ای نظامی مردان اشراف قبیله و تبار قهرمانی های مذکر آغاز شد. مردانی که در راس قدرت قرار گرفتند بخشی از سلطه و قدرت خود را با دیگر مردان به اشتراک گذاشتند. این بخش عمدتاً همان کنترل بر زنان در هر دو عرصه عمومی و خصوصی و عمدتاً عرصه خصوصی بود. تصمیمگیری ها و اعمال محدودیت ها به وسیله قانون گذاریها، دین، عرف و سنت صورت می گرفته و بر همه زنان اعمال میشده است. قوانین حمورابی، کنوانسیون آتن، ادیان مختلف شرق و غرب، دیدگاه های مسلط فلسفی و اجتماعی همه ابزارهایی برای اعمال این کنترل ها و محدودیت ها بود. زن، بدن زن، نتیجه تولید مثل زن، پوشش زن نه تنها از سوی طبقات بالای جوامع بلکه با سلسله مراتب قدرت از سوی مردان خویشاوند و خانواده نیز تحت کنترل قرار گرفته است. پوشش هم وسیلهای شد برای کنترل بدن و حذف اجتماعی زن.

در دوره معاصر در بخشی از جهان پوشاندن بدن زن و در بخشی دیگر، فرهنگ برهنگی زن غالب است و هر یک نیز خود را در جایگاه آزادسازی زنان می دانند. در جایی پوشیده بودن زن نماد تبلیغ ایدئولوژیهایی خاص است و در جایی دیگر زنان عمدتاً ابژه مدلینگ، سکس و پورنوگرافی هستند. هر دو ایدئولوژی نیز زن را به ابژه تصویری ومرد را به سوژه بیننده تبدیل می کند. نگاه کنترلگر که در جایگاه سلطه سیاسی و اقتصادی قرار دارد به تعیین/تبلیغ/اجبار برای پوشش زن می پردازد. در نقاطی از جهان با زور و اعمال انواع فشارها و نقاطی دیگر با ابزارهای تکنولوژیک پیشرفته، انتخاب ها بی سروصدا به زندگی و افکار همگان جریان مییابد. ابزارها متفاوت اند و از تبلیغ، تهییج، نمایش تا تحقیر، کتک، دستگیری، اسیدپاشی، کشتن، سوزاندن و قاچاق را شامل می شود. مد، سکس، قاچاق زنان و کودکان، قاچاق اعضای بدن همگی نام صنعت به خود گرفته اند تا مبادا سرمایه داری مردسالار از سرمایه گذاری در این بخشها احساس ناخوشایند داشته باشد. زن هر چه بیشتر جسم میشود و جسم کالا. کالایی شدن جسم انسان به ویژه زنان و کودکان، هر روز ابعاد گسترده تری میگیرد. فریب های تبلیغاتی در مورد ستاره های هالیوودی و سالن های مد اروپا و امریکا در کشورهای به اصطلاح تازه آزاد شده به دست سرمایه داری مردسالار به گونه ایست که در کشوری مثل افغانستان که هنوز در گوشه گوشه آن طالبان در حال فعالیت است و زنان از ترس نمی توانند برقع بردارند؛ نهادهای آموزشی، بهداشتی، اجتماعی مناسب نه برای کل جامعه و نه برای زنان شکل گرفته است؛ ابتدا سالن مد و فرش قرمز برای مانکنها پهن میشود. در کشوری که فرخنده زنی آگاه و معترض در خیابان و با حمایت پلیس به دست تعصب کور کشته و سوزانده میشود.

با تکنولوژی دیجیتالی گسترده نه تنها بدن، بلکه ذهن و فکر انسان ها آماج حمله صنعت فرهنگ سرمایه قرار می گیرند. اما همه اینها به معنی عدم کنشگری و مقاومت نیست، دستاوردهای زنان گرچه که بسیار اندک است و تلاش بسیار میطلبد اما، به هر روی مقابله با تبعیض از عادی سازی آن جلوگیری می کند، الگوها را زیر سوال میبرد، موجب میشود زنان حول خواسته ها و مطالبه حقوق مختلف با هم پیوند می یابند و پیگیرانه در پی کسب آگاهی جنسیتی باشند تا جایگاه خود را در تاریخ سلطه و نظام سرمایه جهانی بررسی کنند و مسیر تغییر آن را بشناسند. انتخاب پوشش نیز یک حق است که زنان فعال می کوشند آن را با آگاهی جنسیتی و آگاهی از نقش نظام های سلطه در پیدایی شرایط کنونی زندگی زنان، پیوند دهند تا مقابله با آن ممکن گردد. آنچه مشخص است این که موانع پیشروی زنان ناچیز و کوچک نیستند و پوشش نیز از آن جمله است، موضوع بر سر ادامه روند مبارزه و کسب اعتماد به نفس زنان در زندگی شخصی و اجتماعی خود است که قطعاً نتیجه اش تثبیت جایگاه آنان در مبارزه مشترک علیه هرگونه سلطه خواهد بود، زیرا زنان در تجربیات خود به راه هایی دمکراتیک دست یافته اند که قابلیت کاربرد آن در این مسیر قطعی است.

از پروژه تبعیض علیه زنان – تریبونی برای زنان چپ

بهمن ١٣٩٤


شمار قربانیان «ناقص‌سازی اندام جنسی زن»بیشتر از گمانه‌زنی‌ها است

$
0
0

khatneروز جهانی مبارزه با «ناقص‌سازی اندام جنسی زنان» درحالی فرا می‌رسد که شمار قربانیان به بیش از ۲۰۰ میلیون نفر رسیده است. سازمان ملل می‌گوید وضعیت در سومالی از همه‌جا وخیم‌تر است. احتمال می‌رود شمار قربانیان افزایش یابد.

ششم ماه فوریه، روز جهانی مبارزه با هرگونه مدارا با ناقص‌سازی اندام جنسی زنان، درحالی فرا می‌رسد که جهان از آمار واقعی گستردگی این نوع از خشونت علیه زنان یکه خورده است.

سازمان ملل متحد یک روز قبل از این روز جهانی، اعلام کرد که آمار واقعی زنان و دخترانی که اندام جنسی آن‌ها ناقص یا مثله شده است، دست‌کم ۷۰ میلیون نفر بیشتر از گمانه‌زنی آن‌هاست.

بررسی جهانی در سال ۲۰۱۴ میلادی حاکی از آن بود که بیش از ۱۳۰ میلیون زن و دختر با این نوع از خشونت علیه زنان مواجه شده و با دردها و مشکلات ناشی از این عمل خطرناک زندگی می‌کنند.

حالا اما بررسی صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) و دفتر زنان سازمان ملل متحد (یونیفم) نشان می‌دهد که اندام جنسی دست‌کم ۲۰۰ میلیون زن در سراسر جهان ناقص شده است.

وضعیت در کشور سومالی از هرجای دیگر جهان وخیم‌تر است. بنا به آمار سازمان ملل اندام جنسی ۹۸ درصد زنان و دختران بین ۱۵ تا ۴۹ سال در این کشور به اشکال مختلف ناقص شده است.

وضعیت در بسیاری دیگر از کشورهای قاره‌ی آفریقا نیز همین‌اندازه هولناک است. آمار قربانیان این نوع از خشونت علیه زنان در گینه به ۹۷ درصد و در جیبوتی به ۹۳ درصد می‌رسد و در سیرالئون نیز ۹۰ درصد زنان و دختران این شکنجه را تجربه کردند.

بیشتر بخوانید: ناقص‌سازی دستگاه تناسلی زن «شکنجه» است

درصد قربانیان ناقص‌سازی اندام جنسی در مالی ۸۹ و در مصر و سودان ۸۷ است. اریتره، بورکینافاسو و گامبیا نیز وضعیتی بسیار بحرانی دارند.

در بعضی از کشورهای قاره‌ی آفریقا از جمله کنیا، ضرب‌المثل رایج درباره‌ی «زن خوب» این است که «زن خوب، زنی است که اندام جنسی‌اش بریده شده باشد.» در این جوامع در بسیاری موارد زنی که این شکنجه به او تحمیل نشده باشد، هرگز شانسی برای ازدواج خوب، موقعیت اجتماعی مناسب و برخورداری از احترام نخواهد داشت.

«گسترش ناقص‌سازی اندام جنسی به رغم ممنوعیت قانونی»

آن‌چه در روز جهانی مبارزه با ناقص‌سازی اندام جنسی زن، اسباب نگرانی جدی تازه‌ای است، گستردگی این عمل در برخی کشورهایی است که چندین‌سال است هرگونه ناقص‌سازی اندام جنسی زن را ممنوع کرده‌اند.

اندونزی یکی از این کشورهاست. با این‌که هرگونه بریدن آلت تناسلی زن در این کشور از سال ۲۰۰۶ ممنوع اعلام شد، بررسی نشان می‌دهد که این رسم خطرناک و خشن، کماکان به قوت خود باقی است و مخفیانه قربانی می‌گیرد.

آخرین بررسی سازمان ملل سویه‌های هولناک دیگری هم دارد. دست‌کم ۴۴ میلیون نفر از قربانیان در جهان، دختران نوجوانی‌اند که زیر ۱۴ سال سن دارند و اندام جنسی بیشتر آن‌ها قبل از این‌که به سن ۵ سالگی برسند، بریده و ناقص شده است.

اندام جنسی بیش از ۲۰۰ میلیون زن و دختر جوان ناقص شده است اندام جنسی بیش از ۲۰۰ میلیون زن و دختر جوان ناقص شده است

بیشتر این دختران جوان هرگز امکان تجربه‌ی رابطه‌ی جنسی عادی و به‌دور از درد و عفونت و انواع مشکلات دیگر را نخواهند داشت.

«سازمان بهداشت جهانی» تقسیم‌بندی چهارگانه برای انواع عمل‌های خطرناک ناقص‌سازی اندام جنسی زن دارد. در بعضی موارد همه‌ی کلیتوریس یا بخشی از آن بریده می‌شود، در برخی موارد از این هم فراتر رفته و به جز کلیتوریس، لبه‌های اندام جنسی نیز بریده یا مجرای دستگاه تناسلی زن مسدود می‌شود.

نگوییم «ختنه زنان»

سازمان بهداشت جهانی اولین‌بار در سال ۱۹۷۹ در کنفرانس جهانی بهداشت در خرطوم سودان، «ختنه زنان» را وارد متون رسمی بین‌المللی کرد.

سازمان ملل متحد نیز از سال ۱۹۹۰ هرگونه ناقص‌سازی اندام جنسی زن با هر توجیه با عنوان «سنت و فرهنگ و آیین» را مردود اعلام کرد و این عمل را مصداق روشنی از «شکنجه» و «خشونت علیه زنان» اعلام کرد.

بیشتر بخوانید: بان‌ کی‌مون: به سکوت در برابر خشونت علیه زنان پایان دهیم

ممنوعیت جهانی این عمل بیش از هرچیز نشانه‌ی تلاش فمینیست‌ها و فعالان حقوق زن از سراسر جهان بود. به یمن تلاش آن‌ها هم بود که سازمان ملل متحد، سازمان بهداشت جهانی و سایر نهادهای بین‌المللی بالاخره پذیرفتند که نباید از عبارت «ختنه» برای شکنجه‌ی وحشتناکی که به زن تحمیل می‌شود، استفاده کرد.

فعالان زن توانستند نهادهای بین‌المللی را متقاعد کنند که اتفاقی که برای اندام جنسی زن می‌افتد، تفاوت بسیار با «ختنه مردان» دارد و استفاده از عبارت «ختنه» برای این شکنجه، تقلیل دادن این تجربه‌ی دهشتناک به عملی پیش‌پاافتاده و بدون هیچ عارضه‌ی دایمی است.

«ختنه مردان» موجب مرگ‌ومیر نمی‌شود، عارضه‌ی جسمی و سال‌ها درد به‌دنبال ندارد. تحقیق‌های پزشکی بسیاری نشان از آن دارد که ختنه مردان می‌تواند مفید باشد و از خطر ابتلا به بیماری‌های خطرناکی مثل ایدز یا انواع سرطان دستگاه تناسلی بکاهد. به‌همین دلیل است که از قرن نوزدهم تا همین امروز ختنه مردان گاهی از سوی بسیاری از پزشکان، توصیه نیز می‌شود.

بیشتر بخوانید: نخستین مرکز کمک به زنان «ختنه‌شده»

در ختنه مردان هیچ بخشی از دستگاه تناسلی بریده و ناقص نمی‌شود. زندگی مردانی که در کودکی ختنه شدند، با درد و عفونت و خون‌ریزی عجین نمی‌شود. مردانی که ختنه می‌شوند، از تجربه‌ی رابطه‌ی جنسی لذت‌بخش محروم نمی‌شوند. هیچ داده‌ای ثبت نشده که تجربه ختنه در مردان منجر به افسردگی، اضطراب و مشکلات روانی دیگر شده باشد.

فمینیست‌ها استدلال کردند که استفاده از واژه‌ی «ختنه» برای زنان نیز خود نوعی از نگاه «مردسالار» است.

گایاتری اسپیواک، استاد فلسفه دانشگاه کلمبیا، نظریه‌پرداز انتقادی و فمینیست، استفاده از واژه‌ی «ختنه» در مورد مثله‌سازی دستگاه تناسلی زنان را «خشونت معرفتی» دانست.

سال گذشته بیشترین آمار در نیجریه ثبت شد.اما در سال ۲۰۱۶ سومالی در رده اول جدول است.سال گذشته بیشترین آمار در نیجریه ثبت شد.اما در سال ۲۰۱۶ سومالی در رده اول جدول است.

نوال السعداوی، فمینیست مشهور مصری که اندام جنسی خودش در کودکی ناقص شده است، در کمپین وسیعی که علیه این عمل به راه انداخت، از همگان خواست که شکنجه‌ی زن را با به‌کار بردن واژه‌ی‌نادرست «ختنه» به «عملی پیش‌پاافتاده و ساده» تقلیل ندهند.

در نتیجه‌ی اعتراض‌ها و تلاش‌های گروه‌های مختلف زنان، واژه‌ی «ناقص‌سازی» یا «مثله کردن» جای خود را در متون بین‌المللی و رسمی هم پیدا کرد و به واژه‌ی رسمی سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی برای این نوع از خشونت علیه زنان تبدیل شد.

کاهش آمار ناقص‌سازی زنان در برخی کشورها

گزارش تازه‌ی سازمان ملل متحد حاکی از آن است که در همه‌ی کشورها هم در بر روی همان پاشنه نمی‌چرخد.

برای مثال در مصر که یکی از کشورهایی است که ناقص‌سازی اندام جنسی زنان بسیار رایج است، وضعیت بهتر شده است. بررسی‌های تازه نشان می‌دهد که این نوع از شکنجه زنان در این کشور واقع در شمال آفریقا ۲۷ درصد کاهش داشته است.

در لیبی هم این عمل ۴۰ درصد کاهش داشته و در بورکینافاسو نیز آمار ثبت‌شده ناقص‌سازی اندام جنسی زن تا ۳۰ درصد کاهش را نشان می‌دهد.

اما به‌رغم این‌که سازمان ملل هدف خود را «محو کامل ناقص‌سازی اندام جنسی زنان تا سال ۲۰۳۰ میلادی» اعلام کرده است، خود نیز خوشبینی چندانی به تحقق این هدف ندارد.

سازمان ملل متحد کماکان تاکید دارد که به‌رغم این کاهش‌های در برخی کشورها، در نمودار کلی زنان و دختران بیشتری در جهان با این نوع از شکنجه بر اندام جنسی خود مواجه می‌شوند و چندین دهه مبارزه برای محو این سنت منسوخ، موفقیت‌آمیز نبوده است.

«یونیسف» خبر بدتری را هم داده است. بررسی آن‌ها نشان می‌دهد که در ۱۵ سال آینده نه‌تنها از آمار جهانی ناقص‌سازی اندام جنسی زنان کاسته نخواهد شد، بلکه با توجه به رشد جمعیت در جهان، این رقم رشد قابل‌توجهی هم خواهد داشت.

یونیسف اما می‌گوید آن‌چه مهم است «تغییر رویکرد و نگاه» به این عمل خشن است. این نهاد بین‌المللی می‌گوید روز به روز زنان و دختران جوان بیشتری جرات می‌کنند که درباره‌ی این تجربه‌ی هولناک صحبت کنند، بنویسند و به آن اعتراض کنند.

گروه‌های بیشتری صدای خود را علیه این شکنجه بلند می‌کنند و قدرت ایستادگی در برابر این رسم منسوخ را پیدا می‌کنند که به نام «سنت، دین، فرهنگ و آیین» اعمال می‌شود.

ناقص‌سازی اندام جنسی زنان در ایران

نام ایران در گزارش‌های جهانی در فهرست کشورهایی نیست که مثله کردن اندام تناسلی زنان رایج باشد. اما آمار رسمی و دقیقی هم در دسترس نیست که چه تعداد از زنان و دختران در ایران با این تجربه‌ی دردناک مواجه شدند.

با این‌حال چندین پژوهش میدانی تایید می‌کنند که این عمل در مناطق جغرافیایی محدودی از ایران، انجام می‌شود.

رایحه مظفریان، پژوهشگری که کتاب «تیغ‌ و سنت» را درباره‌ی ناقص‌سازی اندام جنسی زنان نوشته است، پیش از این در گفت‌وگویی به دویچه‌وله فارسی گفت که این عمل در برخی مناطق استان‌های هرمزگان، کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی صورت می‌گیرد.

بیشتر بخوانید: بریدن آلت جنسی زنان؛ معلول کردن دختران توسط پدر و مادر

مظفریان در پژوهش میدانی خود برای تهیه و تنظیم این کتاب نتیجه گرفته بود که ناقص‌سازی جنسی زنان در جزیره قشم ایران بیش از هر منطقه دیگری رایج است و به طور کلی نیز در مناطق سنی‌نشین ایران موارد بیشتری از این نوع خشونت علیه زنان دیده می‌شود.

کامیل احمدی، مردم‌شناس، که پژوهش میدانی دیگری درباره‌ی این موضوع را سرپرستی کرده است، پیش از این اعلام کرد براساس تحقیق او در استان هرمزگان ایران، «ختنه زنان» از سایر استان‌ها رایج‌تر است.

این مردم‌شناس همچنین اعلام کرده بود که در برخی مناطق کردستان ایران، زنان و دختران معمولا تا قبل از ۶ سالگی به زیر تیغ این جراحی می‌روند و ناقص‌سازی اندام جنسی در محیطی «غیربهداشتی، آلوده» و بدون هیچ‌گونه امکانات و معمولا با یک تیغ صورت‌تراشی مردانه صورت می‌گیرد.

سازمان ملل متحد امسال نیز بار دیگر تاکید کرد که انجام این عمل هیچ ربط مستقیم و مشخصی با هیچ یک از ادیان ندارد و بیش از هر چیز ریشه در آیین‌های منسوخ و خرافاتی ریشه‌دار دارد.



داعشی های ایران:«حاجی بخشی» گفته که پیشنهاد دهنده طرح جداسازی قسمت مرد و زن در اتوبوس‌ها، او بوده است.من را دعوت کردند به ریاض، یک جایزه هم به من دادند. بعدها این پیشنهاد را توی تهران هم اجرا کردند.»

$
0
0

حاجی بخشی»به گزارش ایسنا، «پارسینه» نوشت: ذبیح‌الله بخشی‌زاده (۱۳۱۲ توابع اراک – ۱۳ دی ۱۳۹۰ تهران) معروف به حاجی بخشی از اعضای معروف بسیج در دوران جنگ ایران و عراق و شرکت‌کنندگان در تجمعات گروه انصار حزب‌الله بود.
وی در سن ۴۷ سالگی به جبهه اعزام شد و تا پایان جنگ ایران و عراق حضور و نقش مهمی در تبلیغات جنگ داشت. وی در میان نظامیان ایرانی به حبیب بن مظاهر شهرت داشت.

شاید کمتر کسی بداند که حاجی بخشی پیشنهاد دهنده جداسازی قسمت مرد و زن در اتوبوس‌ها باشد؛ طرحی که به خاطر آن به ریاض دعوت شده و مسئولان عربستان به او جایزه داده‌اند.

در کتاب زندگینامه او آمده است: «یکی از افتخارات من، طرح جداسازی زن و مرد در اتوبوس‌های شرکت واحد بود. بعد از جنگ که به مکه مشرف شده بودم،‌ برای اولین‌بار این طرح را به مسئولان سعودی دادم. من را دعوت کردند به ریاض، یک جایزه هم به من دادند. بعدها این پیشنهاد را توی تهران هم اجرا کردند.»(ص ۱۸۵)


ردپای ناقص سازی جنسی زنان در میناب/رایحه مظفریان

$
0
0

ختنه زنانمیناب یکی از شهرستان‌های شرقی استان هرمزگان واقع در جنوب ایران است. مذهب اصلی مردمان این شهرستان شیعه است در حالی که به دلیل همجواری با شهرستان سیریک تعدادی از اهالی نیز پیرو مذهب سنی هستند.

1
image_pdfimage_print

 

هما احدی و همکاران، پژوهشی با عنوان “شیوع و میزان آگاهی و نگرش زنان سنین باروری شهر میناب در مورد ختنه زنان” (۱۳۸۱) در حوزه‌ی علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی انجام داده‌اند. در این مطالعه توصیفی-تحلیلی، ۴۰۰ زن ۱۵ تا ۴۹ ساله مراجعه کننده به مراکز بهداشتی-درمانی شهر میناب به روش نمونه‌گیری غیر احتمالی و مبتنی بر هدف گزینش شدند. اطلاعات لازم با استفاده از پرسش‌نامه‌ی پژوهشگر ساخته، سنجش میزان آگاهی و نگرش از طریق مصاحبه‌ی نیمه سازمان یافته و هم‌چنین به کمک فهرست مشاهده جمع آوری شد. داده‌ها با استفاده از آزمون تی، مجذور کای و واریانس یک طرفه تحلیل شد.

یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که شیوع “ختنه” ۷۰ درصد بود که در بین زنان ختنه شده، ختنه‌ی درجه یک۴/ ۸۷ درصد و ختنه‌ی درجه‌ دو ۶ / ۱۲ درصد بود. میانگین نمره‌ی آگاهی در گروه ختنه شده در مورد بهداشت باروری ۶/۱ ± ۱/۲ و گروه ختنه نشده ۷/۱± ۰۵/۳ از ۱۳ نمره و این اختلاف از نظر آماری معنی دار بود (۰۰۱/۰> p ).  میانگین نمره‌ی نگرش گروه ختنه شده ۹/۱۰± ۵/۳۶ و گروه ختنه نشده ۰/۹± ۷/۴۷ و این اختلاف از نظر آماری معنی دار بود (۰۰۱/۰> p ). ب ین آگاهی و درجه‌ی ختنه و بین نگرش و درجه‌ی ختنه ارتباط مثبت معنی دار آماری وجود داشت(۰۰۱/۰> p ).

2

نتیجه‌ی این پژوهش: ضعیف بودن آگاهی و نگرش افراد مورد مطالعه، لزوم آموزش مردم منطقه و اهمیت مراکز بهداشتی-درمانی در افزایش سطح آگاهی و تغییر نگرش‌های مردم را نشان می‌دهد.

پیرو این پژوهش نگارنده سفری به چند روستای این منطقه داشت تا وضعیت رواج ناقص سازی جنسی زنان را در میان اهل تشیع بعد از گذشت ۱۳ سال بررسی کند. مهم‌ترین عامل در ترویج این سنت، حضور زنانی به نام دایه محلی و خواست مادرانی است که هم‌چنان تمایل دارند دختران خود را ختنه کنند. در این میان عوامل بازدارنده‌ی زیادی وجود دارد که می­تواند به توقف این عمل در مناطق کمک کند: عواملی مانند آگاهی بخشی عمومی از طریق رسانه‌ها، پزشکان، معلمان و مهم‌تر از همه پیشوایان مذهبی.

اگرچه ناقص سازی جنسی زنان به درجات مختلف هم‌چنان در شهرستان‌های استان هرمزگان انجام می‌شود ولی برخی از دایه‌های محلی دیگر به انجام این عمل مشغول نیستند. در مصاحبه با برخی از دایه‌ها، آن‌ها اظهار می­کردند که حدود سی سال پیش به انجام این عمل اشتیاق داشتند ولی با حضور پزشکان و ملاهای شیعی، دیگر این عمل رایج نیست اگر چه هم‌چنان از مهارت‌های خود برای مراقبت‌های پیش از زایمان مادران باردار استفاده می‌کنند.

بیش‌تر دایه‌ها شیوه‌ی انجام عمل را با دست نشان می‌دهند و نوک انگشت اشاره را میزان برش کلیتوریس کودک تخمین می‌زنند. شیوع ختنه‌ی دختران در میان اهل تسنن بیش از تشیع است. در روستاهای سنی نشین دختران بیش‌تری هم‌چنان با نام سنت ختنه می­شوند. بیش‌ترین آمار ختنه‌ی دختران در استان هرمزگان مربوط به جزیره‌ی قشم است. در اکثر روستاهای این جزیره حداقل یک دایه وجود دارد که با داشتن تجربه‌ی کافی دختران روستا را در سنین مختلف ختنه می‌کند.

در خلال جستجوها متوجه شدم که همسر راننده که شیعه هم بودند تاکنون دوبار دختر کوچک چهار ساله‌اش را نزد دایه برده است تا او را ختنه کنند و هر دو بار دایه از انجام عمل سر باز زده است چرا که معتقد بوده که اندازه‌ی کلیتوریس دختر کوچک است و هنوز برای انجام عمل آمادگی ندارد.

3

با همسر راننده و دختر کوچکشان پیش دایه محلی رفتیم. این دایه محلی سنی است و هم‌چنان دختران را ختنه می‌کند. دایه معتقد است اگر چه در قرآن اسمی از ختنه برده نشده است ولی به همان دلیل که پسرها ختنه می‌شوند دختران را نیز باید ختنه کرد. ابزار کار این دایه نیز تیغ می‌باشد. او توضیح می‌دهد که تکه پوست مانند و ابتدایی کلیتوریس را می‌کشد و بخش کوچکی از آن را با تیغی که از قبل خریده است می­برد و به میزان بسیار کمی محل برش خونریزی دارد. سپس محل برش با پنبه‌ی آغوشته به الکل تمیز می‌شود. حدود سه یا چهار روز هم هنگام ادرار محل برش سوزش خواهد داشت. دایه علت ختنه شدن دخترها را این می­داند که آن‌ها بتوانند مسلمان واقعی شوند و قرآن بخوانند و غذا و آبی که از دست آن‌ها گرفته می‌شود، حلال باشد. او دخترهای خودش را نیز ختنه کرده است: “اول دختر خودم بعد دخترهای مردم، اول نوه‌های خودم بعد نوه‌های مردم را ختنه می‌کنم. در منطقه‌ی ما فرقی بین شیعه و سنی نیست و پیروان هر دو مذهب دختران خود را ختنه می‌کنند”. دستمزد این دایه حدود ۵۰۰۰ تومان برای هر بار ختنه کردن یک دختر است. اگر کسی هم توان پرداخت این مبلغ را نداشته باشد، از او پول نمی‌گیرد.

اکثر دایه ها از مادر یا مادربزرگ خودشان یاد گرفته اند چرا که در گذشته پزشک و طبیبی نبوده است. سن ختنه در دختران متفاوت است و این تفاوت به میزان بزرگی و کوچکی کلیتوریس بستگی دارد.

از همسر راننده می‌پرسم به چه دلیل تا این حد برای ختنه شدن دخترش پافشاری می‌کند؟ او توضیح می دهد که به دلیل این که این سنت از دیرباز رسم بوده است او دوست دارد تا دخترش هم مانند خودش ختنه شده باشد. هم‌چنین او معتقد است که این رسم از هوس‌بازی دختران جلوگیری می‌کند. او می‌گوید: “مانند سوزن زدن به فرد مریض، ختنه کردن دختران هم توکل می‌خواهد. باید دل فرد راضی باشد تا توان این را داشته باشد که با تیغ کار کند. تمام خواهرها و خواهرزاده‌های من هم ختنه شده‌اند.”

۶ فوریه‌ی هر سال، روز جهانی پایان دادن به ناقص سازی جنسی زنان نام گرفته است. تاکنون ۲۹ کشور در لیست کشورهایی قرار گرفته‌اند که این عمل در آن‌ها هم‌چنان رواج دارد. هنوز نام ایران و بیش از ۱۰ کشور دیگر در لیست جهانی سازمان بهداشت جهانی و یونیسف قرار نگرفته است. در مناطقی از غرب و جنوب ایران نیز، هم‌چنان دخترانی قربانی نقص عضو جنسی می‌شوند. اما موادی در قانون مجازات اسلامی پیش بینی شده است که می‌توان از آن‌ها برای جرم انگاری مثله کردن دختران استفاده کرد:

ماده‌ی ۷۰۴: از بین بردن قدرت انزال یا تولید مثل مرد یا بارداری زن و یا از بین بردن لذت مقاربت زن یا مرد، موجب ارش اشت.

ماده‌ی ۷۰۷: از بین بردن کامل قدرت مقاربت، موجب دیه‌ی کامل است.

ماده‌ی ۷۰۸: از بین بردن یا نقص دائم یا موقت حواس یا منافع دیگر مانند لامسه، خواب و عادت ماهانه و نیز به وجود آوردن امراضی مانند لرزش، تشنگی، گرسنگی، ترس و غش، موجب ارش است.

ماد‌ی ۴۴۹: “ارش” دیه‌ی غیرمقدر است که میزان آن در شرع تعیین نشده است و دادگاه با لحاظ نوع و کیفیت جنایت و تاثیر آن بر سلامت مجنی‌علیه و میزان خسارت وارده با در نظر گرفتن دیه‌ی مقدر و با جلب نظر کارشناس میزان آن را تعیین می‌کند. مقررات دیه‌ی مقدر در مورد ارش جریان دارد، مگر این‌که در این قانون ترتیب دیگری مقرر شود.

در ماده‌ی ۶۶۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نیز آمده است که: “قطع و از بین بردن هر یک از دو طرف اندام تناسلی زن، موجب نصف دیه‌ی کامل زن است و قطع و از بین بردن بخشی از آن، به همان نسبت دیه دارد.” در این حکم فرقی میان باکره و غیر باکره، خردسال و بزرگسال، سالم و معیوب از قبیل رتقاء و قرناء نیست.

منبع: گام به گام تا توقف ناقص سازی جنسی زنان در ایران


شورای زنان سوریه تشکیل شد

$
0
0

shoraye zanan surieدر پی برگزاری کنفرانس زنان سوریه دموکراتیک در روز گذشته در شهر دیرک غرب کردستان, شورای زنان سوریه آزاد تشکیل شد. این شورا از همه زنان خواست فعالانه در روند سیاسی و حل مسایل سوریه مشارکت کنند.
کنفرانس زنان سوریه برای صلح و دموکراسی , روز گذشته با شرکت 72 شرکت‌کننده زن در شهر دیرک غرب کردستان ( سوریه )برگزار گردید.
این کنفرانس روزگذشته, 5 فوریه ساعت 18 به کار خود پایان داد. در خاتمه کنفرانس, زنان عضو «عبیر حساف, الیزابت گوریه, حنسا المحمود, روژین رمو, سیحم داوود, بریوان احمد, امینه امرو و شامیرام شامون» کنفرانسی خبری برگزار کردند. قطعنامه پایانی کنفرانس از سوی عبیر حساف قرائت شد.

shoraye zanan surie dar kordestan surieدر قطعنامه آمده:
«در حالی که وضعیت سوریه بسیار بحرانی است, در روز 5 فوریه 2016 کنفرانس زنان سوریه برای صلح و دموکراسی با شعار «زن آزاد ضامن سوریه دموکراتیک است» برگزار شد. در این کنفرانس بیش از 70 زن از سازمان‌های سیاسی, اجتماعی و شخصیت‌های مستقل شرکت کردند. هدف از آن متحد ساختن نیرو و اراده زنان برای پیشبرد فعالیت‌های مشترک آنها و نقش فعالشان در حل بحران سوریه است.
همچنین شورای زنان آزاد سوریه متشکل از 11 تن تشکیل شد. این شورا موظف است در سه ماه پیش‌رو زمینه را برای برگزاری کنگره زنان سوریه هموار سازد. در این مدت اسناد لازم برای کنگره تدوین خواهد شد و با زنان سوریه در داخل و خارج گفتگو خواهد شد. کمیته حقوقی تشکیل می‌شود تا پیش‌نویس قانون تضمین حقوق زنان تدوین شود و به قانون اساسی سوریه ضمیمه گردد.
کنفرانس تصمیم گرفت که قانونی سیاسی برای اینکه زنان حق داشته باشند در روند سیاسی و گفتگوها شرکت کنند, تهیه گردد.
همچنین شرکت‌کنندگان کنفرانس در مورد ساقط‌ نمودن سیستم حاکم, ایجاد سوریه دموکراتیک, کثرت‌گرا, غیرمرکزی و آزاد, دفاع زنان و حق دفاع مشروع زنان به توافق رسیدند. زنان همچنین خواهان آزادی زنان مبارز زندانی, ایجاد زمینه برای بازگرداندن پناهندگان و آغاز فعالیت‌ها برای بازسازی شهرها و شکستن محاصره مناطق شدند.
کنفرانس ما پیامی شفاف برای افکار عمومی بین‌المللی و منطقه‌ای است و باید بحران سوریه به طرق سیاسی حل و سوریه دموکراتیک که حق زنان و همه ملت‌های آن است, ایجاد شود.
از زنان سوریه می‌خواهیم که در یک صف واحد در فعالیت‌های سیاسی سهیم شوند. همچنین از شورای زنان سوریه آزاد حمایت نمایند. در این راستا, قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای را بخاطر دورساختن زنان از حوزه فعالیت‌های حل سیاسی, مورد انتقاد قرار می‌دهیم».


تجمع اعتراضی با حضور مادران صلح به دعوت جبهه صلح در حمایت از صلح و مقاومت خلق قهرمان کردستان -عکس

$
0
0

مادران صلح ترکیه کردتجمع اعتراضی با حضور مادران صلح به دعوت جبهه صلح در حمایت از صلح و مقاومت خلق قهرمان کردستان – باکور( ترکیه)

 

مادران صلح ترکیه 2و محکومیت حمله به شهرهای کردستان توسط رژیم ترکیه، قتل شهروندان و نقض فاحش حقوق بشر

 

مادران صلح ترکیه 4مادران صلح ترکیه 3


آش آنقدر شور است که صدای حسن روحانی هم در آمده است!!

$
0
0
زنان و روحانیرئیس جمهور ایران از زنان خواست که ‹نقش خود را به رخ جامعه بکشند’حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، با انتقاد از محدود کردن نقش زنان در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی گفته است که «ما تفکرات فمینیستی را قبول نداریم، اما تحجر را هم نمی‌پذیریم».

آقای روحانی امروز یکشنبه ۱۸ بهمن در همایش «زنان، اعتدال و توسعه» از زنان خواست تا پیشقدم شوند و «نقش خود را به رخ جامعه بکشند».

بی بی سی:او با انتقاد از کسانی که «می‌گویند خانم‌ها باید وظیفه‌ی مادری انجام دهند» این سوال را مطرح کرد که «آیا وظیفه فقط مادری است، پس وظیفه‌ی پدری چه می‌شود؟»

رئیس جمهور ایران گفته است: «نمی‌دانم عده‌ای بر چه مبنایی می‌گویند زن باید برای همیشه محصور در خانه بماند. اینها مثل این که حتی مقام و عظمت فاطمه زهرا را هم به زور می‌پذیرند».

بسیاری از محافظه‌کاران ایران و در راس آنها آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، بارها از پررنگ شدن نقش زنان در جامعه انتقاد کرده و خواهان انجام «وظیفه مادری» آنها شده‌اند.

آقای خامنه‌ای در سخنرانی‌های متعدد گفته است که اشتغال از مسائل اصلی مربوط به زنان نیست و خانواده اولویت دارد.

اما آقای روحانی امروز گفت: «قابل قبول نیست که خانم‌ها در علم و دانش دوشادوش مردها حضور داشته باشند، اما در عرصه اقتصاد و سیاست شاهد عدم تناسب باشیم».

زنان مطابق قوانین ایران در اموری مانند ارث، طلاق، سرپرستی فرزندان، تحصیل، اشتغال، و سفر حقوق برابر با مردان ندارند و در عمل نیز تاکنون در برخی مقام‌های عالی مدیریتی حضور نداشته‌اند.

نفع کمتر یا ضرر حتمی؟

حسن روحانی در سخنان امروز خود با اذعان به عملی نشدن خواسته‌های بخشی از مردم در انتخابات قبلی ار عملکرد خود دفاع کرد و گفت: «من هر جا مشکلی را دیدم سکوت نکردم، هیچ مشکلی از لحاظ بیان مشکلات ندارم هزینه‌ها را می‌دانم، هزینه‌ها را آنچه مربوط به شخص من است پرداخت می‌کنم».

او شرکت در انتخابات آتی را ترجیح دادن نفع کم به ضرر حتمی دانسته و از مردم خواسته «تحت هر شرایطی» باید هفتم اسفندماه پای صندوق رای بروند.

آقای روحانی پیش از این از رد صلاحیت گسترده نامزدهای انتخابات مجلس و خبرگان انتقاد کرده و خواهان تجدید نظر شورای نگهبان در بررسی صلاحیت‌ها شده بود.

شواری نگهبان در دو روز گذشته اعلام کرد که صلاحیت ۲۵ ردصد از معترشان را تایید کرده، اما بسیاری از نامزدهای غیراصولگرا همچنان از راه یافتن به رقابت‌های انتخاباتی باز مانده‌اند.


سیلی غفار: مبارزه راه‌های پر پیچ و خم زیادی دارد که باید بگذرانیم!

$
0
0
مصاحبه سیلی غفار، سخنگوی حزب همبستگی در برنامه ویژه تلویزیون «نوروز» روی مسائل مختلف وضعیت افغانستان (٩ دلو ۱۳۹۴ – ٢٩ جنوری ۲۰۱۶)

مصاحبه سیلی غفار، سخنگوی حزب همبستگی در برنامه ویژه تلویزیون «نوروز» روی مسائل مختلف وضعیت افغانستان (٩ دلو ۱۳۹۴ – ٢٩ جنوری ۲۰۱۶): مبارزه راه‌های پر پیچ و خم زیادی دارد که باید بگذرانیم تا به افغانستان مستقل، آزاد و یک دولت مردمی برسیم. باید علیه دشمنان داخلی، طالب، داعش، القاعده، دولت دست‌نشانده و اشغالگران، مبارزه‌ای کنیم که خار چشم شان باشیم تا نتوانند به سادگی سیاست‌های استعمارگرانه‌ خود را در افغانستان عملی بسازند.


سرمایه داری متأخر و وضعیت زنان

$
0
0

جنبشاز سلسله مقالات ارائه شده در سمینار “رابطه جنبش زنان وجنبش کارگری”
کانون مدافعان حقوق کارگر
سمانه صدر
مقدمه
بحران‌های ادواری نظام سرمایه‌داری و تضادهای درونی منطق سرمایه، سازمان اجتماعی این نظام را ناگزیر می‌کند تا به منظور تسهیل انباشت و گردش سرمایه، سیاست‌های متفاوت و گاها متناقضی را در قبال نیروهای اجتماعی اتخاذ کند. این سیاست‌ها بنابر شرایط رونق یا رکود و منافع سرمایه و صاحبان آن طیفی از انعطاف و سازش با نیروها و گروههای دارای منافع متضاد تا سرکوب خشونت‌آمیز و استثمار مضاعف را در بر می‌گیرد. همچنین این سیاست‌ها منجر به نام‌گذاری‌های مختلفی برای دوره‌های تاریخی سرمایه‌داری شده است.

نئولیبرالیسم که با عناوین مختلفی چون بنیادگرایی بازار آزاد و سرمایه‌داری مالی باز شناخته می‌شود مرحله‌ای از سرمایه داری است که به عنوان راه حل برون رفت از بحران دهه‌ی ۱۹۷۰ زمزمه‌های آن آغاز شد و با انتخاب رونالد ریگان و مارگارت تاچر به ریاست جمهوری ایالات متحده و بریتانیا، به عنوان ایدئولوژی نظری و سیاست عملی سرمایه داری متأخر تثبیت شد. این ایدئولوژی با دستمایه قرار دادن سیاست‌ها و اهدافی چون خصوصی‌سازی‌های گسترده، کاهش هزینه‌های دولت از طریق برون‌سپاری خدمات اجتماعی دولتی به مؤسسات خصوصی، کاهش تدریجی و در نهایت حذف نقش مداخله‌ای دولت در اقتصاد، مقررات‌زدایی از حوزه‌های اقتصادی به ویژه بخش‌های مالی اقتصاد و سرکوب گسترده طبقه‌ی کارگر، اتحادیه‌های کارگری و اقشار فرودست، حاصلی جز احیای قدرت طبقاتی بورژوازی و افزایش شکاف طبقاتی نداشته است. اقتصاد بازار آزاد در جستجوی بازارهای جدید و نیروی کار ارزان و با هدف تسریع فرایند انباشت مداوم و با بهانه‌ها و توجیه‌های واهی مانند انترناسیونال فرهنگی، روند جهانی سازی را با بهره‌گیری از پیشرفت‌های فناورانه و اطلاعاتی سرعت بخشید و در این راستا علاوه بر بهره‌کشی و استثمار طبقات و اقشار زحمت‌کش در کشورهای جهان سوم، تعدیل‌های ساختاری مبتنی بر افکار نئولیبرالی را بر دولت‌های این جوامع تحمیل کرد. حاصل امر فقر گسترده، بیکاری فزاینده علیرغم تورم سنگین(رکود تورمی)، بوجود آمدن یک شبه‌ی میلیادرها، نابرابری‌های درآمدی و اجتماعی، گسترش آسیب‌های اجتماعی همچون روسپیگری و اعتیاد و … در این کشورهاست. جهانی‌سازی و اقتصاد بازار آزاد، مسایل داخلی جوامع غیرغربی، بویژه جوامع خاورمیانه‌ای همچون استبداد سیاسی، جنگ‌های داخلی، دیکتاتوری‌های نظامی، تضادهای قومیتی و مذهبی و مسائل فرهنگی را در کنش و واکنشی مستقیم با سرمایه‌داری جهانی قرار می‌دهد و تعیین‌کنندگی امر اقتصادی را بیش از هر زمان دیگری آشکار می‌سازد. بنابراین تحلیل هر وضعیت و مسئله‌ای چه در سطح ملی، منطقه ای و چه در سطح بین‌المللی ناگزیر از در نظر گرفتن ساختارهای سرمایه دارانه است. تاریخ جوامع اکنون موجود بی‌شک تاریخ مواجهه با مناسبات سرمایه دارانه‌ی هژمونیک بین‌المللی است؛ از این رو اگر خواهان شناخت علمی و تاریخی دیگر مناسبات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و تضادهای مختلف موجود در جوامع سرمایه داری هستیم ناگزیریم زمین بازی خود را اقتصاد سیاسی قرار دهیم تا تأثیر تحولات اخیر اقتصادی بر وضعیت‌های اجتماعی را مورد موشکافی قرار دهیم.
بررسی مناسبات جنسیتی و وضعیت زنان به طور خاص نیز از این قاعده مستثنی نیست. زنان و دگردیسی نقش، وضعیت و موقعیت آنان در عصر سرمایه‌داری و بویژه آزادی‌های ادعا شده‌ی بدست آمده یا اعطا شده به آنان، همواره مورد توجه و نقد نظریه‌پردازان، کنشگران و حتی دولتمردان مختلف قرار گرفته است. ورود زنان به بازار کار، بهره‌گیری سرمایه از نیروی کار ارزان آنان و دستیابی به استقلال اقتصادی که به زعم بسیاری از فمینیست‌ها کلید رهایی زنان است، از سویی نقش و موقعیت زنان، به ویژه زنان طبقه‌ی کارگر، را در تولید اجتماعی دگرگون ساخته و از سوی دیگر آنان را در مقام کنش‌گران فعال اجتماعی و سیاسی وارد عرصه‌ی عمومی کرده است. اما این تنها یک‌سویه‌ی ماجراست. ناگفته پیداست که سازمان اجتماعی سرمایه داری در کنار و به رغم فراهم کردن زمینه‌ی آزادی های حداقلی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای زنان، مناسبات جنسیتی مردسالارانه را در راستای منافع و مقتضیات روز خود به گونه‌ی دیگری از نو سازمان می دهد تا بتواند زنان را در مقام اشغال‌کننده موقعیت‌های فرودست جنسیتی حتی بیشتر از مردان مورد استثمار قرار دهد و در این راه حتی از توسل به ایدئولوژی‌های مذهبی نیز روی برنمی تابد. به این ترتیب زنان در مقام جنسی که اشکال متنوع و مضاعفی از ستم و سرکوب را تجربه می‌کنند، بیشتر از هر زمان دیگری در مقابل سرمایه‌داری به عنوان سیستم تولیدکننده و بازتولیدکننده‌ی اشکال استثمار صف‌آرایی می‌کنند.
نوشته‌ی حاضر بر این است تا با اشاره‌ای مختصر به وضعیت زنان در سرمایه داری متأخر، رابطه‌ی جنبش زنان به عنوان جنبشی مترقی در مقابل ساختارهای مردسالارانه-سرمایه‌دارانه با دیگر جنبش‌های موجود علیه این سیستم- به ویژه جنبش کارگری- و لزوم اتحاد این جنبش‌ها را مورد بررسی قرار دهد.
زنان و تولید اجتماعی
از لازمه‌های بازار آزاد، گردش آزادانه‌ی سرمایه و نیروهای تولیدی از جمله نیروی کار در فراسوی مرزهای جغرافیایی است. هدف، به حداکثررساندن سود، کشورهای سرمایه‌داری را ناگزیر می‌کند تا به منظور پایین نگه داشتن دستمزدها، مرزهای خود را به روی نیروی کار ارزان مهاجرین باز کند و یا برای استفاده از این نیروی کار به سرمایه‌گذاری در کشورهای حاشیه‌ای و نیمه حاشیه‌ای روی بیاورد. زنان از همان ابتدای ورود به عرصه‌ی تولید اجتماعی در جامعه‌ی صنعتی سرمایه‌دارانه، با دستاویز تعلق زنان به عرصه‌ی بازتولید نه تولید اجتماعی، همواره به عنوان نیروی کار ارزان مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند.
سرمایه‌داری به رغم فراهم‌کردن زمینه‌های استقلال مالی و اقتصادی زنان و سهم‌بری آنان از عرصه‌های اجتماعی و سیاسی، با پرولتریزه‌کردن آنان و سوق دادنشان به بازارهای کار حاشیه‌ای، آنان را مورد بهره‌کشی و استثمار قرار می‌دهد. پرداختن زنان به کارهایی که سنتا زنانه قلمداد می‌شوند با دستمزد کم، امنیت شغلی پایین، شرایط کاری نازل، عدم امکان سازماندهی و … نشانگر این است که سرمایه‌داری آنچنان که باید و شاید در مسیر آزادی زنان از قید و بندهای مردسالارانه گام برنداشته است. کیفیت مشاغلی که زنان بدانها می‌پردازند انگاره‌ی رهایی زنان به واسطه‌ی افزایش کمیت ایفای نقش‌شان در تولید اجتماعی را با چالش مواجه کرده است. نقش دوگانه‌ی شاغل ـ خانه‌دار، هم به عنوان کارگر مزدی و هم به عنوان کارگر خانگی بدون مزد، بار مسئولیت مضاعفی را به زنان تحمیل کرده است.
سرمایه‌داری به منظور بهره‌برداری از نیروی کار ارزان زنان ناگزیر از اتخاذ سیاست‌های دو سویه است: از طرفی نیاز به کشاندن زنان به عرصه‌ی عمومی دارد که در این امر همراهی خواسته یا ناخواسته‌ی زنان و فعالین جنبش زنان را به همراه داشته است. پیوستن زنان به تولید اجتماعی نیازمند این است که زنان از بخشی از مسئولیت‌های خانگی خود فارغ شوند. این کار از طریق اجتماعی شدن بخشی از کار خانگی و ورود تکنولو‌ژی های جدید به عرصه ‌ی کار خانگی تا حدودی میسر شده است. شمار روزافزون خدماتی چون غذاهای خانگی، رستوران‌ها، خشک‌شویی‌ها، مهدکودک‌ها و برون‌سپاری بخشی از کارهای خانگی به کارگران خدماتی زمینه‌های پیوستن زنان به کارهای مزدی را فراهم کرده است. از سوی دیگر طرح‌ریزی توجیهی برای پرداخت دستمزد کم به زنان سرمایه‌داری را بر آن می‌دارد که با دستمایه قراردادن ایدئولوژی‌های مردسالارانه و مذهبی که جایگاه زنان را خانه و نقش آنان را همسرداری و تربیت فرزند می‌دانند، کار زنان را نه ابزاری ضروری برای تأمین معیشت بلکه کاری اضافی و در بهترین حالت کمک خرج به حساب آورد و این به معنای پرداخت دستمزدی کمتر از دستمزد مردان به آنان است. سرمایه‌داری از این کار هدف دیگری را نیز دنبال می‌کند. توسل به ایدئولوژی‌های خانه‌نشینی زنان نه تنها با پایین نگه داشتن دستمزد زنان، دسترسی به نیروی کار آنان را میسر می‌کند بلکه در راستای نیاز بسیار ضروری دیگری عمل می کند و آن نیاز به کار خانگی بدون مزد زنان است. خانه‌نشینی زنان در سرمایه‌داری ضروری است چرا که آنان تولیدکننده‌ی نیروی کار و کار خانگی‌شان عنصر اصلی بازتولیدکننده‌ی نیروی کار است. رحم زنان هم تولیدکننده‌ی وارثان دارایی‌های خصوصی است و هم نیروی کار مورد نیاز بازارهای سرمایه را فراهم می کند. در واقع رحم زنان همانطور که فدریچی تأکید می کند عنصر حیاتی در انباشت اولیه ی سرمایه به حساب می‌آید. از همین‌روست که مادری و تربیت فرزند در جامعه‌ی سرمایه‌داری هم در طبقات کارگر و هم در طبقات سرمایه دار از اهمیت ممتازی برخوردار است. در جامعه ی ایران نقش و عملکرد محرز ایدئولوژی مذهبی در تکریم مادری و همسری، در هماهنگی و همسویگی با منافع سرمایه داری بویژه در مسئله‌ی زنان عمل می‌کند. با وجود چنین ایدئولوژی‌ای، سرمایه داری نه در به خانه راندن زنان برای ایفای نقش های خانگی‌شان با مشکل مواجه می‌شود و نه در توجیه دستمزدهای نابرابر زنان با مردان.
در دو دهه‌ی اخیر که حضور زنان در عرصه‌های تحصیلی و شغلی رو به فزونی گذاشته و زنان خواهان حضور هر چه بیشتر در فعالیت های اجتماعی شده‌اند، دولت سرمایه دارانه ناگزیر از اتخاذ سیاست ها و قانون‌گزاری در جهت محدود کردن زنان برآمده است. سیاست‌های استخدامی که زنان مجرد را در پایین‌ترین مرتبه ی اولویت های استخدامی قرار می‌دهد و سیاست‌های جمعیتی که با بهانه‌ی نرخ نزولی رشد جمعیت، زنان را به فرزندآوری بیشتر ترغیب می‌کند، دو نمونه‌ی اخیر این‌گونه سیاست‌گزاری ها هستند.
علاوه بر موارد یاد شده، سرمایه داری متأخر با سیاست‌های خصوصی‌سازی و کاهش خدمات اجتماعی بی‌شک آسیب‌های جبران‌ناپذیری را به اقشار فرودست جامعه تحمیل می‌کند. در این میان زنان بیشترین آسیب‌ها را متحمل می‌شوند. زنان سرپرست خانوار که در بسیاری موارد جز خدمات و اعانه‌های دولتی منبع دیگری برای تأمین معیشت‌شان ندارند با امتناع دولت از ارائه‌ی خدمات درمانی، بهداشتی و تأمینی هر چه بیشتر به دامان فقر درمی‌غلتند. زنانه شدن فقر، سوق داده‌شدن زنان به سوی کارهای پست، تجارت سکس و تن‌فروشی ارمغان جهان نئولیبرالی برای زنان طبقات فرودست بوده است.
زنان و منطق فرهنگی سرمایه‌داری متأخر
پس از فروپاشی بلوک شرق، نظام اقتصادی سرمایه‌داری به همراه ساختارهای سیاسی و فرهنگی ملازم با خود به سازمان اجتماعی بلامنازعی نه تنها در کشورهای پیشرفته‌ی صنعتی، بلکه در تمام نقاط دنیا تبدیل شد. سردمداران این نظام که از شبح کمونیسم در هراس بوده و هستند همواره در راستای هژمونیک کردن سرمایه داری به عنوان تنها شیوه‌ی تولید و اندیشه ی لیبرالی منطبق با آن به عنوان تنها نظام اندیشه‌ی مشروع تقلا کرده و می‌کنند. سرمایه‌داری در راستای گسترش هژمونی خود ناچار از دست‌درازی به ابزارهای فرهنگی مختلف است و در دوره‌های مختلف حیات خود اشکال فرهنگی متناسب با منافع سرمایه را خلق، تشویق و یا از اشکال موجود بهره‌برداری کرده است.
اقتصاد بازار آزاد (نئولیبرالیسم) نیز صرفا یک تغییر در فرم انباشت و گردش سرمایه نیست بلکه نظامی اخلاقی است که از ابتدا کوشید تا تمام کنش های انسانی را وارد قلمرو بازار کند. به این منظور تنها بازگشتی به اندیشه‌های اولیه و اساسی لیبرالی از سوی مدافعان اصلی نئولیبرالیسم و در رأس آن‌ها آمریکا کافی بود تا با سر دادن شعار کلیشه‌ای آزادی فردی، ادعای مهد آزادی بودن را این‌بار به شکل دیگری احیا کنند. اگر جنبش‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ شعار آزادی های فردی را برای در هم شکستن اشکال مدرنیته‌ی دولتی تحمیل شده سر می‌دادند، نئولیبرالیسم با تأکید و ترویج فردیت خودخواهانه در شکل افسارگسیخته‌ی آن هدف دیگری را دنبال می‌کند که بنابر تأکید هاروی می‌توان آن را ساختن رضایت از وضعیت موجود نامید.
نخستین اقدام تاچر و ریگان پس از تصدی ریاست جمهوری در ۱۹۷۹، سرکوب و حمله‌ی خشونت‌بار به اتحادیه‌های کارگری بود با این توجیه که همبستگی‌های اجتماعی در شکل اتحادیه‌ای آن مخل هر گونه آزادی فردی است. تاچر اعلام کرد «چیزی به نام جامعه وجود ندارد. تنها زنان و مردان منفرد وجود دارند». هدف آنها نه تنها کاهش قدرت چانه‌زنی طبقه‌ی کارگر بلکه تضعیف امر جمعی و همبستگی‌های اجتماعی در همه‌ی اشکال آن بود. نتیجه‌ی این اقدام و تبلیغات فردگرایانه‌ی مبتنی بر مالکیت خصوصی متعاقب آن چیزی جز انزاوی فردی، اتمیزه شدن، کثرت‌گرایی بی‌قید، گسستگی و بی‌اطمینانی کامل از سویی و انعطاف‌پذیری شخصیت انسانی از طریق پرداختن به ظواهر و نمودها، ایجاد نیازها و امیال فردی جدید و مقبولیت امر نو در سطح فردی از سوی دیگر نبود. تغییرات بوجود آمده چه نتیجه‌ی مداخله‌ و ایجاد مستقیم توسط سرمایه داری باشد و چه نتیجه بهره برداری از اشکال فرهنگی موجود و جاری در زندگی مردم، همخوانی انکارناپذیری با منافع سرمایه داشته است. از سویی با از هم گسیختگی امر جمعی امکان شکل‌گیری هر نوع مقاومت سازمان‌یافته در مقابل سرمایه‌داری تضعیف شده و از سوی دیگر تأکید بر امر نو و نیازهای جدید با ایجاد بازارهای مصرفی گامی در جهت بهبود و تسریع روند گردش سرمایه بوده است. بنابراین سرمایه‌داری با یک تیر دو نشان زده و شعار آزادی فردی را هم به منظور تضعیف امر و مقاومت جمعی و هم به نفع رکن اساسی شکل نوین خود یعنی مصرف‌ گرایی مصادره کرده است.
تنوع فرهنگی، آزادی خلاق، متغیر و متنوع بودن قواعد، فقدان عمق و تعلق خاطر به ظواهر در همنوایی خود با مفهوم فردیت و آزادی فردی، منطق فرهنگی سرمایه داری متأخر را شکل می‌دهند که تحت عنوان کلی «پست مدرنیسم» بازشناخته می‌شود. این منطق با تأکید بر فرهنگ و گسترش آزادی در حیطه‌ی فرهنگ و هنر، درهای جدیدی را به روی بحران انباشت گشوده است. سرمایه داری با استقبال از امر نو و مورد استفاده قرار دادن نیازها و امیال سرکوب شده‌ی پیشین ذیل اشکال تولید کالایی، تمامیت تولید فرهنگ را به منظور حفظ بازارها در منطق تولید کالایی ادغام کرده است.
زنان و به ویژه زنان جوامعی مثل ایران که تحت سلطه‌ی ساختارهای مردسالارانه و مذهبی، در بسیاری از موارد از آزادی‌های حداقلی فرهنگی و اجتماعی نیز محروم هستند بیش از هر گروه دیگری تحت تأثیر جذابیت شعار آزادی‌های فردی قرار می‌گیرند. وجود ساخنارهای فرهنگی، سیاسی و مذهبی به مثابه‌ی ابژه‌های از پیش تعیین شده و قرار گرفتن حاکمیت و دولت در رأس این ساختارها که حتی شخصی‌ترین و جزئی‌ترین روابط(مانند سکس) را تحت کنترل دارد، منجر به شکل‌گیری حافظه‌ای تاریخی در نزد مردم جامعه‌ی ایران شده که دولت را عامل مخل آزادی می‌شمارد. در چنین زمینه‌ای خواست نئولیبرالی کوچک شدن دولت به راحتی قابلیت دفاع و توجیه می‌یابد. هژمونیک شدن اندیشه‌ی نئولیبرالیسم در ایران را نیز می‌توان نتیجه‌ی استقبال از فردیتی دانست که ابژه‌های از پیش تعیین‌شده را نفی می کند. زنان که برای رها شدن از سیطره‌ی محدودیت‌های خاص مذهبی، فرهنگی و اجتماعی در وهله‌ی اول چاره‌ای جز تقویت فردیت و پیشروی آرام و خاموش برای دور زدن موانع ساختاری ندارند، بیش از سایر گروهها از خواست آزادی فردی و ضرورت محدود شدن کنترل دولت در عرصه‌های جنسیتی استقبال می کنند. این اقدامات فردی در پیشبرد و بهبود وضعیت فردی زنان مؤثر بوده است؛ برای مثال ورود زنان به عرصه‌های تحصیل و اشتغال و حضور و مشارکت روزافزون آنها در فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را از بسیاری جهات می‌توان مثبت ارزیابی کرد. اما آن‌چه از اهمیت بیشتری برخوردار است این است که در نبود یا محدودیت آگاهی های جمعی منجر به عمل جمعی، نهادهای سرمایه دارانه چگونه و در چه راستایی از گسترش آزادی زنان و نیازهای آنان بهره‌برداری می‌کنند.
همچنان که اشاره شد بازتعریف شخصیت انسانی از طریق پرداختن به ظواهر و کالایی شدن روزافزون در بستری مردسالارانه زنان را به تعلق هر چه بیشتر به ظواهر مصرفی سوق می‌دهد. گویی آزادی برای زنان معنایی جز آزادی در مصرف و خرید کردن نمی‌یابد. از همین روست که یکی از مهم‌ترین و شاید نخستین هدف پروپاگاندای مصرفی سرمایه دارانه را زنان تشکیل می‌دهند. سرمایه‌داری با بهره‌گیری از رسانه‌های جمعی تصویری زنان خانه‌دار را به عنوان پرمخاطب‌ترین بینندگان تلویزیون به مشتریان اصلی کالاهای مصرفی خود بدل می‌کند. اهمیت سطح و ظواهر، زنان بیرون آمده از پشت برقع و پستوها را به جستجوی آزادی در زیبایی ظاهر و ارائه‌ی تن محصور شده‌ی خود می‌کشاند. جالب اینجاست که حتی در این مورد نیز زنان به رغم تصورشان از آزادی برخوردار نیستند بلکه با تلاش برای جا دادن خود در قالب های تعریف‌شده، تن خود را هر چه بیشتر در معرض کنترل و سرکوب قرار می‌دهند. گرایش روزافزون به تبعیت از مد، افزایش پرشتاب جراحی‌های زیبایی و تخریب به ظاهر خلاقانه‌‌ی تن نشان از ابژه شدن فزاینده زنان در جهت رقابت برای لذت بردن مردان و سود بردن سرمایه دارد. سرمایه داری با ارائه‌ی تعاریف محدود از آزادی زنان مثلا آزادی پوشش و حجاب، مبارزه‌ی آنان را به مسیرهای خودخواسته هدایت کرده و خواسته‌های زنان را به یکی از سودآورترین ابزار خود مثلا در صنعت آرایش تبدیل می‌کند. همانطور که شواهد نشان می‌دهند حتی متغیرهایی مانند سطح تحصیل آگاهی نیز مانعی در مقابل نیازهای کاذب مصرفی ایجاد شده در زنان به حساب نمی‌آید و این نشان دهنده درجه‌ی هژمونیک شدن نئولیبرالیسم و شعارهای آن در بین زنان است.
نتیجه‌ی سیاسی چنین منطق فرهنگی‌ای در وهله‌ی اول، سیاست‌زدایی و غیر رادیکال کردن خواست‌ها و مبارزه‌ی زنان است. دولت با سوق دادن فعالیت‌های زنان به سمت فعالیت‌های فرهنگی در چهارچوب‌های قانونی مثلا از طریق شکل‌دهی فمینیسم دولتی و تأمین هزینه‌ی ان‌جی‌او ها، امکان تشکل‌یابی زنان حول نیازهای ضروری‌تری که در مواجهه ی مستقیم با منطق سرمایه و مردسالاری ملازم با آن قرار می‌گیرند را محدود کرده یا از بین می‌برد. مسائل اجتماعی مشترک زنان را به مشکلات روانشناختی تقلیل داده و آنان را به آزادی‌های یواشکی‌شان دلخوش می‌کند. با ارائه‌ی برنامه‌های محدود و لیبرالی چون توانمندسازی زنان و کارآفرینی برای آنان خود را منادی آزادی و بهبود وضعیت زنان جا می‌زند.
نتیجه‌گیری
زنان در جامعه‌ی سرمایه داری چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ اقتصادی تحت سلطه‌ هستند. سرمایه داری هم در عرصه‌ی کار مزدی زنان را به حاشیه ای ترین مشاغل می‌راند و هم با بهره گیری از کار خانگی رایگان زنان در راستای بازتولید کردن جسمانی و عاطفی نیروی کار آنان را مورد استثمار مضاعف قرار می‌دهد. در عرصه های فرهنگی نیز با هژمونیک کردن و ارزش جلوه دادن روابط کالایی، خواست های زنان را به سمت منافع سودآورانه ی خود جهت می‌دهد. زنان کارگر و شاغل با مردان هم‌طبقه ی خود در استثمار شدن توسط طبقه‌ی سرمایه دار مشترک‌اند اما علاوه بر آن سلطه‌ی ساختارهای جنسیتی را نیز تجربه می‌کنند. تجربه‌ی همزمان استثمار و سلطه آنان را در موقعیتی قرار می دهد که می توانند در مبارزه علیه هر گونه اشکال ستم، نابرابری و سرکوب جنبشی پیشرو را شکل دهند. رهایی زنان بدون سرنگونی نظام سرمایه داری که در ذات خود سرکوبگر، استثمارگر و سلطه جوست میسر نمی‌شود؛ بنابراین زنان در مبارزه ی خود ناگزیر از همکاری و پیوستن به سایر جنبش‌های ضدسرمایه دارانه از جمله جنبش های طبقاتی و کارگری هستند. گسترش دامنه و اشکال و ابزارهای سرکوب، ضرورت سازماندهی جنبش‌های سراسری و اتحاد بین جنبش ها را می نمایاند. اما این امر به هیچ وجه به معنای تقلیل جنبش زنان به جنبش‌های دیگر یا در ذیل مثلا جنبش کارگری قرار گرفتن فعالیت های زنان نیست. منطقی است که زنان به سبب خواست‌ها و مشکلات مختص خود، جنبش مستقل خود را سازمان دهند. زنان طبقات کارگر علاوه بر اینکه با مسائل مشترک مردان هم‌طبقه‌ی خود دست به گریبانند مسائل خاص خود را نیز دارند. زنان ناگزیر از مواجهه با مسئله‌ی دستمزد نابرابر در قبال کار برابرند؛ زنان با خشونت و آزارهای جنسی از سوی کارفرمایان و در مواردی از سوی کارگران همکار خود مواجهند: زنان علاوه بر کارگر، مادرند و مرخصی زایمان و اخراج پس از بچه دار شدن، مشکل خاص آنان در عرصه‌ی تولید اجتماعی است. بنابراین زنان علاوه بر پیشرو بودن در جنبش های ضدسرمایه دارانه به دلیل موقعیت فرودستی مضاعفشان، باید خواهان تشکیلات و جنبش مستقل خود برای پیشبرد اهداف و مبارزه با جنبه های مردسالارانه‌‌ی جامعه و جنبش‌های دیگر باشند.



ختنه زنان، خشونتی که هنوز قربانی می‌گیرد

$
0
0

ختنه دختران کمکماهرخ غلام‌حسین‌پور
امروز، ششم فوریه، روز جهانی عدم هرگونه مدارا با خشونتی به نام «ناقص‌سازی جنسی» یا «ختنه» زنان است. بریدن بخشی از اندام جنسی زنان هنوز هم نه در یک کشور آفریقایی روی نقشه، که در بخش‌­هایی از استان­‌های هرمزگان، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی انجام می‌شود.

هنوز هم دخترکانی در روستاهای حوالی کنگ، بندر خمیر، جزیره هرمز، کیش، قشم، اورامان و کامیاران، پاوه، نوسود، شاهو و بسیاری از روستاهای دور و نزدیک استان‌های هرمزگان، کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی به بهانه مراعات سنت و عرف، بخشی از اندام جنسی‌شان را با تیغ تیز نادانی از دست می‌دهند و برای همیشه داغ خشونت را بر تن و روح‌شان حس می‌کنند.

می‌توان گفت در طول سال‌های اخیر با فعالیت و روشن‌گری تعداد اندکی از محققان و کنش‌گران یا فعالان محلی، از میزان این عمل خشونت‌بار کاسته شده است، اما کماکان آمارهای موجود نشان می‌دهد که دخترکان تازه متولد‌شده در برخی از استان‌های ایران در معرض خطر ناقص‌سازی جنسی هستند. گرچه نام ایران در لیست ۲۹ کشور ختنه‌کننده زنان که توسط یونیسف به ثبت رسیده، ذکر نشده است، اما نمی‌توان انکار کرد که قریب به ۶۰ تا ۸۰ درصد زنان ساکن هرمزگان و ۳۰ تا ۵۰ درصد زنان کردنشین به تیغ تیز سنت سپرده شده‌اند.

رایحه مکارمی مظفریان یکی از پژوهش‌گرانی است که در طول چند سال اخیر جهت آموزش مردم استان‌های درگیر، وقت بسیاری صرف کرده و کتاب «تیغ و سنت» را هم در مورد نتایج تحقیقات میدانی‌اش در این رابطه منتشر کرده است. متن زیر گفتگوی خانه امن با رایحه مکارمی مظفریان در مورد معضل ختنه در ایران است.

به نظر شما وضعیت ختنه زنان در ایران نسبت به سایر کشورها قابل طرح و پیگیری است؟

نوع و درجه ختنه زنان در ایران با سایر کشورها مثلا مصر متفاوت است، در ایران نهایتا کلیتوریس مورد آسیب قرار می‌گیرد و البته گزارش‌هایی هم وجود دارد که گاهی بافت لب‌های کوچک هم آسیب دیده‌اند، اما در این‌که هنوز این عمل در برخی مناطق ایران به شدت زنده و حتی نگران‌کننده است هیچ شکی وجود ندارد.

کدام یک از مناطق ایران بیش‌ترین آمار ختنه زنان را دارد؟

یکی از مناطقی که معضل ناقص‌سازی جنسی زنان در آن رایج‌تر است، منطقه قشم است که به علت همجواری‌اش با دبی و کشورهای حاشیه خلیج فارس، و اینکه یک جزیره و محیط بسته‌ای است، طبیعتا هنوز هم به طور دقیق روی این مسئله کار نشده است. بعد از آن می‌توان به استان کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی اشاره کرد.

اما اهالی برخی مناطق، مثلا مردم کردستان با انتشار گزارش‌هایی از این دست، وجود ختنه زنان را به کلی انکار کرده و جبهه می‌گیرند.

شیوع ختنه زنان در مناطق کردنشین را فقط من به عنوان یک محقق، تایید نمی‌کنم بلکه خود کردها هم طبق گزارش‌هایی که سال گذشته در همین تاریخ منتشر شد، شیوع معضل ختنه زنان در مناطق کردنشین را تایید می‌کنند. می‌توانید به تحقیقاتی که دکتر عثمان محمودی در این مورد انجام داده است مراجعه کنید. یا تحقیقات کامیل احمدی و خانم‌ها فاطمه کریمی و پروین ذبیحی را مد نظر قرار بدهید. در این مورد هم‌صدایی وسیعی وجود دارد، گرچه نمی‌شود انکار کرد که در مناطق کردنشین میزان ختنه زنان درچند سال اخیر به صورت قابل توجهی کاهش پیدا کرده است.

به چه علت؟

شاید به علت همجواری کردستان ایران با کردستان عراق و فعالیت‌های فرهنگی که فعالان حقوق زن در کردستان عراق انجام می‌دهند و در تلویزیون‌های‌شان در مورد قبح این عمل صحبت می‌کنند. اما برای ما به عنوان پژوهش‌گر این حوزه حتی یک قربانی هم زیاد است و قابلیت توجه دارد. تمام تلاش‌مان این است که بتوانیم توجیه کنیم که این عمل چه روی یک نفر و چه روی صدها هزار زن انجام شود، معنای برابر و خشونت‌باری دارد.

میزان پراکندگی عمل ناقص‌سازی زنان در استان‌های مختلف را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بر اساس نتایج تحقیقات خودم و سایر دوستانی که در این مورد پژوهش‌هایی انجام داده‌اند، بین ۳۰ تا ۵۰ درصد در برخی مناطق کردنشین و رقمی حول و حوش ۶۰ تا ۸۰ درصد در استان هرمزگان این اتفاق رخ داده است.

نرخ پراکندگی جغرافیایی عمل ختنه در سطح استان‌های مورد نظر یکسان است؟

خیر. در برخی مناطق همین استان‌ها ممکن است این عمل اصلا انجام نشود. منظور ما مثلا از مناطق کردنشین، کل مناطق این استان نیست. تفاوت بین شیعه و سنی هم در میزان پراکندگی مسئله ختنه زنان بارز است.

یعنی اهل تشیع اصلا زنان را ختنه نمی‌کنند؟

برخی از اهل تشیع نیز به خاطر همجواری‌شان با مناطق سنی‌نشین این عمل را انجام می‌دهند.

تاریخچه ختنه زنان به کجای تاریخ برمی‌گردد؟

انسان‌شناسان هنوز دلیل قانع‌کننده یا خط روشنی برای ختنه زنان پیدا نکرده‌اند. آن‌چه مسلم است، این است که ریشه ختنه به آفریقای مرکزی برمی‌گردد. این عمل از یک اسطوره آفریقایی آغاز شده و بعد از آن در مصر و فراعنه رواج پیدا کرده و بعد از آن قوم بنی‌اسرائیل که مایل بوده است طبقه خاص و الیت را نشانه‌گذاری و از طبقه محروم جامعه و یهود جدا کند، این عمل را باب می‌کند تا یکسان‌سازی طبقات اجتماعی را انجام دهد.

یعنی ختنه ریشه مذهبی ندارد؟

خیر. قرآن هیچ اشاره‌ای به این ماجرا نکرده است. مثلا اینکه الزام کند که باید ختنه انجام شود. ولی روایاتی وجود دارد که طبق آن روایات است که اهل تسنن نسبت به انجام این سنت پافشاری می‌کنند.

الان در همان مناطق سنی‌نشین هم وضعیت بهتری حکم‌فرماست چون آن‌ها تفهیم شده‌اند که اسلام به سلامت انسان‌ها بهای بسیاری می‌دهد و زندگی شاد را برای همه افراد جامعه روا می‌دارد و چون عمل ختنه زنان خطرناک است، بهتر است جلوی آن گرفته شود.

به هر حال در کشورهای آفریقایی ختنه زنان بین تمامی ادیان انجام می‌شود. مسلمان، مسیحی، بی‌دین، یهودی و سایر مکاتب و مذاهب هم به دلیل سنت و فرهنگ آن را انجام می‌دهند.

چرا این پدیده در برخی استان‌های کشور اصلا وجود ندارد و در برخی استان‌های دیگر شایع است؟

در مناطق جنوبی و در میان اهل تسنن شاید بتوان علت شیوع آن را پیگیری کرد اما دلیل قانع‌کننده‌ای برای این‌که چرا این عمل به استان کردستان هم کشیده شده و چرا در برخی استان‌های خاص در کشور انجام می‌شود، وجود ندارد. شاید کردها به علت نزدیکی به اعراب از این سنت و فرهنگ تاثیر پذیرفته‌اند چون این سنت در طول تاریخ از آفریقا به اعراب منتقل شده است.

نظر مراجع عظام در مورد ختنه چیست؟ آیا آن‌ها این عمل را تایید می‌کنند؟

در بین مراجع اهل تشیع تقریبا یک هم‌صدایی وجود دارد. پیش از این، این طور نبود و آن‌ها می‌گفتند مثلا جایز است اما واجب نیست. اما امروز می‌گویند چون عرف اجتماعی نیست انجام آن لزومی ندارد اما در بین اهل تسنن که دست یافتن به اجماع دشوارتر است، برخی‌ها موافقند و آن را واجب می‌دانند و برخی دیگر مستحب.


زن شدن: سیمون دوبووار و تجسم یافتگی زنانه

$
0
0
سارتر-دو-بووارفلیسیتی جوزف/ برگردان زهیر باقری نوع پرست

«هیچ زنی، زن به دنیا نمی‌آید، بلکه زن می‌شود»

سیمون دو بووار

بیدارزنی: به طور کلی در نظر اگزیستانسیالیست‌ها فرد با هیچ عنوانی به دنیا نمی‌آید بلکه ما هر آنچه که هستیم یا می‌شویم، نتیجه‌ انتخاب‌هایمان است؛ ما خود را با استفاده از منابعی که داریم و جامعه به ما می‌دهد می‌سازیم. ما فقط ارزش‌های خودمان را خلق نمی‌کنیم، خودمان را هم خلق می‌کنیم. سیمون دو بووار گرچه در طول عمرش به اگزیستانسیالیسم پایبند بود، ولی برای این ایده‌ محوری اگزیستانسیالیسم راجع به خلق و تعریف خود، که مشخص‌کننده‌ آزادی کاملی که ژان پل سارتر در «هستی و نیستی» مطرح کرده بود، محدودیت‌هایی قایل بود. در مقابل، دو بووار تصویری مبهم از آزادی انسان ارائه می‌کند که طی آن زنان در تقلا علیه چیزی هستند که ظاهرا معایب بدن زنانه برشمره می‌شود.

 

کتاب جنس دوم

کتاب جنس دوم

سیمون دو بووار، در «جنس دوم» – مشهورترین اثرش – طرحی اگزیستانسیالیستی از زندگی زن ارائه می‌کند: داستانی راجع به این که چگونه دید زن به بدن و اعمال بدنی‌اش در طول زمان تغییر پیدا کرده و چگونه جامعه بر این رویکرد اثر می‌گذارد. در این‌جا سیمون دو بووار سوال اصلی را راجع به تجسم‌یافتگی بدن زن مطرح می‌کند: آیا معایب مفروض برای بدن زن واقعا به طور عینی در جوامع وجود دارند یا فقط جوامع ما آن‌ها را عیب به حساب می‌آورند. او برای پاسخ به این سوال، نمونه‌هایی موردی از مراحل زندگی زن را بررسی می‌کند. در این مطالعات موردی، بدن زن به طور مثبت و منفی و زنان به عنوان آزاد و دربند ارائه شده‌اند. بدن زن مکان این ابهام است، چون زن می‌تواند از آن به عنوان وسیله‌ای برای آزادی استفاده کند یا خود را در بند آن بداند. هیچ حقیقت اساسی راجع به این موضوع وجود ندارد: بسته به این است که یک زن تا چه حد خود را آزاد یا برده‌ نگاه جامعه می‌شمارد.

 

سارتر بر این باور بود که هر آن‌چه ما درک می‌کنیم، به عنوان یک شی در نظر ما جلوه کرده و به وسیله‌ ما تعریف می‌شود. دو بووار این ایده را گرفته و آن را در مورد درک مردان از زنان به کار می‌برد. او استدلال می‌کند که خود مفهوم «زن» یک مفهوم مردانه است: زن همیشه دیگری است، زیرا مرد است که «بیننده» است: مرد یک فرد و زن یک شی است؛ معنای زن بودن توسط مردان تعریف می‌شود.

سیمون دو بووار بر این باور است که شرایط زیست‌شناختی زنان به خودی خود معلولیت ایجاد نمی‌کند، بلکه تفسیر زنان است که آن را مثبت یا منفی می‌نماید. هیچ یک از تجربیات منحصر به فرد زنانه – رشد اعضای جنسی، عادت ماهانه، بارداری و یائسگی- به خودی خود معنا ندارند، بلکه در جوامع متخاصم و ظالمانه، معنای عیب را به خود می‌گیرند؛ زیرا زنان معناهایی را که جامعه‌ای مردسالار بر آن‌ها تحمیل می‌کند می‌پذیرند.

در هم پیچیدگی بدن و ذهن به توضیح ظلم بر زنان کمک می‌کند. زنان تصمیم نمی‌گیرند که به بدنشان و فرآیندهای بدنی‌شان به طور منفی فکر کنند، بلکه آنها در نتیجه‌ داخل بودن در جامعه‌ مردسالار متخاصم است که مجبور به این کار می‌شوند. از این نظر، بدن چیزی نیست که بتوانیم صرفا لمسش کنیم، بلکه انبوهی از ادراکات در شکل‌دهی به آن دخیل بوده‌اند؛ اگر در موردش بد فکر کنیم تبدیل به «چیز بدی» می‌شود و اگر احساس خوبی در موردش داشته باشیم، «چیز خوبی» می‌شود. اما طرز فکر ما در مورد آن تا زمانی که در جامعه‌ای نباشیم که چنان فضایی را برای آزادی به ما بدهد، حاصل اراده آزاد نیست. هدف فمنیست‌هایی مانند سیمون دو بووار این است که زمینه‌ لازم برای شکوفایی چنان فضایی برای آزادی را فراهم کنند.

بدن و امر زنانه

دو بووار استدلال می‌کند که همراه با رشد بدنشان، دختران هر مرحله را به صورت روان تکانشی (آسیب زا) تجربه کرده و به این ترتیب بیشتر و بیشتر از جنس مقابل تفاوت پیدا می‌کنند. با بالغ‌تر شدن بدن دختران، جامعه روزافزون به طور خصمانه تر و تهدیدکننده تر به آن واکنش نشان می‌دهد. دو بووار از فرآیند «بدن شدن» صحبت می‌کند؛ فرآیندی که طی آن فرد خود را به طور جنسی دیده و بدنش را در معرض نگاه دیگری می‌بیند. این امر حتما بد نیست؛ اما متاسفانه دختران جوان علی ‌رغم میل خودشان تبدیل به بدن می‌شوند:

«دختر جوان احساس می‌کند که بدنش دارد از او دور می‌شود… در خیابان مردان او را با نگاهشان دنبال کرده و در مورد آناتومی او اظهار نظر می‌کنند. او دوست دارد نامرئی باشد؛ برایش ترسناک است که بدن شده و بدنش را نشان دهد.» (ص ۳۳۳)

چنین وقایعی در زندگی یک دختر در حال رشد چنان زیاد هستند که این باور او را تشدید می‌کنند که زن زاده شدن بدشانسی است. بدن زن دردسرزاست، دردناک و شرم آور است، کنار آمدن با آن دشوار است، زشت و بی‌قواره است و … . حتی اگر دختری بخواهد فراموش کند که بدن مونث ندارد جامعه به او یادآوری خواهد نمود. دو بووار به چند مورد اشاره می‌کند: مادری که همواره از بدن و طرز ایستادن یا نشستن دخترش انتقاد می‌کند و در نتیجه او را خودآگاه و خجالت زده می‌کند؛ مردی که در خیابان در مورد بدن یک دختر جوان اظهار نظر کرده و او را شرمگین می‌کند؛ و آشفتگی یک دختر هنگامی که بستگان مذکرش در مورد عادت ماهیانه او شوخی می‌کنند.

سیمون دوبوار و سیلوی لوبن دوبوار در تظاهرات سازماندهی شده توسط جنبش رهایی زنان (MLF) در سال ۱۹۷۱ به نفع سقط جنین رایگان و بدون هزینه و پیشگیری از بارداری

سیمون دوبوار و سیلوی لوبن دوبوار در تظاهرات سازماندهی شده توسط جنبش رهایی زنان (MLF) در سال ۱۹۷۱ به نفع سقط جنین رایگان و بدون هزینه و پیشگیری از بارداری

البته دو بووار مثال‌های مثبت هم در مورد داشتن بدن مونث می‌زند. او به ما نشان می‌دهد که برخی موقعیت‌ها هستند که زنان جوان می‌توانند در آنها احساس راحتی در جسمشان داشته باشند؛ در واقع نه تنها احساس راحتی بلکه احساس شادی و غرور هم بنمایند. دختری را در نظر بگیرید که از قدم زدن در دشت و جنگل لذت برده و ارتباطی عمیق با طبیعت احساس می‌کند. او در مورد جسمش احساس شادی و آزادی‌ای دارد که در محیط اجتماعی ندارد. در طبیعت هیچ مردی نیست که به او نگاه کند، هیچ مادری نیست که از او انتقاد کند. او خودش را در چشم دیگران ندیده و چنین سرانجام قادر است خودش بدنش را تعریف کند.

اما او نمی‌تواند برای همیشه به جهان طبیعی بگریزد. به عنوان بخشی از جامعه مردسالار او باید در نهایت تجربه آسیب‌زای دیگری را هم داشته باشد: با رابطه جنسی آشنا شود. رابطه جنسی برای دختران آسیب‌زاتر است زیرا همراه با دخول و معمولا دردناک است. از نظر فرهنگی هم آسیب‌زاتر است زیرا دختران معمولا در ناآگاهی بیشتری نسبت به پسرها نگاه داشته شده و اغلب برای آنچه در انتظار آنهاست چندان آمادگی ندارند. از نظر فرهنگی برخی تکنیک‌های رایج برای رابطه جنسی وجود دارند که شاید برای لذت و ارگاسم زن ایده آل نباشند (به طور مثال، مرد روی زن). دو بووار خاطرنشان می‌کند که آموزش جنسی دختران معمولا از نوع رمانتیک است که بر دوره مهرورزی و خواستگاری و نازو نوازش تاکید دارد ولی در مورد دخول سخنی به میان نمی‌آورد.

بنابراین، هنگامی که رابطه جنسی بالاخره اتفاق می‌افتد فوق العاده با تخیلات رمانتیکی که دختران با آن بزرگ شده‌اند فاصله دارد. دو بووار زیرکانه مشاهده می‌کند که برای زن جوان شوکه شده «عشق شکل عمل جراحی به خودش می‌گیرد.» (ص ۴۰۴)

در نهایت این دخول بیولوژیک است که به خودی خود موجب آزار می‌شود یا جهل فرهنگی زنان جوان؟ دو بووار فکر می‌کند که وقایع بیولوژیکی لازم نیست آسیب زا باشند؛ رنج و عذاب به خاطر عدم رفتار سخاومت‌مندانه جنسی مردان در ترکیب با ترس زنان از عینی شدگی در برابر نگاه تهاجمی جنسی مرد است. او توصیه می‌کند که راه رسیدن به تجربه جنسی مثبت‌تر برای هر دو جنس این است که با «سخاوت شهوانی» با هم رفتار کنند و از شهوت‌رانی خودخواهانه اجتناب نمایند.

بارداری تجربه‌ای مثبت‌تر است اما با این وجود برای زنان هنوز تجربه‌ای مبهم محسوب می‌شود: می‌تواند هجومی ناعادلانه به بدنش و در عین حال به مثابه به دست آوردن غنایی فوق العاده باشد. به مرور با پیشرفت حاملگی زن، جامعه او را از نظر جنسی کمتر جذاب به حساب آورده و او را دیگر از نظر جنسی در دسترس نمی‌شمارد. این بدین معناست که او به طور موقت از نگاه جنسی مردان فرار می‌کند. دو بووار استدلال می‌کند که این توسعه‌ای مثبت برای زن است زیرا «اکنون او دیگر به عنوان یک شی جنسی در نظر گرفته نمی‌شود، بلکه او مظهر نوع خودش است، او نماینده امید به زندگی و جاودانگی است.»

سیمون دوبوار (در سمت راست) با میلیتانت های جنبش رهایی زنان در روز اعتراض به جرایم ارتکابی علیه زنان، پاریس، ۱۳ مه ۱۹۷۲

سیمون دوبوار (در سمت راست) با میلیتانت های جنبش رهایی زنان در روز اعتراض به جرایم ارتکابی علیه زنان، پاریس، ۱۳ مه ۱۹۷۲

وقتی زنی پیرتر می‌شود چه اتفاق می‌افتد؟ دو بووار زن در حال پیر شدن را به عنوان «مصمم برای مقابله با بدشانسی که او را به طور مرموز از شکل انداخته و زشتش کرده» توصیف می‌کند. (ص ۵۹۵) این توصیفی بسیار منفی از فرآیند پیر شدن است و فرد را به یاد آگهی‌های لوازم آرایشی می‌اندازد که روی زنان فشار می‌آورد تا برای مبارزه علیه زمان آنها را بخرند. اما به هر حال توصیف دو بووار صادقانه است. ما از خودزندگی نامه نوشت او می‌دانیم که او واقعا برای کنار آمدن با بدن در حال پیر شدنش تقلا نمود:

او لباس دوست داشت، جذاب شمرده می‌شد و وقتی فکر کرد که دارد زیبایی‌اش را از دست می‌دهد ناراحت شد. اما به عنوان یک فیلسوف توانست قدمی به عقب برداشته و ببینید که این رویکرد او نتیجه ارزش بیش از حدی است که جامعه به چنان ویژگی‌های گذرایی می‌دهد. او تعریف جامعه از ارزش خودش را به عنوان تعریف خودش پذیرفته بود.

دو بووار البته می پذیرد که اگر زنی در برابر فرارسیدن پیری مقاومت نماید، ممکن است خودش را در مرحله مثبت‌تری از زندگی‌اش ببیند: «او می‌تواند به خودش اجازه دهد که با مد «و آنچه مردم می‌گویند» مخالفت کند، از تعهدات اجتماعی، رژیم غذایی گرفتن و مراقبت از زیبایی‌اش رها می‌شود.» (ص ۵۹۵) بنابراین گرچه پیری جنبه‌های منفی زیادی دارد می‌تواند نوعی راه فرار از فشار جامعه را فراهم کند. تمایل به تطابق با جامعه کمتر شده و آزادی بیشتر می‌شود. دو بووار باور دارد که آزادی برای حرکت نیاز به فضا دارد. در مورد تجسم یافتگی زنان، اغلب آنان فضایی ندارند تا در آنجا بتوانند «بدن خود را با نگاه خودشان ببینند»، زیرا نگاه مرد همه جا را فرا گرفته است.

فضای آزاد

به هم پیچیدگی بدن و ذهن می‌تواند به توضیح ظلم به زنان کمک کند. زنان تصمیم نمی‌گیرند که در مورد بدنشان و فرآیندهای بدنی‌شان به طور منفی فکر کنند؛ بلکه آنان به دلیل حضور در جامعه مردسالار متخاصم مجبور به این کار می‌شوند. از این نقطه نظر بدن چیزی نیست که ما آن را صرفا بررسی کنیم بلکه انبوهی از ادراکات در شکل گیری آن دخیل بوده‌اند: اگر در مورد آن احساس بدی داشته باشیم تبدیل به «چیز بدی» می شود؛ اگر در مورد آن احساس خوبی داشته باشیم «چیز خوبی» می شود. اما طرز فکر ما در مورد آن نتیجه انتخاب آزادانه نیست؛ مگر آنکه در جامعه‌ای زندگی کنیم که به ما فضای چنان آزادی‌ای را بدهد. فیلسوفان فمینیستی مانند دو بووار هدفشان این است که فضای بیشتری برای شکوفا شدن آن آزادی فراهم کنند.

منبع:

Becoming A Woman: Simone de Beauvoir on Female Embodiment

 


سفسطه های مولاوردی در باره موقعیت زنان:وضعیت زنان؛ ازنمایندگی مجلس تا طرح‌های نیمه‌تمام

$
0
0

شهین دخت مولاوردی معاون رئیس جمهور در امور زنانایسنا: در ماه‌های اخیر موضوعات گوناگونی مانند افزایش تعداد زنان در مجلس شورای اسلامی و سهم آنان در مناصب و هرم مدیریتی کشور و تاکید معاونت زنان و خانواده بر عدالت جنسیتی بحث‌برانگیز شده است.

شهیندخت مولاوردی – معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده که همواره بر لزوم افزایش کرسی زنان در مجلس تاکید دارد، غیبت روح و نگاه زنانه در مدیریت را بسیار آسیب‌زا توصیف می‌کند.

معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده در آستانه “همایش زنان، اعتدال و توسعه” در زمینه مشارکت اجتماعی زنان و حضور آنان در مناصب مدیریتی، حل مشکل اشتغال زنان و طرح‌های به سرانجام نرسیده زنان با ایسنا به گفت‌وگو نشست که در پی می‌آید:

*عده ای معتقدند که مشکلات به وجود آمده بر سر راه زنان برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری و خبرگان به عنوان کاندیدا از آنجا نشات گرفت که آیت الله بهشتی از واژه دوپهلو رجل به عنوان ویژگی ریاست جمهوری استفاده کرد؟

من بارها مورد سؤال قرار گرفته‌ام که شورای نگهبان تفسیر رجل را خاص مردان می‌داند. با این حال تا جایی که من به خاطر دارم سخنگوی شورای نگهبان در پاسخ به استفساریه چنین پاسخی نداد. او به صراحت اعلام کرد که رجلیت به معنای مرد بودن نیست. از سوی دیگر اگر شما به مشروح مذاکرات قانون اساسی مراجعه کنید، متوجه می‌شوید که این واژه به این دلیل به کارگرفته شد که مخالفان جدی برای حضور زنان وجود داشت. به همین دلیل آیت‌الله بهشتی با زیرکی و سیاست، این واژه دوپهلو و تفسیربردار را استفاده کردند و در اصل ۱۱۵ قانون اساسی گنجاندند که خاص انتخابات ریاست جمهوری می‌شود.

خانم طالقانی سال‌هاست که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کند تا به قول خودشان تکلیف رجل سیاسی را مشخص کند. بسیاری از خانم‌ها به دلیل رجل سیاسی نبودن رد شده‌اند که این موضوع شامل حال بسیاری از مردان هم می‌شود. به هرحال در انتخابات ریاست جمهوری حدود ۴۰۰ نفر شرکت کردند و در نهایت هفت تا هشت نفر تأیید می‌شوند. معاونت امور زنان هنوز به این موضوع ورود پیدا نکرده اما هنگام انتخابات ریاست جمهوری این موضوع، به قولی گل می‌کند.

*شما در سخنان خود به اهمیت انتخابات مجلس و ضرورت حضور گسترده خانم‌ها اشاره کردید. با این حال وضعیت کنونی آنچنان که باید مورد تأیید جامعه زنان نیست بخصوص انتظار بیشتری از زنان مجلس می‌رفت. در این مورد چه ارزیابی دارید؟

بارها این موضوع مطرح شده که چرا زنان به زنان رأی نمی‌دهند؟ اگر زنان به زنان رأی بدهند با توجه به جمعیت ۵۰ درصدی زنان، تعداد زنان در مجلس افزایش می‌یابد. به نظر من شما بعد از ریشه‌یابی متوجه می‌شوید که زنان شاید از عملکرد گذشته به این نتیجه رسیدند که چرا به کسانی رأی بدهند که حضورشان در مجلس تأمین کننده منافع زنان نیست! حتی امکان دارد که حضور این زنان به منافع زنان آسیب برساند. در این شرایط زنان به این نتیجه می‌رسند که بهتر است به مردان رأی بدهند یا اینکه در انتخابات شرکت نکنند. به عبارت دیگر زنان به این نتیجه می‌رسند که عدم حضور زنان در مجلس بیشتر به نفع زنان است. چون انتظار این است که مجلس بتواند نقش خود را در استیفای حقوق شرعی و قانونی زنان ایفا کند.

*به نظر شما چه تحولی باید رخ بدهد تا حضور زنان بسترساز حل مشکلات زنان شود؟

یکی از این مباحث، بحث افزایش تعداد زنان و کمیت حضور آنها است. به هرحال زنان اگر بخواهند طرحی را ارائه کنند باید تعدادشان در حدی باشد تا بتوانند آن را در مجلس مطرح کنند. چون امکان دارد که در هنگام ارائه طرح، بسیاری از مردان با زنان همراه نشوند. این هدفی است که همه جریان‌های سیاسی چه اصولگرا و چه اصلاح‌طلب برای تحقق آن تلاش می‌کنند. حتی در این میان، شاخص‌های ۲۵ درصد و ۳۰ درصد هم مطرح شده است. نکته جالب اینجاست که آقای ترقی – عضو شورای مرکزی موتلفه – هم در مصاحبه‌ای اعلام کرد که زنان حداقل باید ۱۰درصد مجلس را به خود اختصاص دهند.

*حالا چرا ۳۰ درصد؟

طیف اصلاح‌طلب روی ۳۰ درصد تاکید دارد که هنوز مشخص نیست چرا باید سهم زنان ۳۰ درصد باشد و مثلاً ۵۰ درصد نباشد. در اتحادیه بین‌المجالس که ایران هم عضو آن هست، تاکید شده که کشورها باید شاخص ۲۵ درصدی را برای حضور زنان مهیا کنند. این شاخص در بسیاری از کشورها محقق شده است. در همایش بین‌المللی نقش‌آفرینی زنان در توسعه پایدار، وزیرسابق مشاور در امور زنان عراق مهمان ما بود که در جلسه گفت وگو تاکید کرد که با تبعیض مثبت و اقدامات ایجابی ۲۵ درصد از مجلس عراق و ۳۵ درصد از مجلس کردستان عراق به زنان اختصاص یافته است. وزیر امور زنان افغانستان که همراه هیاتی عالی‌رتبه از نمایندگان مجلس و وزارت امور خارجه و شورای عالی قضایی میهمان ایران بودند، تاکید داشتند که ۲۷ درصد از لویی جرگه زنان هستند. حتی چهار وزیر زن در کابینه حضور دارند که از وزیر مبارزه با مواد مخدر تا وزیر امور زنان را دربرمی‌گیرد. اگر شما نقشه ۲۰۱۵ زنان در سیاست که در سازمان ملل ترسیم شد را ملاحظه کنید، متوجه می‌شوید که در چه نقطه‌ای هستیم و به کجا باید برسیم و شاخص توانمندی سیاسی زنان در ایران چند درصد است. جالب اینجاست که مشارکت زنان ایران در پارلمان زیر ۳ درصد است. در مورد کابینه باید گفت که سه معاون رئیس جمهور به عنوان وزیر درنظر گرفته شده است. با این احتساب به۹ درصد رسیده است.
ایران در رتبه ۳۰ از میان ۴۴ کشور از نظر مناصب مدیریتی زنان

*وضعیت ایران نسبت به جهان چگونه است؟

این نکته را درنظر بگیرید که در دنیا هم این حوزه به حوزه نگران‌کننده زندگی زنان تبدیل شده است. در کنفرانس پکن در سال ۱۹۹۵ دوازده حوزه نگران کننده ترسیم شد که فقدان حضور زنان در قدرت و تصمیم‌گیری یکی از این حوزه‌ها است. یکی از این شاخص‌ها حضور در پارلمان است. نهاد زنان سازمان ملل متحد که طرح استراتژیک خود را منتشرکرده است به رهبری و تصمیم‌گیری زنان در همه سطوح اشاره کرده است. در این بند تاکید شده که از سطوح محلی تا ملی و جهانی مشارکت و رهبری و تصمیم‌گیری زنان بسیار محدود است. در این نقشه تاکید شده که ۶۰ کشور دارای ۳۰ درصد یا بیشتر نماینده زن در پارلمان هستند و ۵۰ کشور ۳۰ درصد یا بیشتر عضو کابینه زن دارند. به اتکای همین شباهت است که ۳۰ درصد سهم زنان در کابینه و پارلمان در داخل کشور مطرح می‌شود.

*چه کشورهایی پیشتاز هستند؟

براساس رنگ‌هایی که در این نقشه مشخص شده می‌توان این نکته را متوجه شد. در جمهوری رواندا بالاترین نرخ مشارکت سیاسی زنان را می‌توان مشاهده کرد. رقم مشارکت زنان بین ۵۰ تا ۶۵ درصد است. بعد از آن،بولیوی، کوبا، سوئد و سنگال و افریقای جنوبی و سایر کشورها قرار می‌گیرند. گزارشی هم وزارت امور خارجه در مورد حضور زنان در مناصب مدیریتی و حاکمیتی به ما ارائه کرده است. در این گزارش آمده است که زنان به عنوان مثال در ۱۰۳ مورد در وزارت امور اجتماعی، محیط زیست ۸۶، زنان خانواده سالمندان و معلولان ۷۱ پست مدیریت کلان را به خود اختصاص داده‌اند. مشارکت منطقه‌ای زنان در آسیا ۱۹ درصد، متوسط جهانی ۲۲٫۳ درصد و کشورهای اسکاندیناوی ۴۱ درصد است. جمهوری اسلامی ایران هم با توجه به احتساب سه معاون رئیس جمهور به عنوان وزیر، توانسته رتبه ۳۰ را از ۴۴ کسب کند. آخرین کشور هم وانواتو بوده و قطر سومین کشور از آخر است.
غیبت روح و نگاه زنانه در مدیریت جهانی بسیار آسیب‌زا است

*تبعات مردانه شدن ساختار تصمیم‌گیری در جامعه چیست؟

این موضوع بسیار مورد مناقشه است که آیا زنان در صورت حضور در مناصب تصمیم‌گیری موجب می‌شوند تا کشور و دنیا فضای بهتری را تجربه کند یا خیر؟ این موضوع همواره مورد سؤال قرار گرفته است. برخی ابراز نگرانی می‌کنند که حضور زنان امکان دارد که نتیجه عکس بدهد. نظریات زیادی وجود دارد که تصریح می‌کند اگر زنان در قدرت باشند، جهان وضعیتی صلح‌آمیز را تجربه می‌کند. مخالفان این نظریه همان افرادی هستند که حضور زنان در تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی برای شروع جنگ را یادآوری می‌کنند. قدر یقین این است که غیبت روح و نگاه زنانه در مدیریت جهانی بسیار آسیب‌زا است. به عبارت دیگر اگر نگاه مادرانه در مدیریت وجود نداشته باشد جامعه دچار نوعی بی‌رحمی می‌شود.

در دیداری که من با پاپ فرانسیس – رهبر کاتولیک‌های جهان- داشتم، ایشان هم بر این نکته تاکید داشت. درحال حاضر جهان در شرایطی قرار گرفته که به جاری شدن نگاه زنانه و مادرانه در اداره جهان و تلطیف فضای موجود نیاز دارد. از سوی دیگر شما باید این نکته را مدنظر قرار بدهید که با کنار گذاشتن نیمی از جامعه از روند تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی‌ها به نوعی کشور از این ظرفیت محروم می‌شود. وضعیت کشور شبیه پرنده‌ای می‌شود که تنها می‌خواهد با یک بال بپرد و قطعاً از کارآمدی برخوردار نیست. کشوری که این ظرفیت را نادیده می‌گیرد در مقایسه با کشوری که از همه پتانسیل خود استفاده می‌کند نخواهد توانست به توسعه همه جانبه دست پیدا کند.

*یعنی بر این باور هستید که توسعه کشور ناتمام می‌ماند؟

بله . در این شرایط توسعه و دموکراسی ناتمام می‌ماند. من درکتابچه آموزشی «زنان پیش به سوی قدرت» به این نکته اشاره کرده‌ام که دموکراسی، صلح و توسعه بدون حضور زنان ناتمام می‌ماند. در این شرایط نمی‌توان به نتایج مورد انتظار دست پیدا کرد از سوی دیگر بانک جهانی برآورد کرده است که با مشارکت زنان، اقتصاد کشورها نیرومندترمی‌شود. مهم‌تر اینکه کشور ما به سمت اقتصاد دانش بنیان درحال حرکت است. اگر قرار است رشد ۸ درصدی طبق سیاست‌های کلی برنامه ششم محقق شود، کشور به حضور ۳۵ میلیون نیروی کار نیاز دارد. با توجه به حضور ۲۲ میلیون نیروی کار در بازار فعلی ایران باید از نیروی کار زنان هم استفاده شود، تا ۱۳ میلیون نیروی کارتامین شود.

*فارغ از مدیریت کلان شما به کرات مشاهده می‌کنید که هنوز گروهی از مردان حاضر نیستند تا زنان را در مدیریت میانی به کار بگیرند زیرا آنها اعتقاددارند که حضور زنان حضوری پرهزینه است. به همین دلیل کارفرمایان ترجیح می‌دهند که مردان را به کار بگیرند چون دردسر کمتری دارند؟

بسیاری از بهانه‌ها برای بکار نگرفتن زنان معطوف به این است که زنان از تجربه کافی مدیریتی بهره‌ای ندارند. ما همواره به این نکته اشاره کرده‌ایم که به هرحال تجربه کردن باید از یک جایی شروع شود. متاسفانه زنان نه در سطوح میانی تجربه کسب می‌کنند و نه در سطوح عالی. این موضوع و بهانه در مورد مردان به هیچ‌وجه مطرح نمی‌شود.

*این انتظار وجود داشت که حداقل دولت یازدهم گامی جدی برای حضور چند وزیر زن در کابینه بردارد. نظرتان در این باره چیست؟

وضعیتی که دولت تحویل گرفته آنچنان وضعیت خاصی است که حتی آقایان با تجربه چند دوره وزارت با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند. در سطوح میانی خوشبختانه انتصاب زنان شروع شده است. در سیستان و بلوچستان نزدیک به ۶۵ پست در اختیار زنان قرار گرفته است. به هرحال سیاست‌های حمایتی در جهت حمایت از زنان بسیار مؤثر است اما زمانی‌که این سیاست به درستی اجرا نشود شما متوجه می‌شوید که اجرای آن امنیت شغلی زنان را به خطر می‌اندازد. اگر بدون بررسی ونگاه همه‌جانبه بخواهید سیاست‌های حمایتی را اجرا کنید قطعاً نتیجه این می‌شود که دیگر هیچ کارفرمایی حاضر نمی‌شود تا زنان را به کار بگیرد. شما نمونه این اتفاق را در اگهی‌های استخدام دولتی می‌بینید. دراین شرایط بیشتر فرصت‌ها در اختیار مردان قرار می‌گیرد. بسیاری از سازمان‌ها، به کارگیری زنان را تأمین کننده اهداف سازمانی خود نمی‌بینند البته این روند در بخش غیررسمی و خصوصی برعکس است. در این وضعیت زنان تن به هرکاری داده و نیروی کار ارزان محسوب می‌شود که معضل بسیار جدی به شمار می‌رود.

*به نظر شما دولت اعتدال چطور می‌تواند بین نقش‌های خانگی و اجتماعی زنان تعادل ایجاد کند که هریک به دیگری ضربه نزند؟

این موضوع مأموریت بزرگی برای دولت است که اگر بتواند مدل خوبی را ارائه کند، خدمت بزرگی به زنان و کشور است. در این شرایط دولت اعتدال می‌تواند راه سومی را پیش پای زنان بگذارد که به دور از افراط و تفریط بتوانند ضمن ایفای نقش مادری و همسری در جامعه نیز حضوری مؤثر و سازنده داشته باشد. به هرحال انتظاری در جامعه ایجاد شده که زنان شاغل نه به گذشته فکر می‌کنند و نه به آینده توجه دارند. در شرایطی که یک زن شاغل باردار بوده یا فرزندش به دنیا آمده است تلاش می‌کند تا به گونه‌ای بر سر کار حاضر شود تا بتواند نقش مهم مادری خود را ایفا کند. در دولت قبل بحث افزایش مرخصی زایمان و دورکاری مطرح شد و اجرای آن در دوره قبل شروع و ادامه آن به دولت یازدهم رسید. کاهش ساعات کار هم از مواردی بود که آن را در راستای تحکیم خانواده دانسته و از ما انتظار داشتند تا آن را پیگیری کنیم. هرگونه مخالفتی هم اینگونه وانمود می‌شد که ما به دنبال کاهش حضور زنان در خانواده و فروپاشی خانواده هستیم.

*بحث دورکاری چرا متوقف شد؟

این موضوع به این دلیل متوقف شد که زیرساخت‌های لازم فراهم نبود. ارزیابی‌ها نشان داد که جواب درستی نداده است. همان زمان دورکاری برای زنان با شرایط خاص مطرح شد که هنوز به نتیجه نرسیده است. بسیاری از خانواده‌ها روی این لایحه، حساب باز کرده بودند. به دنبال توقف دورکاری شرایط زندگی بسیاری از این افراد دچار مشکل شد. از سوی دیگر لایحه کاهش ساعات کاری زنان دارای شرایط خاص که دارای کودک زیر ۷ سال، کودک معلول یا دارای همسر مبتلا به بیماری صعب العلاج هستند، در دولت قبل به مجلس رفته بود در این دولت پیگیری شد. پیشنهاد ما این بود که این لایحه فقط زنان را دربرنگیرد و مردان دارای شرایط خاص هم بتوانند از این مزایا استفاده کنند. به هرحال اگر مردی کودک یا همسر معلول یا دارای بیماری صعب العلاج داشته باشد باید بتواند ضمن حضور اجتماعی وظیفه پدری و همسری خود را ایفا کند. به هرحال این موضوع رأی نیاورد. باور من این است که باید پدرها را به خانه بازگرداند. در این شرایط زنان اعم از خانه‌دار و شاغل فشار زیادی را بابت ایفای نقش مادری و پدری متحمل می‌شوند. به همین دلیل باید مردان را به خانه بازگرداند تا این فشار کمتر بشود. این فشار در مورد زنان شاغل بسیار بیشتر می‌شود چون ناچار هستند به محض ورود به خانه یک شیفت کاری دیگر را شروع کنند. با این وجود ما این موضوع را در قانون جامع حمایت از معلولان گنجاندیم.

*چرا افزایش مرخصی زایمان متوقف شد؟

در برخی از سازمان‌ها اصلاً به اجرا درنیامده است نه اینکه متوقف شده باشد. به رغم تمام پیگیری‌ها برخی از سازمان‌ها که تحت شمول سازمان تأمین اجتماعی هستند، این موضوع را به دلیل بارمالی اجرا نمی‌کنند.

موارد بسیاری از زنان به دلیل استفاده از مرخصی زایمان اخراج شدند. رقم ۷۴ هزار نفری زنان اخراج شده مربوط به دولت قبل بوده و این قضیه در دولت یازدهم رخ نداده است. به دنبال بازنشر این خبر، بسیاری فکر کردند که این تعداد در دولت اعتدال اخراج شدند که اصلاً درست نیست البته مواردی در دولت یازدهم هم اخراج شدند که حدود ۱۰۰ نفر از این زنان با ما مکاتبه کردند و خواستار رسیدگی به وضعیتشان شدند. این موارد به معاونت حقوقی ریاست جمهوری ارجاع داده شد که بعد از صدور رأی وحدت رویه هیئت عمومی دیوان عدالت اداری، دستگاه‌ها مکلف به اجرا شدند.

*مهم‌ترین دلیل برخورد نه چندان مطلوب با زنان بدنبال استفاده از تسهیلاتی همچون مرخصی زایمان و ساعات شیردهی چیست؟

بسیاری از کشورها از جمله کشورهای اسکاندیناوی تا دو سال مرخصی بدون حقوق به زنان بعد از زایمان می‌دهند. در حالیکه اینجا مرخصی را با حقوق می‌خواهند. از سوی دیگر مرخصی بین پدر و مادر تقسیم می‌شود. البته در ایران هم مرخصی دو هفته‌ای برای پدران در نظر گرفته شده است. این مرخصی بین پدر و مادر تقسیم می‌شود تا تنها زنان فرصت شغلی خود را از دست ندهند. به نظر من باید برای کارفرماها مشوق در مورد بیمه کردن زنان در نظر گرفت. بدون مشوق نباید انتظار داشته باشید تا بخش خصوصی با شما همکاری کند. در این شریط می‌توان ضمن پرداخت یارانه برای این افراد معافیت مالیاتی را در نظر گرفت. وزیرسابق امور زنان و سیاست‌های اجتماعی ترکیه در دیدار با من تاکید کرد که حق بیمه زنانی که در بخش خصوصی استخدام می‌شوند را دولت پرداخت می‌کند. در این صورت بخش خصوصی برای به‌کارگیری زنان مشوق خوبی دارد. از سوی دیگر رسانه‌ها در زمینه تقسیم کارخانگی بین زن و شوهر، باید تلاش زیادی در راستای فرهنگ‌سازی انجام بدهند. در این صورت فشار مضاعف از روی دوش زنان شاغل برداشته می‌شود.
حدود ۴۰ درصد از زنان دارای تحصیلات دانشگاهی بیکار هستند

*با توجه به خیل عظیم تحصیلکردگان زن می‌خواهید چه کار کنید؟

بررسی‌ها نشان می‌دهد که حدود ۴۰ درصد از زنان دارای تحصیلات دانشگاهی بیکار هستند. تبعات این بیکاری بسیار مخرب‌تراز زمانی است که فرد بیکاری دانشگاه نرفته است و مهارت اجتماعی ندارد. چنین فردی انتظار ندارد که شغل خوبی داشته باشد. با این حال فرد تحصیلکرده ضمن بهره‌مندی از سرمایه‌گذاری دولت خود و خانواده‌اش نیز هزینه‌ای را بابت تحصیل متقبل شده است. این توقع وجود دارد که متناسب با سرمایه‌گذاری و هزینه دستاوردی داشته باشند. بالارفتن سطح تحصیلات دانشگاهی دیگر اختصاص به شهرها ندارد بلکه شما در سفر به روستاها متوجه می‌شوید که بخش اعظمی ازدختران مدرک کارشناسی ارشد دارند. در سفرهای استانی و بازدیدها مشخص می‌شود که همه تلاش می‌کنند تا تحصیلات خود را بالا ببرند به امید اینکه شغل بهتری پیدا کنند. این واقعیت اجتماعی باید توسط دولت مورد بررسی قرار گرفته و برای آن برنامه‌ریزی صورت بگیرد. خوشبختانه در طول سال‌های گذشته، آموزش و تربیت نیروی انسانی به خوبی اجرا شده است و در این حوزه نمره قابل قبولی گرفته ودر تبدیل آن به سرمایه انسانی قدم‌های جدی برداشته شده که در حال حاضر باید از این نیروی انسانی به خوبی استفاده شود. متاسفانه در این حوزه نتوانسته‌ایم نمره خوبی بگیریم. به همین دلیل نرخ بیکاری زنان دو برابر مردان بوده و این جای نگرانی دارد. قطعاً در برنامه ششم و در پنج سال آینده باید چالش عدم توانمند سازی سیاسی و اقتصادی زنان مدنظر قرار گیرد. به همین دلیل در سال ۹۴ و ۹۵ توانمندسازی زنان در اولویت دولت قرار گرفته است. منظور از توانمندسازی سیاسی حضور گسترده وموثر در پارلمان و مدیریت کلان جامعه است.
تدوین سند سیاسی – اجرایی اشتغال پایدار زنان

*باید چه تدابیری را در نظر گرفت تا از توان تحصیلکردگان زن بتوان استفاده کردو در این حوزه نمره قبولی گرفت؟

طبق مصوبه شورای عالی اشتغال معاونت زنان مکلف شده است که سند سیاسی – اجرایی اشتغال پایدار زنان را تدوین کند. البته پیش‌نویس آن ارائه شده است. در این پیش‌نویس دو گروه هدف دختران فارغ‌التحصیل دانشگاهی و زنان سرپرست خانوار با اولویت مناطق محروم در نظر گرفته شده است. در این پیش‌نویس راهکارهای مختلفی پیش‌بینی شد و این نکته مدنظر قرار گرفت که بخش رسمی و دولتی اشتغال ما کشش جذب نیروی کار را ندارد. بنای دولت با توجه به سیاست کوچک‌سازی و چابک‌سازی این نیست که بیش از این برحجم بخش دولتی اضافه شود مگر اینکه خروجی از طریق بازنشستگی و بازخریدی صورت بگیرد. البته این تعداد چندان قابل توجه نیست که بتوان روی آن حساب باز کرد. هرچند این رصد صورت می‌گیرد که در آگهی‌های استخدامی دولتی تبعیض فاحشی بین دختران وپسران صورت نگیرد.

* اما آگهی استخدامی دستگاه‌های دولتی و از جمله آموزش و پرورش پر از تبعیض جنسیتی است. این مسئله را قبول دارید؟

بله درست است. متاسفانه در اولین آزمون استخدامی که ۱۳ دستگاه برگزار کردند این تبعیض فاحش به چشم خورد. این توجیه هم صورت گرفت که بر اساس نیاز دستگاه‌ها این آگهی منتشر شده است. در پیگیری آگهی استخدام وزارت آموزش و پرورش هم اعلام شد که در تهران با نیروی مازاد خانم مواجه هستند. به همین دلیل نیروی خانم در تهران درخواست نشده است و مورد نیاز نبوده است. بیشترین تلاش ما بر این نکته متمرکز شده است که با توسعه کارآفرینی زنان، مشارکت زنان در بخش غیردولتی، صاحب مشاغل و کسب و کار شدن و حضور به عنوان کارفرما محقق شود. به هرحال اقتصاد ما به سمت دانش بنیانی در حال حرکت است و باید زنان در این شرکت‌های دانش بنیان حضور گسترده‌ای داشته باشند که در سند اجرایی پایدار اشتغال مورد توجه قرار گرفته است. در حال حاضر ۲۰۰ شرکت دانش‌بنیان وجود دارد که مدیر آن خانم است. در این راستا تفاهم‌نامه‌هایی با وزارت‌خانه‌های مختلف طبق ماده ۲۳۰ برنامه پنجم امضا شده است که فعالیت‌های مشخصی برای حضور زنان در این شرکت‌ها و بهره‌گیری از تسهیلات و هدایت به منظور استفاده از تسهیلات صندوق نوآوری و شکوفایی، برگزاری نمایشگاه‌های مختلف از جمله نمایشگاه بین‌المللی نقش‌آفرینی زنان در توسعه پایدار را مورد توجه قرار می‌دهد. تمام تلاش این است که زنان علاوه بر کسب شغل بتوانند کارآفرینی هم داشته باشند. به هرحال ظرفیتی که در زنان وجود دارد باید به کار گرفته شود. نگاه جوانان و دختران باید به شغل عوض شود و شغل را به پشت‌میزنشینی تعبیر نکنند. البته معاونت زنان وظیفه دارد تا ظرفیت‌های موجود را شناسایی و بستری را ضمن هماهنگی با دستگاه‌های مختلف فراهم کند تا این اهداف محقق شود.

*آقای روحانی در شعارهای انتخاباتی خود به رفع تبعیض جنسیتی زنان اشاره کردند. به نظر شما چرا هنوز این تبعیض برطرف نشده است چه باید کرد. مهم‌تر اینکه چرا تبعیض مثبت به نفع زنان هنوز اجرایی نشده است؟

دو سال زمان بسیار کوتاهی برای رفع تبعیض است. به هرحال تبعیض‌های تاریخی علیه زنان وجود دارد و زمان بیشتری برای رفع تبعیض‌ها لازم است. این شعار در زمان انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد. از سوی دیگر در اسناد بالادستی ما این موضوع مطرح شده است. در سیاست‌های کلی برنامه چهارم، پنجم و در حال حاضر ششم بحث استیفای حقوق شرعی و قانونی زنان در همه زمینه‌ها با توجه به نقش سازنده آنها مورد تاکید قرار گرفته است. این سیاست کلی گویای این است که خلأ و فاصله و تبعیضی در مورد حقوق زنان وجود دارد که حالا قرار است استیفا شود. وجود معاونت زنان و امور خانواده نشان از همین نکته دارد که کشور هنوز در شرایط متعادلی قرار نگرفته است. به همین دلیل تا اطلاع ثانوی باید تشکیلاتی وجود داشته باشد تا جامعه را به وضعیت متعادل رهنمون کند. دولت یازدهم با رویکرد اعتدال بر سر کار آمد و باید بین واقعیت‌ها و آرمانها توازن برقرار کند. به هرحال زمانی یک نگاه آرمانی نسبت به همه چیزوجود دارد اما گاهی انسان پایش روی زمین بوده و واقعیت‌ها را می‌بیند و به همین دلیل باید بین واقعیت و آرمان را جمع کند. این موضوع در حوزه زنان و خانواده خود را باید نشان بدهد. دولت اعتدال تلاش کرده تا در حوزه‌های مختلف زندگی زنان تعریف جدیدی را ارائه کند و در این حوزه حرکت خوبی شروع شده است. دولت در این دو سال با توجه به وضعیتی که تحول گرفته تلاش زیادی را انجام داده است. در گام نخست وضعیت موجود را باید به درستی شناخت و در گام بعد با توجه به ظرفیت‌ها و مشکلات موجود باید یک برنامه‌ریزی دقیق را انجام داد. به هرحال برنامه‌ریزی درست نیازمند شناخت درست است وگرنه راه اشتباه پیموده می‌شود و دوباره آیندگانی خواهند آمد و روز از نو روزی از نو می‌شود. متاسفانه در این ۳۶ سال در حوزه زنان کم از این عقب‌گردها نداشتیم.

*اطلس وضعیت زنان چه اهدافی را تأمین می‌کند؟

به دنبال ترسیم اطلس وضعیت زنان برای ما مشخص شد که ما با چه آسیب‌هایی در حوزه زنان مواجه هستیم. شیوع، گستردگی و نوع آسیب و مناطقی که آسیب خود را نشان می‌دهد، مشخص می‌شود. این وضعیت در حال حاضر مبنای برنامه ششم است که در حال تدوین است. دولت یازدهم تلاش دارد تا برنامه ششم، یک برنامه واقع‌بینانه و تحقق‌بخش توسعه متوازن منطقه‌ای و موضوعی و بخشی باشد. توسعه موضوعی توسعه متوازن بین نقشهای زنان و مردان و بخشی بین اقتصاد فرهنگ و اجتماع را مورد توجه قرار می‌دهد. متاسفانه برنامه‌های توسعه‌ای ما همواره اقتصادی بوده و کمتر به مقولات دیگر پرداخته است.

من در جایی اشاره کردم که دولت یازدهم میراث‌دار توسعه نامتوازن است. به هرحال جامعه ما از انواع عدم تعادل‌ها رنج می‌برد. در سفرهای استانی علیرغم تمام ظرفیت‌هایی که وجود دارد مشاهده می‌شود که این مناطق یا توسعه نیافته یا اینکه به صورت نامتوازن توسعه‌یافته است. هر دو مورد زیبنده کشور نیست و برای بهبود آن باید برنامه‌ریزی صورت بگیرد. در این شرایط یا باید به برابری جنسیتی فکر کرد یا عدالت جنسیتی. به نظر می‌رسد ابتدا لازم است جامعه را به یک وضعیت متعادل برسانیم. به همین دلیل به تعادل جنسیتی توجه شده و در دستور کار قرار گرفته است. باید این نکته را مورد توجه قرار داد که منظور ما از عدالت جنسیتی عدالت به مثابه انصاف است. متاسفانه این تفکر در جامعه وجود دارد، آن است که وضعیت موجود، وضعیت مطلوب است. در حالی‌که ما بر این باوریم که وضعیت موجود به هیچ وجه مطلوب نیست و انصاف ایجاب می‌کند تا جامعه ارفاقاتی را برای زنان قائل شود. نباید این ارفاق را به معنی ترحم نسبت به جامعه زنان تعبیر کرد. در حال حاضر باید اقدامات ایجابی و تبعیض‌هایی را به نفع زنان انجام داد تا زمانی که جامعه به شرایط متعادل برسد. بعد از این زمان، می‌توان این تبعیض‌ها را برداشت.


بررسی تاریخی-تحلیلی پوششِ زنان

$
0
0

 

پوشش زنان 1وقتی از پوشش بدن انسان ها صحبت می‌شود، در درجه اول انتظار می‌رود که در رابطه با طبیعت و حفظ بدن از خطر و سرما یا گرما شکل گرفته باشد. اما با شروع بررسی مشخص می‌شود که پوشش نیز، مانند دیگر وجوه زندگی بشری، در رابطه با شیوه زندگی گروه‌ها و جامعه هایی که انسان در آن زندگی می‌کرده، شکل گرفته است.

 

در حالی که آخرین دوره یخبندان زمین به ٢٠٠ هزار تا ۴٠ هزار سال پیش می‌رسد که انسان ها به ناچار به غارها پناه بردند و با پوشش هایی از پوست حیواناتِ همان مناطق خود را حفاظت کردند اما، روند پوشش بشری سیر دیگری را تحت عوامل دیگری طی کرده است که در ادامه به آن پرداخته می‌شود. همچنین، باید گفت که اطلاعات محدود در مورد پوشش دوره‌های مختلف زندگی بشری و لزوم رعایت محدودیت یک مقاله، توجه به نقاط عطف تاریخی را الزامی ساخته است.
حدود یک میلیون سال قبل زندگی اولین گروه‌های انسان های اولیه در دره‌های گرم افریقا آغاز شد، جایی که نه نیازی به پوشش بود و نه امکان آن. تلاش سخت زنان و مردان در شرایطی یکسان برای تامین خوراک گروه محدود به گردآوری دانه، ماهیگیری و شکار حیوانات کوچک در اطراف محل زندگی شان بود.
قرن ها زندگی بشری روی کره زمین بدین گونه گذشت، دوره‌ای طولانی که با نام مادرتباری در تاریخ شناخته می شود. روندی که ابزارهایی در آن ساخته شد که بر زندگی بشر تاثیری تعیین کننده داشت. کشف آتش طی این قرن ها صورت گرفت که برای بشر دستاوردهای بسیاری در پی داشت. هنر بافتن از ساقه‌های گیاهان، در دست های زنان شکل گرفت. اهمیت این اختراع در حدی است که با اختراع ماشین بخار در عصر صنعتی مقایسه می شود. اما اولین استفاده های این اختراع برای بستن و حمل اشیا، نگهداری مواد غذایی، شکار و اهلی کردن حیوانات بود و نه پوشش. بعدها، در دوره تمدن پدرسالارانه تولید پوشش یکی از کارکردهای اصلی آن گردید.
به دلیل نقش موثر و حیاتی زنان در میان گروه های اولیه انسانی، الهه ها و خدایان زن در قالب پیکرک ها و شکل هایی ساخته شدند که نمودی از ویژگی-های زن آن دوران بود. پیکرک هایی برهنه که در آن اعضایی همچون سینه، شکم، ران‌ها و قسمت تناسلی به صورت مبالغه آمیز نمایش داده شده اند. زن مادر گروه، قبیله و زمین بود، بیانی رمزآمیز از وجود بارور زنان. بعدها این پیکره ها در حالت های ایستاده و با دست‌ها به سوی آسمان، به گونه ای سپاس یا انتظار باروری آسمان را نشان می دهد، پیکره هایی شایسته تقدیس برای بشر آن روزگار. همچنین برهنه بودن این پیکره ها نشان دهنده‌ی عدم وجود پوشش در آن دوران بود. هزاران سال از زندگی بشر به گونه ای سپری گشت که نیازی به پوشش بدن وجود نداشت. احتمالاً پوشش برای این انسان ها در چیزی‌هایی بود که از طبیعت اطراف به دست می‌آوردند و در صورت وجود، صرفاً برای حفاظت بدن در مقابل طبیعت استفاده می‌شد.(شناخت هویت زن ایرانی، ٧٧)
به تدریج و با مهارت بشر در ساخت ابزار، ابزارها و سلاح‌هایی برای شکار هم ساخته شد. با اختراع سلاح های جدید، میزان شکار بسیار بیشتر از مصرف گروه شد و در نتیجه به جای کشتن، نگهداری برخی حیوانات و دامداری شکل گرفت. شکارهای بیرون از گروه و قبیله توسط مردان انجام می‌گرفت. در این شکارها برخی مردان، زنان و جوانان گردآورِ دیگر گروه‌ها را با جنگ به اسارت درآوردند.
با افزایش قدرت های نظامی تعداد محدودی از مردان هر قبیله به همراه اموالی (اسرای دیگر قبیله ها و دام ها) که در اختیار داشتند، تبدیل به اشراف قبیله شدند. به تدریج حقوق فردی افراد قبیله از بین رفت و نابرابری و سلسله مراتب جای آن را گرفت. با دامداری که عمدتاً توسط مردان شکارگر انجام می شد، مردان به نقش خود در تولید مثل پی‌بردند. با این شناخت، مردان در کل نقش زنان در تولیدمثل را انکار کردند و از نگاهشان زن صرفاً تبدیل به محفظه ای برای نگه‌داری کودک شد. آگاهی به نقش تولیدمثلی خود و حفظ اموال و دارایی تحت تسلط، مردان را برآن داشت که برای حفظ دارایی نسبت به تملک زنان و فرزندان به دنیا آمده نیز اقدام کنند تا از آن پس دارایی درون تبار مرد باقی بماند. بخش اصلی حفظ تبار پدر که ابتدا با تصاحب اموال و اسیر گرفتن افراد دیگر قبیله ها بود، ابتدا از طریق تفوق بر زنان، و بتدریج اعمال این تفوق بر دیگر اعضای کلان بود، فرآیندی که با اعمال خشونت، تبعیض و بهره‌وری سلسله مراتبی درون کلان را به وجود آورد.
زنان که پیش از این با داشتن نقش های متفاوت در گردآوری غذا، تقسیم غذا بین اعضای گروه، مراقبت از افراد نابالغ و مهمتر از همه تولیدمثل و ادامه نسل انسانی دارای جایگاه قابل احترام بودند و توانایی تصمیم گیری در مورد امور قبیله و گروه را داشتند، با نزول و فرود جایگاه خود روبرو شدند. این فرآیند قطعاً به آسانی و بدون مقابله زنان و دیگر افراد کلان نتوانست مسلط شده و گسترش یابد. همچنین، افول مادرتباری به یکباره صورت نگرفت بلکه، روندی از نظر زمانی و مکانی طولانی و گسترده بوده است.
جایگزینی پدرسالاری با مادرتباری در همه جوامع، ازطریق تغییرات درونی صورت نگرفت بلکه، قشر بالای کلان با اعمال جنگ نسبت به دیگر قبیله ها این روند را گسترش داد. این دسته مردان مالک، ثروتی منقول در اختیار داشتند که با اتکای آن می توانستند به افراد قبیله فرمان دهند و آن‌ها را مجبور به حرکت به منطقه ای دیگر، جنگ با دیگر قبیله ها و چپاول منابع و کسب ثروت جدید کنند.
با افول مادرتباری آیین ها، الهه ها و خدایان زن نیز به تدریج در مسیر حذف قرار می گیرند تا مذاهب و دیدگاه های مردسالارانه جای آن ها را بگیرند. جابجایی یکباره و ناگهانی نبود بلکه طی قرن ها و مرحله به مرحله انجام شد و مواردی از آن ها هنوز هم وجود دارد. تعداد خدایان و الهه های زنِ کشف شده مربوط به دوران باستان چندین برابر تعداد خدایان مرد بوده است. به تدریج خدایان زن حذف و طرد شدند تا خدایان مرد جای آنها را بگیرند. در مرحله هایی نوعی تساوی بین خدایان زن و مرد به وجود می آید، مثلاً خدای زن همسر خدای مرد می‌شود، مثل آناهیتا در نقش رستم. در جامعه‌هایی یا مرحله ای دیگر پسران جایگزین الهه های مادر می شوند، مثل حماسه گیل گمش و مادرش که الهه دانایی و معرفت بود.
اما در نهایت ادیان و مذاهب پدرسالارانه و مردسالارانه کاملاً غلبه یافتند تا تعیین کننده چگونگی شیوه زندگی انسان ها و بیش از همه و به طور خاص زنان، گردند. در کنار تمام مقابله ها و خشونت ها، نوعی تغییر در دیدگاه های فرهنگی نیز به وجود آمد و آن اهریمن‌سازی و تبدیل خدایان و الهه های زن، دیگرگونه جلوه دادن کارکردهای آن ها بود تا به تدریج این خدایان افول کنند و حتی خطرناک جلوه داده شوند. دیدگاه های جدید توجیه کننده مالکیت در دست تعدادی محدود و سلطه مردان (قانون، سنت و عرف مردسالارانه، پدر، شوهر، برادر ) بر زنان (کل زنان جامعه، همسر، دختر، مادر) بودند. این دیدگاه ها در همه مذاهب بعدی، ادیان ابراهیمی، مذاهب مناطق هند، چین و اروپا مشهود است. علاوه بر مذاهب، دیگر دیدگاه ها و نظریه های فلسفی و اجتماعی که در زندگی بشر وجه مسلط یافتند نیز در پایین نگه داشتن و یا حذف زنان از فضاهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بشری موثر بودند. در ادامه سعی می-شود عمدتاً تاثیر این دیدگاه ها و شیوه های زندگی بر نحوه کنترل زنان، بدن و پوشش آنان توضیح داده شود.
و از آنجا که در نظامی جهانی زندگی می‌کنیم و اقتصاد و فرهنگ به امری جهانی تبدیل شده و جامعه ما نیز تحت تاثیر این نظام جهانی قرار دارد ناگزیر به پوشش در غرب نیز پراخته خواهد شد، چرا که «مسئله‌ی پوشش و کنترل بر بدن زنان» از یک طرف تحت تاثیر فرهنگ «همسان ساز» سرمایه‌داری جهانی و از سوی دیگر بواسطه‌ی فشار سرکوبگرانه‌ی نظام اسلامی حاکم در ایران، شکل خاصی به خود گرفته و باید هردو سوی این «مسئله» بررسی شود. قطعا عناصر دیگری همچون سنت‌ها و خرده‌فرهنگ‌های بومی هم در این «مسئله» موثرند اما جهت اختصار مقاله صرفا نگاهی اجمالی به مبحث پوشش زنان در ایران در روند تاریخی‌اش و سپس به پوشش زنان در غرب، از مسیحیت تا کنون خواهد شد و بعد از آن نتیجه‌گیری انجام می‌شود.

پوشش در ایران

ایران پیشا آریایی و آریایی ها

در مناطقی که سرزمین ایران خوانده می‌شد پیش از آمدن آریایی ها، اقوام مختلف ماد، پارت، آشور، ایلام زندگی می‌کردند. در بین این اقوام مادها و پارت‌ها مراحل پایانی مادرتباری را می‌گذراندند و آشور و ایلام ورود به پدرسالاری را. همینطور، آیین زرتشت به عنوان مذهب اصلی و تقریباً فراگیر در این مناطق مورد قبول قرار گرفته بود. آنچه در مورد این دین در یک نگاه کلی می توان گفت این است که: مزداپرستی پیش از زرتشت بین آریاییان ساکن غرب ایران وجود داشت همچنین، در تلفیق با آیین زروان و دین پیشازرتشتی آریاییانِ شرق فلات ایران، بین ساکنین برخی نقاط مختلف فلات ایران رواج یافت. روایات دینی زرتشتی با روایات پیش از آن بسیار در هم آمیخته شده است. همچنین، آموزه های زرتشتیِ مربوط به دوره¬ها و نقاط مختلف پادشاهی فلات ایران بسیار متفاوت بود و بنا به شرایط جاری زندگی شکلی متفاوت می‌یافت.
به نظر می‌رسد که آیین زرتشت در جامعه‌ای کشاورزی پا گرفته است که مبانی کشاورزی را از زادگاه خود به سرزمین جدید آورد و قصد تبدیل جامعه شبانی به کشاورزی را داشت. اما آنچه در گاثه¬ها آمده نشان دهنده فضای جوامع روستایی پرورش دهنده چارپا و دامدار می‌باشد. برخی زرتشت را رهبر طبقات بی¬چیز می‌دانند که از قربانی‌های بیشمار صدمه می‌دیدند.
در مذهب اولیه و آنچه پیش از آمدن آریایی ها پا گرفته، بقایای مادرتباری قابل مشاهده است. «سپندآرمئتی» و «دینا» دو بانو خدایی هستند که زرتشت آنها را عرضه می‌دارد. «سپندآرمئتی» (بانو خدای زمین) به معنی تسلیم، پارسایی و صبوری است که با زمین پیوند دارد و زرتشت هنگام نیایش زمین به عنوان نعمتی خدا¬دادی از او سخن می گوید. دینا دیگر بانو خدای زرتشتی همتراز بانو خدای دانایی و آگاهی است. وظیفه او راهبری مردان دین است.
همچنین، دختر کوچک زرتشت مقام نیمه خدایی به دست می آورد که تبدیل به الهه باروری و زناشویی ویژه دین زرتشتی می شود.(شناخت هویت زن ایرانی، ٢۶٧-٢۶۴)
اما آیین زرتشت در ادامه و در بین اقوام و سلسله‌های مختلف پادشاهی در ایران، دارای فقه و شرایط سختی گردید که تنها سایه کمرنگی از آن تحت نام دین واحد ایرانیان باقی ماند. استفاده یا عدم استفاده از پوششی خاص، نیز بستگی به شرایط ادامه این مذهب در آن زمان و مکان و شیوه زندگی هر قوم و پادشاهی خاص داشته است.
آخرین پادشاهی ماد دارای حرمسرا بود اما زنان ماد پوشش زن‌های آشور و هخامنشی را نداشتند. پوشاک زنان ماد بسیار شبیه و یکسان با پوشاک مردان بود. مرد و زن به واسطه اختلاف در پوشش سرشان از هم تشخیص داده می‌شدند. ادامه موهای بلند زنان از پوشش سرشان پیدا بود.
برای زنان پارت و اشکانیان سه نوع پوشش نام برده شده است. قبایی تا زانو بر تن می‌کردند با شنلی که روی آن افکنده می‌شد و نقابی که معمولاً به پس سر می‌آویختند و یک روسری ابریشمین رنگارنگ که به شیوه خاصی بر سر می‌گذاشتند. این پوشش مربوط به زنان عادی بود. نوع دیگر پیراهن بلند تا روی زمین که گشاد، پُرچین، آستین‌دار و با یقه بود. روی آن پیراهنی دیگر با قد کوتاه تر از اولی و یقه باز و پوشش سومی روی این دو پیراهن که به رنگ‌های ارغوانی یا سفید بوده است. به نظر می‌رسد این پوشش مربوط به زنان طبقات بالا و اشراف بوده باشد. برای مراسم مذهبی پیراهن با چین دراپه شبیه هندی‌ها و شلوار به اضافه شال بلند که در پشت آویزان بود و کلاهی بلند و جواهر نشان وجود داشت. این پوشش بر تن مجسمه‌هایی مربوط به دوره اشکانی وجود دارد و قاعدتاً مربوط به کاهنه ها بوده است.
در اقوام ایلام که تا حدی تحت تاثیر فرهنگ مادرتبار سومری بودند، فعالیت زنان مختص به خانه نبود. زنان داد و ستد می کردند، اسناد امضا می کردند، ارث می بردند، می توانستند دارایی خود را به ارث تقسیم کنند. در اسناد ایلامی نام مادر، خواهر یا دختر پادشاه ذکر شده است. هنوز خدایان زن جایگاه مهمی داشتند و در معابد آنها زنان اداره کننده معبد و پیشگو بودند و نقش¬هایی از سه الهه بزرگ ایلامی باقیمانده است(جنسیت در آرای اخلاقی، ١٧و ١٨). ایلام از مراکز تجارت و شهرنشینی بود که با حمله آشور و هخامنشی، تفوق تدریجی پدرسالاری در آن شکل گرفت.
در آشور و پس از قوانین حمورابی حرم های پادشاهی مرکب از حدود ۴٠ زن به وجود آمد. در پادشاهی آشور زنان دو طیف بودند: آنهایی که می‌باید پوشش کامل از سر تا پا داشته باشند و آنها که پوشیده سر نبودند. همسران و دختران بزرگان، معشوقه‌ها به همراه خدمه‌شان، کاهنه های مقدس که بعداً ازدواج می‌کردند می‌باید پوشش کامل داشته باشند. اما پوشش سر و صورت برای بردگان زن و روسپی‌های معمولی ممنوع بود و در صورت دیده شدن با پوشش سر با مجازات‌هایی نظیر بریدن گوش، شلاق و قیراندود کردن سر روبرو می‌شدند. این شکل پوشش نه تنها سلسله مراتب اجتماعی و تمایز زنان طبقات بالا از دیگر زنان را نشان می‌داد بلکه، تعریفی از زنان برحسب رابطه‌شان با مردان طبقه بالای جامعه و خواست جنسی آنان ارائه می داد. هم زنان طبقه بالا و هم زنان برده و روسپی از زاویه رابطه‌شان با مردان بود که نوعی پوشش برایشان انتخاب شده بود. در قوانین حمورابی وجه پدرسالارانه به وضوح قابل تشخیص است، در این قوانین چنانچه شخصی تعهد یا دِینی داشت و از عهده آن برنمی آمد، می‌توانست همسر، پسر یا دخترش را بفروشد تا در خانه مرد طلبکار خدمت کند. (جنسیت در آرای اخلاقی، ١٩ و ٢١)
آریایی ها حکومت ملوک الطوایفی داشتند که به قوم، عشیره، تیره و خانواده تقسیم می‌شد و رئیس هر یک با سلسله مراتبی از بالا انتخاب می‌شد. سلطنت امری آسمانی بود و شاه تقدسی ویژه داشت. آریاییان جنگ پیشه بودند و حدود هزاره دوم تا سده هفتم پیش از میلاد در گروه‌هایی مختلف وارد فلات ایران شدند و با جنگ بر اقوام ساکن فلات ایران برتری یافتند.
در ابتدای دوره هخامنشیان وضعیت زنان با توجه به شیوه زندگی اقوام پیشین، تا حدی متاثر از مادرتباری بود و شاهدیم که نام زنان دربار هخامنشی در لوح‌های تخت جمشید در کنار نام مردان ذکر شده که تشریفاتی نبوده است. زنان کاملاً مجزا و محبوس در کاخ ها نبودند و با مردان در سفر، مبادله و فعالیت‌های اقتصادی مشارکت داشتند. زنان درباری مُهرهای شخصی داشتند و فرمان هایی به صورت نامه صادر می‌کردند. «مادر- شاه» و «زن- شاه» دارای ثروت و املاک بودند و نظارت بر آنها با خودش بود.(جنسیت در آرای اخلاقی،٢٣)
اما این شرایط خیلی زود تغییر یافت، چند همسری و حرمسراهای درباری و پرده‌نشینی رایج گشت. پرده‌نشینی مخصوص زنان اشراف بود و رسم پرده‌نشینی نشانه اصالت و عفت برای زنان اشراف بود. این زنان در خارج از خانه نیز در ارابه‌ها و تخت روان هایی که دورتادور آن پوشیده و پرده دار بود، حرکت می‌کردند. از این پس صورت هیچ زنی در نقش‌ها دیده نمی‌شود.
زنان طبقات پایین در بیشتر فعالیت‌های تولیدی به اندازه مردان مشارکت داشتند اما فعالیت در ارتش مختص مردان بود. زنان روستایی و طبقات پایین از پرده‌نشینی معاف بودند که کار و فعالیت اقتصادی‌شان به آنان این امکان را داده بود. پوشش این دسته از زنان بسیار شبیه به مادها بود و پیراهن ساده بلند یا دارای راسته چین و آستین کوتاه می‌پوشیدند. نوع دیگری از پوشش زنی را نشان می‌دهد که از پهلو سوار بر اسب است، پوششی مستطیل شکل بر روی همه لباس خود دارد که در زیر آن یک پیراهن با دامن بلند و در زیر آن پیراهن بلند دیگری است که تا مچ پا را پوشانده.
تعدد زوجات و حرمسرا داری بین درباریان و طبقات بالا در حال توسعه بود و کنیزان حرم شاهان متاخر هخامنشی ٣٠٠ یا بیشتر ذکر شده است. زنان کنیز، زنان طبقات پایین و زنان اسیر مختص حرمسراهای شاه، درباریان، ثروتمندان و همخوابگی با مردان بودند. گرفتن کنیز و همخوابه، کاری تجملی و مخصوص ثروتمندان بود و عمدتاً نتیجه جنگ ها و لشکرکشی‌ها و فتوحات آنها بوده است. جنگ ابزاری بود که همچنان زنان را مایملک مردان اشراف قرار می‌داد و موجب افزودن دارایی‌شان می‌شد.
الگوی پادشاهی هخامنشی در دوره ساسانیان به تدریج به مُطلقه تبدیل شد. در دوره ساسانی با توجه به گستردگی حیطه حکومتی، دو فرهنگ پیشاپدرسالاری و پدرسالاری آریایی در نقاط مختلف وجود دارد. در وضعیت زنان دوره ساسانی به دلیل همین گستردگی تناقض‌هایی به چشم می‌خورد. اما مشخص است که خانواده گسترده پدرسالار شکل گرفته بود و رئیس خانواده همه گونه حقی نسبت به زنان و فرزندان آن خانواده از جمله کشتن آنها را داشت. خانواده گسترده شامل چندین نسل به اضافه کنیزان، مستخدمان، بردگان و بیگانگان حاضر در آن بود و آتشگاه نماد وحدت و بقای آن خانواده یا دودمان بود. قضاوت، وظایف دینی و . . . همه از آنِ دوده سالار بود که به تدریج به دولت تعلق یافت.
در شاهنامه نیز در صحبت از زن دوره ساسانی از پوشیده رویان و پسِ پرده نشینان سخن گفته شده که معمولاً مادر، همسر، خواهر، دختر و حرم خانواده سلطنتی بوده است. زنان درباریان و دیگر بزرگان اکثراً روی و موی خود را می‌پوشاندند و کمتر در محافل و مجالس عمومی رفت و آمد داشتند.(حیات اجتماعی زن ایرانی،٢٠٧)
هر زنی، مجرد یا متاهل، می‌باید سالار می‌داشت که در صورت مرگ یا کشته شدنش، مرد دیگری به سالاری زن برگزیده می‌شد. بهر روی زن نمی‌توانست بدون سالار باقی بماند. زنان بر حسب وضعیت جنسی¬شان مثل بکارت، بیوگی و طبقه‌ای که به آن تعلق داشتند، طبقه‌بندی می‌شدند که این طبقه‌بندی بر ازدواج‌های آن دوره موثر بود. انواع ازدواج‌های اقتصادی-جنسی، آیینی-اقتصادی، آیینی-جنسی، وجود داشت. تعداد زنان عقدی و آزاد یک مرد طبقه بالای جامعه نامحدود بود و «بارتولومه» از این زاویه آن را شبیه به اسلام می‌دانست. با توجه به این که رابطه با کنیزان در اسلام هم جایز بوده او می‌گوید که بسیاری از آداب و رسوم ازدواج ساسانی، پس از اسلام به حیات خود ادامه دادند.(جنسیت در آرای اخلاقی، ٨۶-٨۴)
در اواخر دوره ساسانی با توجه به ضعف و ناتوانی حکومت، به دلیل نبود فرزندان ذکور خاندان سلطنتی شاهد حضور برخی زنان خاندان شاهی (گردویه، آذرمیدخت، پوراندخت) در صحنه های مختلف جنگ، کشورداری و مذاکره های سیاسی هستیم که به علت ضعف مردان ساسانی و تباهی امپراطوری بود نه خواست واقعی حکومت. اما بعدها برخی مورخین مثل بزرگمهر و خواجه نظام الملک، وجود آنها را علت سقوط پادشاهی ساسانی قلمداد کردند. (جنسیت در آرای اخلاقی،۶٧)
در مقابله با شرایط غیرقابل تحمل زندگی دوره ساسانیان است که با رشد جنبش‌های اجتماعی و ادیانی دیگر چون مزدکیان، مانویان و یا روی آوردن برخی ایرانیان به مسیحیت روبرو هستیم که در آنها به وضوح وعده تغییر شرایط زنان داده شده است اما، مخالفان آن را اشتراکی کردن زنان نامیده‌اند.

ادیان ابراهیمی

زن و بدن او که در دوره های اولیه زندگی بشری مسئول بارآوری و ادامه نسل بود و در نتیجه جایگاهی درخور داشت، در ادیان ابراهیمی که مردسالاری وجه اساسی از آن است، تبدیل به بدنی گناه آلود می شود که طبیعتی پست تر از طبیعت مرد دارد. زن تبدیل به منشا گناه نخستین می شود که دوری از خدا، کمال و خوبی را موجب شده است. به زنان اِلم و درد هنگام زاییدن فرزند نوید داده می شود. زایمان حاصل گناه است، پس باید با درد همراه باشد. همچنین، لازم بود زن و بدن او تحت مقررات و قوانینی اداره، تربیت و کنترل شود، بخشی از این کنترل ناظر بر چگونگی پوشش زنان بوده است.
یهودیان سلامتی معنوی خود را بسته به نجابت و عفت زن‌های شان می دانستند. با یهودیت حس گناه و همراه آن حس شرم از بدن، که پیامی حاصلِ سرپیچی حوا از دستور بود، نیز پدیدار شد. خدای یهود قهار و خشمگین بود و قادر بود بر سر زنان مغرور اورشلیم که با عشوه گام برمی دارند، از زینت‌آلات استفاده می کنند و با چشمان شهوت انگیز در میان جماعت پرسه می زنند بلایی نازل کند تا در نظر همگان عریان و رسوا شوند. آنها را از همه داشته های شان محروم کند، به جای لباس های بلند و زیبا، لباس عزا بر تن شان کند و تمام موهای بلند و شکوهمندشان را بریزاند. (زن ستیزی،٩٢)
مسیحیت (منشا گرفته از یهودیت، نظرات افلاطون و ارسطو و تمدن یونان) در ابتدای رشد خود و به دلیل وعده های آزادی در مقایسه با یونان و یهودیت، همراهی زنان زیادی را با خود داشت. عیسی خود زن ستیز نبود، او زنان در حال خونریزی را سرزنش نمی کرد و با زنان گفتگو می کرد. به همین دلیل پیروان زن زیادی داشت. تعداد زنانی که در بسط مسیحیت نقش داشتند و به دلیل پیروی از آن گرفتار مصیبت، مهاجرت و شکنجه های فراوان شدند، کم نبود. تعداد زنانی که در سال ١٧٧م. در نتیجه اعتقاد به مسیحیت کشته شدند با مردان برابر بود (٢۴مرد-٢٣زن).
برابری اولیه زنان نزد مسیح در همان حد معنوی باقی ماند و افسانه آفرینش چنین بازنویسی شد که اولین زن از مرد متولد شد و زن برای مرد آفریده شد. پس از تثبیت و رسمی شدن مسیحیت، زنان دوباره به قعر رانده شدند و حامل گناه نخستین که از یهودیت به مسیحیت راه یافته بود. اولین نکته ها در مورد پوشش برای زنان، از سوی «سن پل» (حدود سال ٣۵٠م) عنوان شد. او که نظراتش اعلان جنگ بر علیه جسم انسان به طور کلی بود مقرر کرد که زنان موهای خود را هنگام ورود به کلیسا بپوشانند و در کتاب مقدس تصریح کرد که مرد سرپرست زن است.(زن ستیزی، ١٠٠-٩٠)
پوشش در اسلام: کلمه حجاب در قران هشت بار ذکر شده است و هفت بار آن به معنی پرده و حائل است. حجاب به معنی مانع، پوشاندن و چیزی بین دو چیز افکندن به کار رفته است. به این معنی پوششی حجاب نامیده می شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. امروزه واژه حجاب در بین مردم به معنای پوشش اسلامی زنان به کار می‌رود.
مفهوم اسلامی پوشش دو بعد ایجابی و سلبی دارد. بعد ایجابی آن لزوم پوشش بدن و بعد سلبی آن خودداری از خودنمایی است. استفاده از رنگ های شاد که تحریک برانگیز محسوب می شود، در بخش خودنمایی قرار می گیرد.
تا سال پنج هجری ودر جریان ازدواج پیامبر با زینب، حجاب بر هیچ یک از زنان مسلمان واجب نشده بود. سوره احزاب آیه های ۵٣ و ۵٩ برای همسران پیامبر و آیه ۵٩ برای دختران او و دیگر زنان با ایمان دستور پوشاندن با «جلباب» را داده است. «جلباب» لباسی فراگیر از سرتا پا بوده است. در واقع با این آیه ها از زاویه همان متفاوت بودن زنان مسلمان با دیگر زنان است که حجاب طرح می شود و استدلال می شود که این برای بازشناختن زنان مسلمان از دیگر زنان است تا دیگر افراد لاابالی با این بهانه که گویا با کنیزی روبرو بوده اند به آزار زنان مسلمان نپردازند. در برخی قبیله های عربستان آن دوره حدی از حجاب که بیشتر مخصوص زنان اشراف و بلندپایه جامعه بود، رایج بود اما زنان کنیز حد بسیار کمتری از حجاب را رعایت می کردند.
پس از آن در آیه های ٣٠، ٣١ و ۶٠ سوره نور، حجاب بر همه زنان مسلمان واجب شد. بر این اساس زنان می باید دیدگان شان را فرو بندند، دامن هایشان را حفظ کنند، زینت های خود، جز آنچه به طور طبیعی نمایان است، را آشکار نسازند. اما در مورد پوشش زنانی که زمینه ازدواج در آنها منتفی است و زنان سالخورده، سهل گیری شده است. همچنین، حد رعایت حجاب در برابر مردانی که به نقص جنسی و عقلی دچارند بسیار کمتر از مردان عادی عنوان شده است.
پیش از این آیه ها زنان روسری را از پشت گوش ها رد می کردند و آن را به پشت خود می انداختند طوری که گوش ها، گردن و گریبان آنها نمایان بود. در آیه ها خواسته شده که زنان روسری هایشان را به گونه ای بپوشند که گریبان و مقابل سینه آنها را بپوشاند و دو طرف روسری را به جلو آورند.
غیر از آیه ها، احادیث بسیاری برای توضیح احکام حجاب و زینت ظاهری زنان آمده است و در مورد نوع لباس، حنای کف دست، سرمه، انگشتر، دستبند، پوشش صورت و دو دست بحث های فراوان شده است و به هر روی هر چه پوشیده تر بودن زنان کاری نیکوست.
از این پس در ایران و در کلیه دوره ها و سلسله های حاکم بر ایران، حجاب برآمده از اسلام ناظر و تعیین کننده پوشش و شراکت زنان در جامعه بوده که تا دوره قاجار همچنان ادامه داشته است و با رویش زمینه¬های انقلاب مشروطه، علائمی از تغییر دیده می شود.

ایران معاصر

در ایران تفکر مدرن و مقابله با حکومت استبدادی قاجار در افکار روشنفکران و دانشجویانی که برای تحصیل به اروپا می‌رفتند و با ایده های جدید آشنا می‌شدند، در حال شکل گیری بود. جنبش‌های فکری مثل شیخی ها، اهل حق، بابی‌ها شکل گرفته و خواهان قانونگذاری و حکومت قانون بودند. چاپ روزنامه‌های فارسی زبان در کشور ترکیه (اختر-استانبول) و خواندن آنها در محافل و مجامع عمومی، آشنایی با تفکر مدرن و خواست حذف حکومت استبدادی را تقویت می‌کرد.
شیوه زندگی و پوشش زنان غربی نیز از مواردی بود که توجه زنان و دیگر روشنفکران را به خود جلب می‌کرد. نگاه جنبش‌هایی نظیر شیخی ها، اهل حق و بابی ها به زنان و پوشش آنها با نگاه و سنت دینی متداول در جامعه متفاوت بود و بعضاً رعایت حجاب به شکل مرسوم میان آنها مطرح نبود، مثلاً زنان اهل حق در حجاب نبودند.(عبدالحسین ناهید،١٠) باب به زنان اجازه می دهد که نقاب از چهره برگیرند و دوش به دوش مردان در امور اجتماعی بکوشند و می‌گوید که زنان و مردان می‌توانند به یکدیگر نگاه کنند. در مواردی شاهدیم که زنان این جنبش از رهبران جسارت بیشتری داشتند. زرین تاج (قره العین) که سخنوری کم مانند و از رهبران برجسته بابی¬ها بود، اولین زنی بود که در مقابل باب حجاب از سر برگرفت. که شاید این اولین حرکت در برداشتن حجاب از سوی خود زنان بود. آن هم در دوره ای که رسم بود در خیابان‌های تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند و گاهی هم فریاد آمرانه ماموران نظمیه بر سر زنان باشد که «باجی روت رو بگیر» یا «ضعیفه تند برو». شاید به همین دلیل بود که زنانی که کاملاً رسوم متداول پوشش را رعایت نمی‌کردند انگشت اتهام بابی‌گری به سوی آنها بود.
نارضایتی زنان روشنفکر و فعال از پوشش و حجاب دست و پاگیری که داشتند را در رساله بی بی خانم، که در پاسخ به نویسنده تادیب النسوان بود، هم می توان دید که می گوید: مردان پوشاک ما را به دلخواه و سلیقه خود بر می‌گزینند. یک روز عرقچین ترمه، باردیگر شلوار گشاد. آنان‌اند که ما را می‌آرایند و بهر خوشایند خویش به آرایش مجبور می‌کنند.
مردانه‌پوشی را در جریان مشارکت زنان در حرکت‌های مختلف مشروطه‌خواهی مثل بسته شدن مجلس، مبارزه برای کسب ارزاق، استبداد صغیر، می‌توان دید. برخی زنان با لباس مردانه حضور داشتند که در صورت زخمی یا کشته شدن آنها موضوع مشخص می شد. (عبدالحسین ناهید ٨۶-٨۵) برخی زنان نیز با چادر و روبنده در حالی که اسلحه با خود داشتند مشارکت می کردند. زینب پاشا از زنان قهرمانی بود که در عملیات مختلفی سرپرستی زنان را بر عهده داشت. او در یک حمله به خانه و انبار محتکری تبریزی، روسری از سر باز کرد و از آن پرچمی ساخت و در پیشاپیش بیوه زنان و گرسنگان شهر برای محاصره خانه نظام العلما حرکت کرد. (عبدالحسین ناهید،۵٢)
با این اوصاف می‌توان نتیجه‌گیری کرد که روند آهسته کنار گذاشتن حجاب به معنی پوششی برای سر، از سوی خود زنان در حال شکل گیری بود و چنانچه انقلاب مشروطه به نتیجه مطلوب می‌رسید و آنچه که قرار بود قانونی در برگیرنده همه مردم کشور، اعم از زن و مرد، باشد جاری و پیاده می‌شد، تلاش‌های زنان ایران نیز به تدریج به بار می‌نشست و در مورد پوشش خود، خودشان می‌توانستند تصمیم گرفته و اجرا کنند.
فارغ از آنچه حاصل انقلاب مشروطه بود، در دوره رضا شاه به تدریج زنان روشنفکر و حتی عده ای که چندان هم روشنفکر نبودند، داوطلب برداشتن حجاب بودند و در محافل خصوصی و زیر سقف حجاب خود را برمی داشتند. دختران بسیاری نیز بدون چادر به مدرسه می‌رفتند و برای زمینه‌سازی قانونی و اجتماعی حذف چادر مقاله هایی هم نوشته می‌شد. در واقع مدرن سازی به شیوه غربی و رویگردانی از اعراب از مواردی بود که در بین روشنفکران ایرانی به آن توجه می شد. مثلاً محمود افشار از کسانی بود که در مقاله ای در ١٣٠۴ نوعی از وحدت ملی را پیشنهاد می‌کند که در آن وحدت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی کلیه مردمی که در مملکت آن روز ایران سکنا داشتند، و همه جنبه‌های زبان، اخلاق و لباس را در بر می گرفت. یا اوایل حکومت، وقتی رضاشاه خود کلاه نظامی خود را که برگرفته از ارتش و پلیس فرانسه بود برای ارتش اجباری کرد، بین مسئولان و سیاستمداران ایرانی نیز باب شد و برخی مردان نیز متمایل به استفاده از آن شدند. زیرا آن موقع انواع سربندها برای مردان وجود داشت که برخی از آنها نشان از شغل و مقام شخصی بود و متداول بود که مردها در انظار و حتی در خانه خودشان در صورت حضور غیر اهالی خانه با نوعی سربند ظاهر شوند.
اما رضاشاه و روش او نه مدرن سازی و نه رهایی زنان و یا مردان از قید پوشش‌های دست و پاگیر بلکه، استبدادی بود که در حال شکل‌گیری و پیش آمدن هر چه بیشتر بود. اولین دستور رسمی در مورد نوع پوشش دستور سال ١٣١۴ رضاشاه برای استفاده همه مردان از کلاه شاپو بود. در این خصوص اعتراض مسالمت آمیزی در یک اجتماع در مسجد گوهرشاد مشهد صورت گرفت که بیرحمانه سرکوب شد و حتی یکی از سرداران نزدیک رضاشاه به جرم تحریک اعدام شد.(دولت و جامعه در ایران،٣٣۴)
چند ماه بعد از فرمان بالا، دستور عدم استفاده از چادر و حتی روسری برای زنان صادر شد که تهدید به تعقیب و توقیف هم همراه بود و زنان مجاز بودند تنها از کلاه‌های اشرافی گران قیمتی که از اروپا به همین منظور وارد شده بود، استفاده کنند. همین طور برای گسترش بی حجابی سیاست این بود که مهمانی هایی در هر کوی و برزن برگزار شود و مردان به خصوص کارکنان دولتی با همسرانشان که بدون حجاب باشند، در آن شرکت کنند. ماموران شهربانی دستور داشتند در کوچه و خیابان چادر و روسری را از سر زن ها بکشند و پاره کنند. خشونت اجتماعی و فرهنگی زیادی اعمال شد که حتی منجر به خودکشی برخی زنان گردید و یا تصمیم برخی زنان و یا خانواده‌شان برای بیرون نیامدن از خانه را در پی داشت. زیرا مشکل حتی برای زنانی که قصد برداشتن چادر را داشتند، نبود فرهنگ لباس پوشیدن بدون چادر بود. ضمن این که این کار هزینه زیادی برای زنان و خانواده¬شان داشت.
ماهیت و شیوه اجرای این دستورات نشان می دهد که در ورای آن رهایی زنان و یا مردان و یا ایجاد شرایط نوین زندگی مطرح نبود و اجرای آن زخم‌هایی عمیق بر روح زنان و دیگر مردم گذاشت و نه تنها هیچ شکلی از رهایی برایشان نداشت بلکه نتیجه اش آن بود که پس از برکناری رضاشاه، بیشتر زنان دوباره به چادر و روسری برگشتند. به این ترتیب، موضوعی که می‌توانست آرام آرام و توسط خود زنان و جامعه به پیش برده شود با قدرت استبدادی به گونه‌ای انجام شد که موضوع انتخاب پوشش و نگاه زنان و جامعه را در این مورد سال ها به عقب کشاند. در واقع تجدد آمرانه رضاشاه حق انتخاب پوشش را در نطفه خفه کرد و حقی را که جامعه ایرانی می‌توانست تحت عنوان یک ملت مدرن به دست آورد و زنان ایرانی نیز برای آن تلاش بسیار کرده بودند، عقیم ساخت.
موضوع پوشش زنان در ایران دوره پهلوی دوم را می‌توان به دو حوزه عمومی و خصوصی تقسیم کرد. حوزه عمومی شامل قانون، مقررات حقوقی، فقه و شرع، عرف سنت و حوزه خصوصی شامل خانواده، فامیل و نزدیکان بود.
می‌توان گفت که در دوره محمد رضا پهلوی از زاویه قوانین و مقررات ناظر، زنان حق انتخاب پوشش داشتند اما این حقی بود که توسط فقه، شرع و عرف که از سوی خانواده و فامیل و نزدیکان اعمال می‌گردید، می‌توانست محدود و حتی حذف شود و این حوزه ای بود که مقررات قانونی نمی‌توانست در آن دخالت کند. ضمن این که نگاه مسلط مردانه و عرف جاری مجوزی بود برای توهین ها و متلک های زبانی و دستی از سوی مردان که نسبت به زنان بدون چادر در بسیاری محله‌های شه‌های مختلف صورت می‌گرفت. به هر روی دختران بسیاری بودند که با وجود مخالفت خانواده های خود مبادرت به برداشتن چادر می‌کردند. حضور زنان در محیط های اداری و دانشگاهی در حال افزایش بود اما، برخوردهای نامناسب با زنان دارای حجاب و پوشش سر در این محیط ها نیز وجود داشت و زنان دارای حجاب به آسانی در این محیط ها پذیرفته نمی شدند. فضای دوگانه ای شامل توهین و آزار زنان بدون حجاب در محیط های عمومی شهری و برخوردهای نامناسب با زنان با حجاب در محیط های اداری و دانشگاهی، زنان را تحت تاثیر قرار می داد.
گرچه که همه ساله دختران با حجاب اسلامی وارد دانشگاه های مختلف می شدند اما، از سال ١٣۵۵ به بعد تعداد دخترانی که با چادر یا نوع دیگری از پوشش اسلامی (مثل مانتو و روسری) وارد دانشگاه ها، به ویژه رشته های علوم انسانی و اجتماعی، می شدند، بسیار افزایش یافت. این موضوع تحت تاثیر فضایی که دست و دلبازانه و برای مقابله با گروه های رادیکال تر جنبشِ در حال شکل گیری در اختیار فعالیت گروه ها و سخنرانان مذهبی قرار می گرفت، قابل توضیح می باشد.
از نیمه دوم سال ١٣۵٧ تحریکات و رفتارهایی در برخی صفوف تظاهرات کنندگان در حال جهت دهی بود. تحریکات و رفتارهایی نظیر جدا کردن صف-های زنان و مردان از یکدیگر، بردن زنان چادری به ابتدای صف های تظاهرکنندگان، توصیه به زنان مبنی بر سرکردن یک روسری به این دلیل که فیلمبرداری می شود و این فیلم ها در دنیا دیده می شود و غیره. مواردی که بیشتر حالت توصیه داشت و معمولاً از سوی زنان پذیرفته نمی شد اما، به هر حال برخی زنان فکر می‌کردند که داشتن یک روسری خیلی هم مهم نیست. در برخی صف ها نیز این حرکت ها مورد اعتراض قرار می گرفت و زنان بدون روسری نیز در جلوی صف و کنار زنان چادری قرار می گرفتند. همینطور اعتراض هایی مبنی بر این که نکند بعدها هم می خواهید حجاب را تحمیل کنید، به چشم می خورد.
در همان زمان، توصیه ها مبنی بر داشتن حداقل یک روسری، داخل محله ها و از سوی گروه هایی که در مساجد محله ها در حال شکل گیری بودند نیز مشاهده می شد. همینطور شایعه ها مبنی بر اسید پاشی به صورت زنان بی حجاب، که برخی عنوان می کردند از سوی سلطنت طلبان است و عده ای هم می گفتند که اقدامی از سوی گروه های اسلامی است، وجود داشت. اعلامیه هایی نیز با محتوای تهدید زنان به دلیل پوشش آنها پخش شده بود.
اولین دستور اسلامی در مورد پوشش زنان در همان اسفند ١٣۵٧ بود، گویی قدرت جدید پی برده بود که وسعت شرکت و حضور زنان می باید کنترل شود. تفکری که از زاویه نگاه سلطه چندان هم بی پایه نبود زیرا با مقابله و اعتراض فعالانه زنان روبرو گشت. زنان طی ۵-۴ روز پر از خشم و غرور در تجمع های اعتراضی و خود جوش به مقصدهای مختلفی چون دانشگاه، دادگستری، وزارت خارجه، نخست وزیری، رادیو- تلویزیون رفتند. اعتراضات و مقابله ها پس گرفتن دستور را درپی داشد. اسفند ١٣۵٧ ماه زنان بود، چه از وجه مقابله با زنان و چه از وجه مقاومت و پاسخ زنان. از آن پس تا مدتی فشارها بر روی حجاب زنان نه مستقیم از جانب حاکمان جدید، بلکه از سوی بسیج محله ها و نگرش هایی که در حال شکل گیری بود، صورت می گرفت.

در واقع حجاب تنها پوشش بدن زن نبود، حجاب مقدمه ای بود برای اعمال محدودیت های مختلف نسبت به زنان. دوباره حجاب در شکل های مختلف به ابزار کنترل زن و بدن او تبدیل گردید. گروه های فشار با تمرکز بر مسئله حجاب زنان، گروه هایی بودند که در مناطق مختلف شهرهای بزرگ به دلایل مختلف، مربوط و نامربوط، همواره حضور داشتند و با عنوان امر به معروف و نهی از منکر حجاب را وسیله ای برای حمله به زنان در خیابان ها قرار می دادند. زنان در حال حذف از فضاهای مختلف بودند. محدودیت ها در احراز مشاغل، عرصه هنر، ورزش و … آغاز شد. در اولین اقدام حق و شغل قضاوت از زنان گرفته شد. قانون نیم بند حمایت از خانواده لغو گردید. خوانندگی و نواختن ساز برای زنان ممنوع شد. گرچه که در حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون محدودیت ها برای همگان بسیار زیاد بود و تقریباً هیچ فیلمی اجازه نمایش نمی یافت اما این محدودیت ها بر بازیگران زن بسیار شدیدتر اعمال می شد.
به تدریج فشارها به محیط های رسمی مشاغل راه یافت. فرم هایی با شکل و رنگ های مشخص به عنوان پوشش کارکنان زن مشخص گردید. همچنین، زنان ارباب رجوعِ اداره ها و مراکز دولتی می باید حدی از حجاب را رعایت می کردند. دستورالعمل های رسمی و اداری برای کارکنان زن اداره ها، اولین برخورد رسمی حکومت با مسئله حجاب و پوشش بود که زنان را ملزم به رعایت حجاب و پوششی خاص برای محیط کار می کرد. دستورالعمل هایی که همان موقع موجب شد برخی زنان کارمند شرایط بازنشستگی پیش از موعد را بپذیرند و آن را به رعایت حجاب در محیط کار ترجیح دهند، بی‌خبر از آن که این شرایط به کل جامعه تسری خواهد یافت.
تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها شکل گرفت، امکان انتخاب برخی رشته ها از سوی زنان حذف و اجازه خروج دختران دانشجو برای تحصیل در خارج از کشور لغو گردید. به سختی برای زنان بودجه های ورزشی و یا سالن های ورزشی اختصاص داده می شد. فضای فوق امنیتی دهه ١٣۶٠ باعث دستگیری، اعدام و یا خانه نشینی بسیاری زنان فعال گروه های سیاسی گردید، بسته شدن دانشگاه ها با نام انقلاب فرهنگی نیز انزوای بسیاری را در پی داشت. تعدادی زنان فعال نیز مجبور به مهاجرت و ترک کشور شدند.
در سال های پایانی دهه ١٣۶٠ و آغاز دهه ١٣٧٠ شاهد ورود دوباره و تدریجی زنان به فضاهای آکادمیک، هنر، ورزش، و دیگر فعالیت های اجتماعی با همان پوشش های رایج که روسری یا مقنعه، مانتوهای بلند و شلوار بود، هستیم. زنان برای کسب جایگاه در حوزه های مختلف تلاش می‌کردند. به تدریج برخی متون فمینیستی در نشریه ها و کتاب ها نشر می یافت که در آگاهی بخشی جنسیتی موثر بود. اولین تلاش ها در حوزه های حقوقی بود و حقوقدانان در این زمینه بسیار می نوشتند اما، دستاوردها بسیار اندک بود: لغو ممنوعیت خروج دختران برای تحصیل، تعیین برخی مصادیق برای عسر و حرج، بالا بردن سن ازدواج دختران. همچنین، گروه¬ها و محافل زنانه با محوریت آشنایی و کسب آگاهی زنانه و جنسیتی تشکیل می‌گردید. گرچه که تعداد این جمع¬ها معمولا محدود بود اما این نتیجه را داشت که بخشی از آگاهی به دست آمده به دیگر زنان خارج از این جمع¬ها نیز بسط می یافت و حداقل نتیجه آن ایجاد سوال در مورد چرایی وضعیت زنان بود. تلاش زنان جوان بر ورود به عرصه تحصیل متمرکز گردید. برگزاری کنفرانس جهانی زن در پکن، توجه فعالین زن را جلب کرده بود و موضوعات و ایده های مرتبط با آن با هدف آشنایی با مسائل جهانی مطرح در این زمینه و هم برای سنجش شرایط خود با آن، از سوی فعالین زن پیگیری می شد.
به نظر می رسد مجموعه این فعالیت ها، هرچند ضعیف، و مقابله با فشارها، به زنان این دلگرمی و جسارت را می داد تا با چنگ زدن به امکانات حداقلی و محدود در پی کسب و ایجاد عرصه های اجتماعی برای خود باشند. خواندن متون فمینیستی که حاصل ارتباط با زنان فعال ایرانی مهاجر بود و حضور دوره ای معدود فعالان زن مهاجر در ایران، در کسب آگاهی جنسیتی فعالان زن داخل کشور موثر بود. مبارزات مردمی، تلاش های زنان و جوانان، تغییر رویه حکومتی را به دولتمردان تحمیل کرد و این امر موجب باز شدن فضاهای اجتماعی و سیاسی گردید در حدی که نامزد شدن خاتمی برای ریاست جمهوری و انتخاب او را درپی داشت.
زنان در تمامی این سال‌ها و تحت همه‌ی فشارها و سرکوب‌های موجود، همواره سعی داشتند تا بخشی از حجاب و پوشش اجباری را حذف کنند اما، گشت-های مبارزه با منکرات در گوشه گوشه شهرهای بزرگ حضور داشتند و دستگیری های خیابانی به اتهام «بدحجابی» ادامه داشت. گروه های حزب الهی در خیابان ها و میدان های اصلی شهرها برای اعتراض به پوشش و حجاب زنان تظاهرات برپا می کردند و فضای رعب و وحشت به وجود می آوردند. حذف حجاب اجباری و حق انتخاب پوشش، یکی از موارد اساسی خواسته های زنان بود که در این سال ها در کلیه‌ی اعتراضات، مبارزات و مراسم‌های گرامیداشت ٨ مارسِ برگزار شده از سوی گروه های زنان، مطرح می‌شد. برای آن گروه از زنان مسلمان نیز که وارد دانشگاه‌ها و بازار کار شده‌ بودند نیزموضوع پوشش دغدغه‌اشان شده بود و آیه ها، حدیث ها و احکام مربوط به حجاب را مورد بازنگری و بررسی دوباره قرار می دادند تا نشان دهند که پوشش و حجاب طرح شده، کاملاً آن چیزی نیست که در اسلام طرح شده است. مثلا این که در باب ولایت مردان بر زنان در جامعه و حکومت، در قرآن مورد صریح وجود ندارد و استدلال فقها در این باب عمدتا متکی بر تفسیر به رای است.(جنسیت در آرای اخلاقی،٣٣٧) و این ولایت عمدتاً حوزه خصوصی و اطاعت زن از مرد در امور خصوصی را مد نظر دارد. یا این که رعایت عفت بیشتر مد نظر است که بر رعایت آن از جانب زنان و مردان به طور مساوی دلالت دارد.(جنسیت در آرای اخلاقی،٢۶۵)
طی سال های ١٣٨۴ تا ١٣٩٢ که اصول‌گرایان دولت را در اختیار گرفتند حضور گروه های فشار و امر به معروف برای پوشش و حجاب بسیار بیشتر می شود، راهنمایی و رانندگی اجازه می یابد که ماشین هایی را که راننده یا سرنشین زن با پوشش نامناسب دارند متوقف کند، ماشین را توقیف کند و به پارکینگ انتقال دهد؛ پوشیدن چکمه تبرج اعلام می شود؛ گذاشتن عینک آفتابی بالای سر و پوشیدن چکمه ساق بلند؛ ممنوع می‌شود. اما به ویژه زنان جوان همچنان از پوشش¬هایی غیر از آنچه دستوری شده است استفاده می کردند و تاوان این نافرمانی را هم با دستگیری و توهین و تحقیر توسط ماموران حکومتی می‌پرداختند.
در جریان جنبش سبز که در رابطه با فعالیت کاندیداها از پیش از انتخابات سال ١٣٨٨ آغاز شد، زنان در کل و به ویژه زنان جوان نقش فعال و گسترده ای داشتند و سعی داشتند در هنگام حضور در میتینگ‌ها و تظاهرات انتخاباتی پوششی غیر از پوشش های دستوری داشته باشند، اما مقابله‌ای هم از سوی حکومت وجود نداشت، زیرا حضور حداکثری مردم در انتخابات بسیار مهم بود. اما در طی حرکت های پیش از انتخابات خواست مستقلی از سوی زنان و یا برای زنان و یا پوشش آنان مطرح نشد، در فضای اعتراضی پس از آن نیز که چندین ماه ادامه داشت در مورد پوشش شعار و خواسته ای طرح نگردید.
در سال های اخیر و از اوایل کار دولت مستقر (١٣٩٢) نیز به روال دولت اصول‌گرای احمدی نژاد کماکان تفکیک جنسیتی و قوانین پوشش اجباری وجود داشته است و در این دوره شاهد یکی از موارد وحشتناک انتقام‌گیری از دختران «بدحجاب» بودیم. و آن فاجعه‌ی اسیدپاشی به صورت و بدن زنان در اصفهان بود. چندین مورد اسید پاشی وجود داشت که تعداد دقیق آن به دلیل عدم اطلاع رسانی کامل مشخص نگردید. تظاهرات زنان در شهرهای اصفهان و تهران در مقابله با این اقدام صورت گرفت اما هنوز شخصی در این رابطه مسئول شناخته نشده و یا دستگیر نشده است.
طرح هایی نظیر دانشگاه تک جنسیتی، تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها، نصب دوربین در راهروهای خوابگاه های دختران که رعایت پوشش حتی در راهروها برای دختران دانشجو را الزامی می ساخت؛ فشار و تهدید به اخراج به دلیل عدم رعایت حجاب؛ سهمیه بندی مجدد جنسیتی به منظور حذف بیشتر زنان دانشجو از برخی رشته ها؛ قرار دادن سهمیه بیشتر برای پسرها در رشته های پزشکی و مهندسی؛ از موارد تبعیض آشکار در این دوره بوده است.
موضوع پوشش زنان و فشارهای اعمال شده در این خصوص همواره با گریزهای زنان همراه بوده است. هر جا که فرصتی دست می داد زنان سعی در حذف و کنار گذاشتن بخشی از پوشش های تعیین شده و فرار از رعایت کامل حجاب را داشتند که همواره نیز با مقابله گروه های فشار رسمی و غیر رسمی روبرو می شدند. شاید عمل منفرد مقابله زنان موجب تغییر نشود اما، می توان انتظار داشت که تداوم عمل ها مانع عادی شدن تبعیض شود و قدرت گریز و امکان دفاع از نظرات را بیشتر کند. اما و قطعا، برای تغییری بنیادی و اساسی اقدام متشکل و متحد تمامی زنان ضروری است.

پوشش در غرب

پیش از مسیحیت

در آتن قدیم ورود زنان محترم به قلب سیاسی شهر (اکروپلیس)، به جز در جشن های خاص، ممنوع بود. دمکراسی یونان محفلی کاملاً مردانه بود که درهای آن به روی سه چهارم جمعیت که مرد نبودند، به سن قانونی نرسیده بودند، آزاد نبودند، تبار آتنی نداشتند، بسته بود. (زنان در روزگارشان،٢٠) زن‌ها بیشتر منزوی و مجبور به خانه‌نشینی شده بودند و در میهمانی‌های غیر از خانوادگی نمی‌توانستند شرکت کنند. کنوانسیون آتن با تنظیم روابط مختلف بین زن و مرد درون خانواده و در عرصه جامعه، هرچه بیشتر به مشخص کردن جایگاه زن در جامعه آن روز یونان پرداخته بود.
کنوانسیون آتن حدود قرن پنجم پیش از میلاد، تصویر بدن برهنه زنان را ممنوع کرده بود و نقاشان و هنرمندان یونان مجاز به ترسیم بدن برهنه زنان نبودند. اما اکثر گلدان ها و ظروف آن دوره (بیش از ٨٠٠ نمونه) که پیوسته در معرض دید مردم بود با نقش هایی چون: مردی با شمشیر یا چماق ایستاده بالای سر یک زن، مردی روی اسب در حال پرتاب نیزه به سوی نوک پستان های یک زن، مردی روی اسب در حالی که سر یک زن را روی زمین می-کشد، که در آن ها زنان با دامن های بالا رفته و یا پیراهن های دریده به شکلی که سینه ها و ران هایشان نمایان است، تصویر شده اند. (زن ستیزی، ٣٧)، نمایش وحشت مرد یونانی از زن خود مختار و مستقل که پا را از محدودیت های فرهنگی ایجاد شده، فراتر می نهد.
در روم مرد می‌توانست به دلیل بی حجابی زنش را در ملاء عام طلاق دهد و مورد تایید نیز قرار گیرد. این موضوع نشان می‌دهد که شرایط زن رومی بهتر از زن یونانی بوده است زیرا، حداقل می‌توانسته در اجتماع و در ملاء عام حضور یابد.
اما در بین اسپارت¬های دائم در حال جنگ بود که به سلامت زنان (به دلیل بارداری و زایش جنگجو) اهمیت داده می‌شد. زنان اسپارت برهنه ورزش می‌کردند یا دامن‌های کوتاه می‌پوشیدند و برخی حقوق قانونی و اجتماعی را دارا بودند. (زن ستیزی،۴٩)
نگرش سلسله مراتبی و فرودست دیدن زنان در دیدگاه‌های فلسفی مسلط یونان نیز قابل مشاهده است.
دیدگاه افلاطون تحقیر ذاتی زندگی این جهان را در خود داشت. از نگاه افلاطون عشق مرد به مرد برتر از عشق مرد به زن است، او عشق مرد به زن را شهوت حیوانی تلقی می‌کند. اندیشه افلاطون همان اندیشه آشنای دوگانه است که مرد با معنویت و زن با جسمیت و اشتهای شهوانی شناسایی می‌شود. افلاطون به این دیدگاه مرسوم، قدرت فلسفی آتشینی بخشید که پیش از آن وجود نداشت. او در صحبت از ویژگی های آرمانشهر از آموزش برابر زنان و مردان سخن می‌گوید اما، در حوزه زندگی عادی کارهایی نظیر ازدواج و تولید مثل را، تشکیل دهنده هویت زنان می داند که آن ها را پست می‌شمرد.(زن ستیزی، ) نزد ارسطو زنان، مردان ناقصی بودند که هیچگاه نمی‌توانستند کامل شوند.(ستوده، ۵٠) جایی که ارسطو انسان را «حیوان سیاسی» می‌نامد منظورش از واژه انسان تنها افراد مذکر بود نه نوع بشر. (زنان در روزگارشان،٢٠)
این دیدگاه‌ها به همراه مسیحیت رسمیت یافته تعیین کننده قانونگذاری‌ها و شیوه اداره جوامع اروپایی بوده است.
سن پل از قدیسان مسیحی نظیر افلاطون امیال روح را بر خلاف امیال تن و متضاد هم می‌داند. برابری مورد نظر این دو تنها با از بین بردن تفاوت های جنسی و تبدیل شدن زنان به مردانی شرافتمند، آن هم نه در این دنیا، می‌توانست به دست آید. سن پل نسبت به جسم انسان اعلان جنگ داد، جنگی که در عمل بر علیه جنس زن صورت می گرفت. زن محرک اصلی گناه بود، در جایی که مرد نمی‌توانست جسم سرکش را به کنترل درآورد. اگوستین قدیس جامعه‌ای را توصیف می‌کند که در آن هیچ نوع ارتباط جنسی و زناشویی وجود ندارد و آن را شهر خدا می‌نامد زیرا، به نظر او میل، منجر به گناه نخستین و هبوط انسان به زمین شد. در بهشت مسیحیت، زنان و مردان با هم برابرند چون از امیال جنسی فارغ اند.
برخی زنان مسیحی با همین دیدگاه به طرد مناسبات جنسی روی آوردند تا با پناه گرفتن در دیرها از سلطه مناسبات آمرانه مردانه بگریزند. اما، همواره برای اکثر کشیشان مرد، زنان آلت دست شیطان بودند و مقابله ها با آنان بیشتر و بیشتر می‌شد، به گونه ای که تعداد زنان قدیس که در قرن پانزده ٢٨درصد بود، در قرن ١۶ به ١٨ و در قرن ١٧ به ۴/١۴ درصد سقوط کرد. حتی زمانی دستور خروج زنان از صومعه صادر شد که چندان نپایید.
پوشش همگی زنان کلیسا از سر تا نوک پا بود و بسیار متفاوت با پوشش زنان عادی که در مزرعه یا کارگاه های خانگی کار می کردند و نمی توانست آنقدر پوشیده باشد و یا زنان اشراف و طبقات بالا که پوشیده اما، به گونه ای دیگر بود.

رنسانس و اروپای جدید

در دیدگاه مسلط قرون وسطی بدن انسان عموماً و بدن زن به ویژه، عنصری منفی و مانع تعالی روح بود، بدن می‌باید زجر بکشد تا پاک شود پس راحتی و آسایش بر آن حرام بود. با رنسانس و شروع مدرنیسم و پاگرفتن دیدگاه های نظری و علمی جدید، به تدریج این ایده در معرض تغییر قرار گرفت. رابطه انسان با خدا و طبیعت تغییر یافت، فردیت انسا ن ها اهمیت پیدا کرد و دستاوردهای علوم این ایده را به وجود آورد که بشر می تواند در آسایش زندگی کند.
اروپای سده های پایانی قرون وسطی با اصلاحات پروتستانی و بازتعریف جایگاه حکومت ها و سرزمین های تحت اختیارشان، با جنگ های طولانی و در برخی مناطق سلطنت مطلقه همراه بود. توسعه سرمایه دارانه اقتصاد اروپا با استثمار شدید نیروی کار داخلی، چپاول طبیعت، جنگ و استعمار دیگر کشورها و بردگی گرفتن مردم بومی در داخل و خارج از اروپا همراه بود. تخصصی شدن کارها، بیرون رفتن کار از کارگاه های خانگی به خارج از خانه، جایگاه اجتماعی زنان را بی ارزش ساخت. کشتار، شکنجه و آزار زنان درمانگر و بی خانمان، زنان نهان بین، که تحت عنوان جادوگرسوزی حدود یک قرن از اواسط قرن ١۶ میلادی تا اواسط قرن ١٧ میلادی در اروپا و در مستعمره ها جریان داشت، زنان را بیش از پیش محدود ساخت. نیروی کار زنان هم به شکل وسیع و با دستمزدهای بسیار پایین مورد بهره کشی قرار می‌گرفت.
در همین حال دولت ها به مسئله ازدواج و خانواده اهمیت خاصی می دادند و سعی داشتند اخلاقی برقرار شود تا فرمانبرداری زیردستان در خانواده آموزش داده شود و تبدیل به جزیی از ارزش های خانواده شود. بر تعداد رساله های زن ستیزانه بسیار افزوده شد که قصد بیشتر آن ها مقابله با زنانی بود که با اعتماد به نفسی نو می نوشتند تا ستم سنتی و جدید بر زنان را نفی کنند.(زنان در روزگارشان ١٢٩-١٢٧)
نادیده گرفته شدن زنان در همه آنچه متفکرین جدید برایش مبارزه می کردند باعث صرف انرژی زیاد زنان روشنفکر برای اثبات خود گردیده بود. اولین خواسته ها برای آموزش بود، در برخی محافل روشنفکری ایده آموزش یکسان مطرح می شد اما زنانی که قصد استفاده از حداقل امکانات آموزشی را داشتند با مشکلات بسیار مواجه می شدند و در نهایت نیز جز برای معدودی از زنان طبقه بالا و مرفه چنین امکانی فراهم نبود، که آن هم در خانه و جلسات خصوصی و با اعضای خانواده یا معلمان بود. اما به هر روی مقابله با آموزش زنان زیاد بود زیرا، زنِ دارای استعداد آموختن جمع اضداد بود از آنجا که روح مردانه در او نفوذ کرده بود. مقرر شده بود که زنان در خانه بمانند پس ورودشان به محافل عمومی، سخنرانی، نوشتن و هر فعالیت خارج از خانه برای زنان خطرناک و غیر شرافتمندانه تلقی می شد.
اما تلاش های زنان برای تعریف در شرایط جدید و امکان استفاده از عرصه های مختلفی که برای مردان به وجود می آمد، پیگیرانه و بسیار سخت ولی کم نتیجه ادامه داشت. یکی از این عرصه ها نیز پوشش بود. انتخاب پوششی که از سویی دست و پا گیر نباشد و به زنان امکان حضور در جامعه را بدهد و از سوی دیگر روسپی قلمداد نشوند، بسیار سخت بود. شروع تغییر در لباس زنان را شاید بتوان از صحنه‌های تئاتر دنبال کرد. نمایشنامه هایی که در آن شخصیت های زن جسور وجود داشت و یا بازیگر زنی که در نمایش با لباس مردانه ظاهر می گشت. در قرن هفدهم یکی از موارد رایج قهرمان زنی بود که لباس مردانه می پوشید.(زنان در روزگارشان، ٣-١۵٢)
در کنار همه تصمیم‌سازی‌ها در مورد بدن زن و تعیین نوع پوشش برای آن، تحرکات خود زنان در مورد پوشش از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار بود. حرکت های زنان، حرکت هایی است که از مسیر آنها زنان می خواهند در عرصه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حضور داشته باشند. آنچه از میان کتاب های تاریخ زنان غرب در مورد پوشش زنان می‌توان دید، نبود پوشش خاصی برای سر و اجبار به رعایت آن بوده است که شاید این موضوع تا حد زیادی به سنت اولیه مسیحیت و دیگر دیدگاه های مسلط غربی برمی‌گردد.
آنچه در قرن های ١۵ تا ١٨ بیشتر به چشم می‌خورد انتخاب پوشش و تغییر ظاهر به گونه‌ایست که زن بیشتر به مرد شبیه گردد تا بتواند در مکان‌هایی که می‌خواهد حضور یابد، موضوعی که چندان مورد قبول جامعه نبود و برخوردهای شدیدی با آن می‌شد. یکی از اتهامات ژاندارک زیر پا گذاشتن معیارهای رفتار زنانه بود. پوشیدن لباس مردانه و زندگی مانند سرباز بر بار سنگین مخالفت ها با او افزود. (زنان در روزگارشان، ٧١)
«لیندا وودبریج» معتقد است که یک «جنبش لباس مردانه پوشی» در لندن وجود داشته که نشان از افزایش تحرک زنان در جامعه شهری داشت، طوری که شاه جیمز اول در ١۶٢٠ به روحانیان دستور داده تا علیه آنچه او بی حیایی زنان نامیده، موعظه کنند.(زنان در روزگارشان، ١۵٣) غیر از انگلستان در هلند قرن های ١۶ و ١٧ نیز شاهد حرکت‌های مردانه‌پوشی می‌توان بود. افزایش تعداد زنان مردانه‌پوش در هلند و انگلستان را شاید بتوان به دلیل گسترش دریانوردی در این کشورها دانست که زنانی که قصد فرار از زندگی جاری و روزانه خود را داشتند به آن روی می‌آوردند.
در دیگر بخش‌های اروپا نیز طی قرن های ١۶ تا ١٨ مردانه‌پوشی نزد زنان به سنتی پر رونق تبدیل شده بود. انگیزه‌های این موضوع، خواست‌های متفاوتی همچون فرار از ازدواج اجباری، بودن در کنار معشوق، فرار از روسپی‌گری، شرکت در جنگ و پیوستن به ارتش، بوده است. «نادژدا الکساندروف دورفا» در جنگ‌های روسیه در مقابل ناپلئون به درجه افسری رسید. «دبورا شامپسون» به دلیل رشادت در صحنه انقلاب امریکا مقرری می‌گرفت. عده‌ای نیز شیوه جاری زندگی زنان را کسالت بار می‌دیدند اما به دلیل نبود صدایی دیگر و ایده‌های نو، شیوه مردانه‌پوشی را که به آنان امکان مشارکت اجتماعی می داد، برمی‌گزیدند. (زنان در روزگارشان، ١۵۶-١۵۴)
صنعتی شدن موجب افزایش ثروت برخی گروه های اجتماعی گشت. دولت ها به تثبیت منافع حاصله برای صاحبان صنایع و طبقه روبه رشد پرداختند تا میدان برای اصلاح گرایان لیبرال بازتر گردد. اصلاحاتی مانند گسترش آموزش عمومی، گسترش شهرنشینی و تعمیم تدریجی حق رای به مردان بیشتری، در حال شکل گیری بود. توسعه صنعت، دولت و اصلاحات فرصت هایی را برای مردان فراهم می کرد. زنان و فمینیست ها نیز در پی آن بودند تا برابری در حال شکل‌گیری به زنان نیز تسری یابد. زنان فعال اگر از خانواده های مرفه بودند امکاناتی بسیار کمتر از مردان خانواده در اختیارشان بود واگر از طبقات پایین و کارگری بودند مجبور به تامین معاش، کار خانگی و نگهداری از فرزندان بودند. زنان در حالی در همه خیزش های اجتماعی حضور داشتند و عواقب ناشی از شکست و سرکوب را تحمل می کردند که در صورت کسب امکاناتی هر چند محدود و یا فضاهایی آزاد، به راحتی و با سرعت رانده می شدند. زنان حق شرکت در احزاب سیاسی یا نشست های عمومی سیاسی و انجمن های سیاسی را نداشتند اما، این فکر که زنان باید اختیار خود و زندگی شان را به دست گیرند هر چه بیشتر بین زنان فعال قوت می گرفت.
در کنار همه اینها پوشش شخصی و اصلاح لباس، تحرکات زنان برای تغییر در لباس های تنگ، زیرپیراهنی های تنگ و ژپون های سنگین، دامن های بلند که روی زمین کشیده می شد، سرشانه های افتاده که حرکت بازو را دشوار میکرد، در حال شکل گیری بود. حرکت های اصلاح لباس با موانع اجتماعی بسیار روبرو بود. مشارکت کنندگان در کنوانسیون حقوق زنان در ١٨۵٢ (سیراکوس، نیویورک) به دلیل وضع ظاهرشان به شدت مورد تمسخر قرار گرفتند و مغرضانه زشت جلوه داده شدند. الیزابت گرِت اندرسن، هنگام تلاش برای ورود به حرفه پزشکی یکی از دغدغه های اصلی اش نوع پوشش اش بود تا به او نگویند شبیه مردان است و هم این که بیانگر آرمانش نیز باشد.(زنان در روزگارشان،٣١۴)
زنان هنرمند در آلمان دهه ١٨۵٠ به تلاش هایی برای اصلاح لباس دست زدند. در امریکا گروهی محدود که «بلومر» خوانده می شدند، تونیک و دامن های کوتاه روی شلوارهای گشاد بلند می پوشیدند اما با مزاحمت های دائمی و آزارهای مردان در خیابان روبرو بودند که راه را بر آنان می بستند تا جایی که پلیس دخالت کند. در انگلستان نیز «انجمن لباس مناسب» ترکیبی از دامن و شلوارهای تا زانو را معرفی کرد که چندان گسترش نیافت. در پایان قرن ١٩ پس از دهه ها مقاومت، به زنان مجوز دوچرخه سواری داده شد که بیش از هر چیز در پیشبرد اصلاح لباس موثر بود به طوری که کدی استانتون در مورد آن گفت «بسیاری از زنان سوار بر دوچرخه به جنبش حق رای پیوستند.»(زنان در روزگارشان، ٣١۵-٣١۴)
طی قرن ١٩ معلمان، شاعران، رمان نویسان، نویسندگان، مترجمان و به تدریج روزنامه نگاران بزرگترین گروه های حرفه ای زنان را تشکیل می دادند که معمولاً زنانی از طبقه متوسط بودند و در کنار اینها مسئولیت های مختلف خانوادگی نیز بر دوش داشتند. نوشتن ابزاری برای تسری امتیازات تعلق گرفته به مردان برای زنان، خواست آموزش، بهداشت، … و حق رای بود. خواست حق رای در کشورهای مختلف در دوره های زمانی متفاوت شکل گرفت و تا پایان قرن ١٩ شبکه‌های پیچیده ای با رهبری های مجرب آنها را به پیش می برد که در کشورهای مختلف و بنا به نیاز، شکل و چگونگی آن تغییر می یافت. زنان در این مسیر تجربیاتی یافتند که گرچه با تاخیر و از نظر زمانی، تا نیمه های قرن بیستم، به حق رای انجامید و نتیجه نیز به برابری مدنی مورد انتظار زنان نیانجامید اما، تجربه سازماندهی در خصوص کسب فرصت‌های تحصیلی و شغلی، اصلاح لباس، قوانین مالکیت برای زنان متاهل، خانه داری اشتراکی، کنترل بر بدن را برایشان درپی داشت. ضمن این که این حرکت ها تنوع بیشتری می گرفت و گروه های مختلف نژادی (در امریکا و کانادا) و زنان کارگر را در بر می گرفت. زنان رنگین پوست نیز به تعریف جایگاه خود درون جنبش و بین فعالین زن می پرداختند.
دوران دو جنگ جهانی زمانِ ورود بیشتر به مشاغل غیرسنتی کار زنانه و کارخانه ها برای زنان بود. اما دیگر حرکت‌های اجتماعی فرو نشست. مقابله ها علیه دمکراسی، آزادی، همکاری های بین المللی فعالین در همه زمینه ها شکل گرفت. بیش از حق، از وظیفه سخن گفته می شد. مقابله های امنیتی و دولتی با جنبش های صلح و ممانعت از برگزاری هرگونه جلسه توسط زنان اعمال شد. واکنش های مخالف افراد و اشخاص نیز کم نبود. اما در جریان دو جنگ جهانی، ۴٠ تا ٨٠ درصد اعضای گروه های مقاومت را زنان را تشکیل می دادند. زنان درگیر در دشواری های اقتصادی به جنگجویان مقاومت تبدیل شدند. جنبش هایی ضعیف برای صلح شکل گرفت.
کار در کارخانه ها و تغییر دیگر شرایط اجتماعی، لزوم تغییر پوشش برای زنان به گونه ای که حضورشان در این فضاها را ممکن سازد، فراهم کرد. به جای کرست و دامن های بلند و موهای آرایش شده، پیراهن¬های کوتاه تر می‌پوشیدند و موهایشان را کوتاه می کردند.(زنان در روزگارشان، ۴۴۴)
رشد فراگیر بورژوازی، تولید انبوه را می طلبید که در کنار آن مصرف نیز باید بیشتر و بیشتر می شد. تبلیغات، مصرف‌گرایی هر چه بیشتر را به میان مردم می برد. بر اهمیت فرد و فردگرایی هر چه بیشتر تاکید و تبلیغ میشد. صنعتی شدن فراگیر علاوه بر تولید محصولات مختلف به تولید فرهنگ و تولید انبوه آن می‌نگرد و آن را به عنوان الزامی تجاری پیش می برد. کالایی شدن همه چیز از جمله فرهنگ، بیشتر و بیشتر می گردد. فرهنگ مسلط در قالب استانداردهایی عرضه می شود و به گونه ای به تعریف انسان‌ها می پردازد که مورد نظر صنایع مختلف است. ارزش مبادله بر تمامی ارزش های دیگر مسلط می شود. هرچه مالکیت انحصاری تر می شود، فرهنگ های یکسان تر و یکنواخت تری برای کل جهان ساخته می شود تا محصولات صنایع بازارهای جدیدتری بیابند. هویت های فردی در رابطه با مالکیت خصوصی و استانداردسازی های فرهنگی ساخته می شود. موفقیت¬های ستارگان سینما و چهره های ورزشی و موفقیت آنها بسیار مهم جلوه داده می شود تا تلاش های جمعی برای برداشتن موانع ساختاری و اجتماعی، جایی برای تبلیغ نداشته باشد. در این میان رسانه های قدرتمندی همچون تلویزیون، سینما و مطبوعات به تبلیغات وسیع در خصوص شکل دهی ذهنی افراد در جهت اهمیت بیش از حد به سکس، پوشش های تحریک آمیز، انتخاب دختر شایسته، که هدف اصلی آنها زنان و مردان جوان هستند، دادن نقش های بیشتر جنسی به زنان و تعریف زنان همچون ابژه جنسی، ایجاد الگوهای واحد برای گنجاندن همه زنان در آنها، تا انسان‌ها هر چه بیشتر و بیشتر در قالب های تعریف شده قرار گیرند، نقش کلیدی داشته اند. با رسانه‌های جمعی فراگیر و درهم آمیختگی فرهنگ و سرگرمی، استانداردهای زندگی بشری هرچه همسوتر با ارزش های بورژوازی مردسالار شکل داده می شود. این تبلیغات که از سنین بسیار پایین روی جوانان آغاز می شود تا شخصیت طول دوره زندگی آنان را شکل دهد برای زنان فهرستی طولانی از سر تا پا را شامل می شود.
ارائه‌ی بی‌وقفه‌ی تصاویر مدل ها و ستارگان، و تبلیغ این که شرایط مطلوب آنان بواسطه‌ی زیبایی‌شان و رعایت چارچوب های تعیین شده می باشد، عطش تقلید و اشتیاق همسانی با آن ستارگان را بی وقفه در معرض دید می گذارد تا آن‌ها را تبدیل به قهرمانان زندگی جوانان کنند. تعاریف برساخته از زن و مرد، دختران جوان را هرچه بیشتر ابژه مدلینگ، سکس، مادری، همسری و انجام کارخانگی قرار می دهند تا زنان از همان سنین پایین به سوی هویت های مورد نظر رسانه های ساخته شده سرمایه داری سوق یابند، در حالی که جای خالی نمونه هایی نظیر زنان دانشمند و فعال بسیار مشهود است.
در دهه‌های اخیر که سرمایه‌داری در حال جذب کشورهای توسعه نیافته بیشتری در پروسه جهانی سازی است، سرنوشت زنان این کشورها نیز با تناقض-هایی بسیار به این فرآیند گره می خورد. از سویی شاهد بیرون آمدن زنان از چرخه سنت‌های دست و پا گیر و آزاردهنده هستیم، مشارکت زنان در حوزه تحصیلات و مشاغل بسیار بیشتر می شود اما، در عین حال همچنان خانه داری کار آنان است، با دستمزدهای بسیار پایین تر از مردان وارد فضای اشتغال می شوند و مورد تبعیض های گوناگون قرار می گیرند. در همین حال، رسانه های فراگیر سرمایه نیز همچنان در پی استانداردسازی فرهنگ و گسترش آن به حوزه کلیه کشورهای جدید نیز می باشد.
اما به هر روی مبارزات و تلاش های زنان آگاه در مورد حق انتخاب پوشش و رهایی آن از حلقه تبلیغات کالایی نیز ادامه داشته است، تا تنها جسم زن نماد و نشانه کل وجود زن نباشد.

نتیجه گیری

بدن انسان در رابطه با محیط اطرافش در حال ساخته شدن مداوم است. در ابتدای سرمایه داری عنصر اصلی نیروی کار بود که وجه درونی شده بدن گردید، تثبیت این امر به نظم و دیسیپلین رفتار اجتماعی نیاز داشت. با حذف بدن به نفع نیروی کار، زنان که در تولید و بازسازی مجدد نیروی کار نقش اصلی را دارند، می باید بیشتر از مردان تحت این نظم جدید قرار بگیرند. بدن تحت مقررات سرمایه بطور مداوم تحت نظر است و باید به ماشین هایی قابل کنترل تبدیل شود.
تحت نگاه سرمایه جهانی دهه های اخیر و تکنولوژی دیجیتالی در اختیار آن بدن براساس کلیشه های تصویری که به صورت دیجیتالی به سرعت در جهان پخش می شود، قرار دارد. تصویرهایی که حضور واقعی بدن تحت تاثیر آن قرار می گیرد و بازشناسی آن برای خود شخص هم براساس تصویرهای رایج شکل می گیرد. در تصویرها غیر از شکل دهی به بدن پوشش نیز تبدیل به وجهی از فرم بدن می شود. از این زاویه و با توجه به آنچه در سیر بررسی آمده است، بدن زن به طور تاریخی همواره و شدیداً تحت تاثیر وجوه مختلف سلطه سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک قرار داشته و هرچه بیشتر براساس وجه جنسی آن تعریف شده است. لباس و مد بخش اصلی فرم دهی بدن و تصویری شدن آن می باشد، آنچه که به ویژه و عمدتاً در مورد زنان صورت می گیرد. چند وجهی بودن موضوع در مورد زن، بدن زن و پوشش اوست که پیچیدگی بیشتری را موجب می شود و به همین دلیل است که دستاوردها در این خصوص، با وجود تلاش مداوم، بسیار اندک است.
بدن زن به بهانه گناه نخستین می تواند تنبیه و تحقیر شود و الم بر او جایز می گردد؛
بدن زن به واسطه نگاه اقتصادی بورژوازی، می تواند منبع کسب سود شود؛
بدن زن به واسطه نگاه سلطه، می تواند وسیله نمایش ایدئولوژی خاص و بیان برتری آن نسبت به دیگر ایدئولوژی ها قرار گیرد؛
بدن زن به واسطه نگاه سیاسی مسلط، در جایی که ارزش مبادله جای هر ارزش دیگری را گرفته، می تواند جنس دوم تلقی شود؛
فرود و نزول سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان از عصر قدرت های نظامی مردان اشراف قبیله و تبار قهرمانی های مذکر آغاز شد. مردانی که در راس قدرت قرار گرفتند بخشی از سلطه و قدرت خود را با دیگر مردان به اشتراک گذاشتند. این بخش عمدتاً همان کنترل بر زنان در هر دو عرصه عمومی و خصوصی و عمدتاً عرصه خصوصی بود. تصمیم گیری ها و اعمال محدودیت ها به وسیله قانونگذاری ها، دین، عرف و سنت صورت می گرفته و بر همه زنان اعمال می شده است. قوانین حمورابی، کنوانسیون آتن، ادیان مختلف شرق و غرب، دیدگاه های مسلط فلسفی و اجتماعی همه ابزارهایی برای اعمال این کنترل ها و محدودیت‌ها بود. زن، بدن زن، نتیجه تولید مثل زن، پوشش زن نه تنها از سوی طبقات بالای جوامع بلکه با سلسله مراتب قدرت از سوی مردان خویشاوند و خانواده نیز تحت کنترل قرار گرفته است. پوشش هم وسیله ای شد برای کنترل بدن و حذف اجتماعی زن.
در دوره معاصر در بخشی از جهان پوشاندن بدن زن و در بخشی دیگر، فرهنگ برهنگی زن غالب است و هر یک نیز خود را در جایگاه آزادسازی زنان می دانند. در جایی پوشیده بودن زن نماد تبلیغ ایدئولوژی هایی خاص است و در جایی دیگر زنان عمدتاً ابژه مدلینگ، سکس و پورنوگرافی هستند. هر دو ایدئولوژی نیز زن را به ابژه تصویری ومرد را به سوژه بیننده تبدیل می کند. نگاه کنترل گر که در جایگاه سلطه سیاسی و اقتصادی قرار دارد به تعیین/تبلیغ/اجبار برای پوشش زن می پردازد. در نقاطی از جهان با زور و اعمال انواع فشارها و نقاطی دیگر با ابزارهای تکنولوژیک پیشرفته، انتخاب-ها بی سروصدا به زندگی و افکار همگان جریان می یابد. ابزارها متفاوت اند و از تبلیغ، تهییج، نمایش تا تحقیر، کتک، دستگیری، اسیدپاشی، کشتن، سوزاندن و قاچاق را شامل می شود. مد، سکس، قاچاق زنان و کودکان، قاچاق اعضای بدن همگی نام صنعت به خود گرفته اند تا مبادا سرمایه داری مردسالار از سرمایه گذاری در این بخش ها احساس ناخوشایند داشته باشد. زن هر چه بیشتر جسم می شود و جسم کالا. کالایی شدن جسم انسان به ویژه زنان و کودکان، هر روز ابعاد گسترده تری می گیرد. فریب های تبلیغاتی در مورد ستاره های هالیوودی و سالن های مد اروپا و امریکا در کشورهای به اصطلاح تازه آزاد شده به دست سرمایه داری مردسالار به گونه ایست که در کشوری مثل افغانستان که هنوز در گوشه گوشه آن طالبان در حال فعالیت است و زنان از ترس نمی توانند برقع بردارند؛ نهادهای آموزشی، بهداشتی، اجتماعی مناسب نه برای کل جامعه و نه برای زنان شکل گرفته است؛ ابتدا سالن مد و فرش قرمز برای مانکن ها پهن می‌شود. در کشوری که فرخنده زنی آگاه و معترض در خیابان و با حمایت پلیس به دست تعصب کور کشته و سوزانده می شود.
با تکنولوژی دیجیتالی گسترده نه تنها بدن، بلکه ذهن و فکر انسان ها آماج حمله صنعت فرهنگ سرمایه قرار می گیرند. اما همه اینها به معنی عدم کنشگری و مقاومت نیست، دستاوردهای زنان گرچه که بسیار اندک است و تلاش بسیار می طلبد اما، به هر روی مقابله با تبعیض از عادی‌سازی آن جلوگیری می کند، الگوها را زیر سوال می برد، موجب می شود زنان حول خواسته ها و مطالبه حقوق مختلف با هم پیوند می یابند و پیگیرانه در پی کسب آگاهی جنسیتی باشند تا جایگاه خود را در تاریخ سلطه و نظام سرمایه جهانی بررسی کنند و مسیر تغییر آن را بشناسند. انتخاب پوشش نیز یک حق است که زنان فعال می کوشند آن را با آگاهی جنسیتی و آگاهی از نقش نظام های سلطه در پیدایی شرایط کنونی زندگی زنان، پیوند دهند تا مقابله با آن ممکن گردد. آنچه مشخص است این که موانع پیش روی زنان ناچیز و کوچک نیستند و پوشش نیز از آن جمله است، موضوع بر سر ادامه روند مبارزه و کسب اعتماد به نفس زنان در زندگی شخصی و اجتماعی خود است که قطعاً نتیجه اش تثبیت جایگاه آنان در مبارزه مشترک علیه هرگونه سلطه خواهد بود، زیرا زنان در تجربیات خود به راه‌هایی دمکراتیک دست یافته اند که قابلیت کاربرد آن در این مسیر قطعی است.


خارجی ستیزی رژیم فقها:دردسرهای حقوقی ازدواج با اتباع خارجی/ ثبت رسمی روزانه ۵ ازدواج!

$
0
0

نام مادرم را در شناسنامه درج کنید زنان افغانمهر: آمارها می گوید روزانه ۵ازدواج میان اتباع خارجی با ایرانی ثبت قانونی می شود اما آمارهای غیررسمی عددی بیش از این را نشان می دهد که متاسفانه فرزندان حاصل از این ازدواج قربانیان این اتفاق هستند.

 

خبرگزاری مهر، گروه اجتماعی- سید هادی کسایی زاده: با آغاز جنگ‌ میان شوروی سابق و شبه نظامیان مجاهدین افغان یعنی بیش از ۵۰ سال قبل تعداد زیادی از مردم افغانستان به دلیل نجات از جنگ و فقر، افغانستان را ترک کرده و به کشورهای همسایه پناهنده شدند که بیشترین سهم میزبانی به ایران و پاکستان رسید.

بعد از پیروی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی ورود اتباع خارجی به خصوص افغانها به کشور افزایش یافت و به رغم مخالفت برخی نیروها از ورود اتباع، در آن دوران امام خمینی (ره) سپاه و بسیج را مکلف کرد با افغانهای مهاجر همکاری کنند و به فرمان امام، مرزها به روی افغانها گشوده شد. در این میان بیشتر افغانها به استان خراسان و مناطق تربت جام، تربت حیدریه و شهر مشهد مهاجرت کرده و تعدادی از آنها به تدریج به سایر استانهای دیگر ایران از جمله تهران، شیراز و اصفهان و قم، یزد رفته و ساکن شدند. بعد از جنگ تحمیلی ورود مهاجران افغان رو به کاهش بود که با آغاز جنگ میان طالبان و آمریکا دوباره مهاجرتهای قانونی و غیرقانونی به ایران آغاز شد. جمعیت افغانها در دهه ۶۰ و ۷۰ به نحوی بود که بازار کار کارگری ایران به دلیل حضور آنها در مشاغل  مختلف اشباع شد.

زندگی ۳ میلیون افغان در ایران

در سال ۱۳۸۹ بود که سیدتقی قائمی مدیرکل وقت اتباع خارجه وزارت کشور اعلام کرد حدود سه میلیون افغان در ایران زندگی می کنند. اظهارات این مسئول در وزارت کشور در حالی بود که سال بعد سردار محمود صادقی رئیس پلیس وقت گذرنامه ایران از تردد سالانه ۲۲ میلیون اتباع ایرانی و خارجی در کشور خبر داد که از این تعداد بیش از ۱۵ میلیون تردد اتباع کشور و بیش از ۶ میلیون نیز مربوط به تردد افراد خارجی بوده است.

هرچند که حضور افغانها در ایران با مشکلاتی همراه بوده است اما جمهوری اسلامی ایران حق میزبانی را در حق مهمانان ناخوانده تمام کرده و به عنوان کشوری منتخب در برخورد با اتباع در سطح بین الملل شناخته شده است.

به گزارش خبرنگار مهر میزبانی ایران از افغان ها و میهمانی افغان ها در ایران هرچند تاثیرات خوب و بدی داشته اما در کنار آسیبهای مربوط به این حضور، ازدواج های غیرقانونی اتباع با شهروندان ایرانی نیز از جمله این آسیب ها بوده است.

۳۲ هزار کودک بدون هویت؛ حاصل ازدواج دختران ایرانی با اتباع خارجی

چند سال قبل بود که اعلام شد ۳۲ هزار کودک بدون هویت و شناسنامه حاصل ازدواج زنان و دختران ایرانی با اتباع بیگانه است. خبری که اداره کل اتباع خارجی استانداری تهران منتشر و وضعیت این کودکان را نامعلوم اعلام کرد. این کودکان که اغلب از پدران افغان هستند نه شناسنامه دارند و نه می توانند تابعیت ایرانی داشته باشند و از هیچ حقوق قانونی برخوردار نیستند. پدران بسیاری از این کودکان در افغانستان به سر می برند و هیچ تعهدی نسبت به آنها ندارند.

طبق آمار رسمی فقط ۳۰ هزار زن ایرانی با مردان افغان ازدواج کرده اند که اگر به آمارهای غیررسمی استناد کنیم این تعداد ازدواج ها بیشتر است. از سال ۸۵ ازدواج اتباع خارجی با دختران و زنان ایرانی باید با اجازه وزارت امور خارجه ایران انجام شود اما هنوز وزارت کشور به عنوان متولی ثبت احوال و اتباع خارجه آمارهای ازدواج اتباع را منتشر نکرده است.

ثبت رسمی روزانه ۵ ازدواج میان افغان ها و ایرانی ها

محمدی فر مدیرکل اتباع خارجه وزارت کشور می گوید: براساس قانون، فرزندان حاصل از ازدواج غیرقانونی اتباع خارجی با ایرانی تا سن ۱۸ سالگی از دریافت تابعیت ایرانی محروم هستند. وی گفته است: سال گذشته ۱۱۶۰ مورد ازدواج رسمی اتباع در ایران به ثبت رسیده و آمارها می گوید در خارج از کشور هم ۷۷۳ مورد داشته ایم.

دردسرهای ازدواج پنهانی با خارجی ها

اگر زنی بدون اجازه دولت، شوهر خارجی اختیار کند، این ازدواج از سوی دولت ایران اعتباری ندارد. و ازدواج بدون اجازه دولت اگرچه از لحاظ شرعی باطل نیست، اما از نظر قانونی تخلف است، چرا که ازدواج بر خلاف مقررات صورت گرفته است. بنابراین دادگاه ها در صورت بروز مشکل، دیگر کاری با این ازدواج ندارند و اگر زن ایرانی بخواهد از همسر خود جدا شود، دولت ایران نمی تواند از حقوق وی حمایتی کند.

شرایط قانونی ازدواج مرد خارجی با زن ایرانی

۱) تقدیم درخواست نامه مرد و زن مبنی بر تقاضای صدور پروانه اجازه زناشویی به وزارت کشور.
۲) گواهینامه از مرجع رسمی کشور متبوع مرد، مبنی بر بلامانع بودن ازدواج با زن ایرانی و به رسمیت شناختن ازدواج در کشور متبوع مرد. در صورتی که تهیه گواهینامه مذکور برای متقاضی امکان پذیر نباشد، وزارت کشور می تواند بدون دریافت مدرک فوق، در صورت رضایت زن، پروانه زناشویی را صادر کند.
۳) در صورتی که مرد غیرمسلمان و زن مسلمان باشد، گواهی یا استشهاد تشرف مرد به دین مبین اسلام.
همچنین، وزارت کشور طبق ماده ۳ آیین نامه مزبور، موظف شده در صورت تقاضای زن، علاوه بر مدارک موضوع ماده۲، نسبت به تحصیل مدارک ذیل از مرد تبعه خارجی اقدام کند.

ـ این مدارک عبارتند از:
۱) گواهینامه مبنی بر اینکه مرد مجرد است یا متأهل، از مرجع رسمی محلی یا مأموران سیاسی و کنسولی کشور متبوع مرد.
۲) گواهی نداشتن پیشینه بد و محکومیت کیفری مرد از مراجع رسمی محلی یا مأموران سیاسی و کنسولی کشور متبوع مرد و همچنین، گواهی عدم سوءپیشینه کیفری از مراجع کشور، در صورتی که مرد بیگانه در ایران اقامت داشته باشد.
۳) گواهی از مراجع محلی یا مأموران سیاسی و کنسولی کشور متبوع مرد، مبنی بر وجود استطاعت و مکنت زوج و همچنین، تعهدنامه ثبتی از طرف مرد بیگانه، مبنی بر اینکه تعهد شود هزینه و نفقه زن و اولاد و هرگونه حق دیگری که زن نسبت به او پیدا می کند، در صورت بدرفتاری یا ترک و طلاق پرداخت کند.

برای دولتی ها اکیداً ممنوع

مستخدمان دولت که منصب های مهمی دارند در ازدواج با اتباع بیگانه با محدودیت هایی مواجه هستند. دلیل وجود محدودیت ها هم منطقی است، زیرا با توجه به مقامی که این افراد دارند، این احتمال وجود دارد که از لحاظ امنیتی و اطلاعاتی سوء استفاده هایی صورت بگیرد.

شناسنامه، بی شناسنامه

کسانی که پدر خارجی دارند باید تا ۱۸ سالگی فکر داشتن شناسنامه را از سر بیرون کنند، چون شناسنامه فقط مخصوص ایرانی هاست و به افرادی که تابعیت ایرانی دارند، داده می شود. این فرزندان باید منتظر بمانند تا به سن ۱۸ سالگی برسند و بعد از اینکه توانستند تابعیت ایرانی دریافت کنند، شناسنامه دار می شوند، البته آن هم به شرط اینکه بلافاصله پس از رسیدن به سن ۱۸ سال تمام، لااقل یک سال دیگر در ایران سکونت داشته باشند و درخواست خود را برای دریافت این تابعیت به وزارت امور خارجه ارائه دهند.

خطر حبس در کمین است

قانون حمایت از خانواده برای مرد خارجی که خلاف مقررات گفته شده تن به ازدواج با زن ایرانی بدهد، مجازاتی را در نظر گرفته است. این قانون می گوید هر فرد خارجی که بدون اجازه یا برخلاف سایر مقررات قانونی با زن ایرانی ازدواج کند، به مجازات حبس محکوم می شود.

محمدرضا زمانی درمزاری وکیل پایه یک دادگستری در گفتگو با مهر می گوید: برابر ماده ۱۰۶۰ قانون مدنی ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی در مواردی هم که مانع قانونی ندارد، موکول به اجازه مخصوص از طرف دولت است. این تأسیس، از نظامات حکومتی بوده و فاقد جنبه فقهی است. در ماده ۱۰۵۹ هم آمده است: ازدواج مرد خارجی با زن ایرانی، بدواً منوط به مسلمان شدن وی و سپس، کسب اجازه مخصوص از طرف دولت است. بر اثر ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی، تابعیت ایرانی زن به قوت خود باقی خواهد ماند، مگر آنکه مطابق قانون دولت متبوع شوهر، تابعیت این کشور به واسطه وقوع عقد به زن تحمیل شود.


Viewing all 6328 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>